1.تحریف از ماده حرف است و به معنی منحرف کردن و کج کردن یک چیز از مسیر و مجرای اصلی است.
تحریف بر دو نوع است:لفظی و قالبی و پیکری،دیگر معنوی و روحی،همچنانکه صنعت مغالطه نیز بر دو قسم است:لفظی و معنوی.
تحریف و مغالطه سابقه تاریخی دارد.قرآن کریم از تحریف کتب آسمانی گذشته سخن میگوید که در ورقههای«تحریف کلمه»یاد داشت کردیم (1) .
تحریف همان طور که از نظر نوع بر دو قسم است:لفظی و معنوی،از نظر عامل یعنی محرف نیز بر دو قسم است:یا از طرف دوستان استیا از طرف دشمنان.به عبارت دیگر یا منشاش جهالت دوستان است و یا عداوت دشمنان.همچنانکه از نظر موضوع یعنی محرف فیه نیز بر چند قسم است:یا در یک امر فردی و بی اهمیت است مانند یک نامه خصوصی،و یا در یک اثر با ارزش ادبی است،و یا در یک سند تاریخی اجتماعی است مثل جعل کتابسوزی اسکندریه،و یا در یک سند اخلاقی و تربیتی و اجتماعی است.
2.مرحوم آیتی در سخنرانی پنجم بررسی تاریخ عاشورا میگوید اسارت اهل بیت عامل بزرگی بود برای اینکه حقیقت وقایع عاشورا به مردم گفته شود و حقیقت قلب نشود.
در سخنرانی ششم صفحه 151 میگوید:«باید توجه داشت که تاریخ نهضت ابا عبد الله الحسین علیه السلام نسبتبه بسیاری از فصول تاریخ از تحریف مصون و محفوظ مانده است». و مخصوصا فجیع بودن این فصل تاریخ از نظر کسانی که قضیه را از جنبه فجیع بودن آن مطالعه کردهاند،و عظیم بودن آن و قابل تکریم و احترام بودن آن از نظر کسانی که این قضیه را از آن جهت مورد مطالعه قرار دادهاند خود سبب شده است که اهتمام عظیمی به ثبت جزئیات واقعه بشود.پس جزئیات واقعه باز گویی شده و ثبتشده است.از این جهت امثال طبری،ابن واضح(یعقوبی)،شیخ مفید،ابو الفرج اصفهانی،که در قرون دوم و سوم و چهارم میزیستهاند،جزئیات وقایع را با نقل از روات موثق نقل کردهاند.
مرحوم آیتی اصرار دارد(ص 168)که اهتمام زنان اهل بیتبه خطبه و خطابه در فرصتهای مختلف،با بودن امام علی بن الحسین،همه برای این بوده که مانع تحریف حادثه کربلا بشوند(چه تحریف لفظی و چه تحریف معنوی)و خواستند نگذارند این حادثه قلب و تحریف بشود.متن آنچه واقع شده بود،به صورت خطبه و خطابه بیان کردند و هدف امام را هم تشریح کردند.
3.مرحوم آیتی در آغاز سخنرانی9(ص 175)ضمن اشاره به ارزش خطب و سخنان اهل بیت میگوید:
«امروز میتوان واقعه کربلا را از روی خطبههای امام و اهل بیت که در مکه و بین راه حجاز و عراق و کربلا و کوفه و شام و مدینه ایراد کردهاند و از روی سخنانی که در پاسخ پرسشهای این و آن گفتهاند و از روی رجزهایی که خود امام و اصحاب او روز عاشورا در مقابل دشمن خواندهاند و در مآخذ معتبر ثبت و ضبط شده است،و از روی نامههایی که میان امام و مردم کوفه و بصره رد و بدل شده و نامهای که یزید به ابن زیاد نوشته و نامههایی که ابن زیاد به یزید و عمر بن سعد نوشته و نامههای عمر بن سعد به ابن زیاد و نامه ابن زیاد به حاکم مدینه که همهاش در تواریخ معتبر مضبوط است و به دست آیندگان هم خواهد رسید و همیشه محفوظ خواهد ماند،از روی این مدارک میتوان واقعه عاشورا را با تمام جزئیات که روی داده استشرح و توصیف کرد و هیچ نیازی به مدرک و ماخذ دیگری نیست.»
4.از جمله تحریفات دشمن این است که در ابلاغی که یزید برای ابن زیاد صادر میکند مینویسد:«دوستان(جاسوسان)من اطلاع دادهاند که مسلم پسر عقیل به کوفه آمده تا در میان مسلمانان ایجاد اختلاف کند».
ایضا ابن زیاد به خود مسلم پس از گرفتاری مسلم گفت:«پسر عقیل!مردم این شهر آسوده خاطر بودند،تو آمدی و میان آنها تفرقه افکندی و مردم را به جان یکدیگر انداختی».
اما مسلم در جواب ابن زیاد گفت:«چنین نیست،بلکه من خود به این شهر نیامدم که مردم را پراکنده سازم،مردم این شهر به ما نامهها نوشتند و در آن نامهها یاد آور شدند که پدرت«زیاد»نیکان آنها را کشت و خونشان را ریخت و چون بیدادگران و زورگویان دنیا با آنها رفتار کرد.ما آمدیم تا عدالت را بر قرار سازیم و مردم را به حکم قرآن مجید دعوت کنیم».
به هر حال این تحریف نگرفت و مورخی در جهان پیدا نشد که آنچنان قضاوت کند.تنها قاضی ابن العربی اندلسی بود که گفت:...
5.اما تحریفاتی که لفظا یا معنی در حادثه عاشورا شده است:
تحریفات لفظی (2) :
الف.داستان شیر و فضه (3) که متاسفانه در کافی نیز آمده است.
ب.داستان عروسی قاسم که ظاهرا خیلی مستحدث است و از زمان قاجاریه تجاوز نمیکند. (از زمان ملا حسین کاشفی است.)ج.داستان فاطمه صغری در مدینه و خبر بردن مرغ به او.
د.داستان دختر یهودی که افلیجبود و قطرهای از خون ابا عبد الله به وسیله یک مرغ به بدنش چکید و بهبود یافت.
ه.حضور لیلی در کربلا و امر حضرت به او که برو در یک خیمه جداگانه موی خود را پریشان کن،و شعر:
نذر علی لئن عادوا و ان رجعوا لازرعن طریق الطف ریحانا
و اشعاری از این قبیل:
لیلی ز غم اکبر...
خیز ای بابا از این صحرا رویم نک به سوی خیمه لیلا رویم
و.داستان طفلی از ابی عبد الله که در شام از دنیا رفت و بهانه پدر میگرفت و سر پدر را آوردند و همان جا وفات کرد.(رجوع شود به نفس المهموم)ز.آمدن اسرا به کربلا در اربعین و اینکه به دو راهی عراق و مدینه رسیدند،از«نعمان بن بشیر»خواستند که آنها را به کربلا ببرد، و اینکه آنچه در اربعین حقیقت دارد زیارت جابر است و عطیه عوفی.اما عبور اسرا از کربلا و ملاقات امام سجاد با جابر افسانه است.
ح.هشتصد هزار نفر بودن لشکر عمر سعد بلکه یک میلیون و ششصد هزار نفر،هفتاد و دو ساعتبودن روز عاشورا،به یک حمله ده هزار نفر را کشتن،تا برسد به اینکه نیزه هاشم مرقال هجده گز و نیزه قاتل قاسم هجده گز و نیزه سنان شصت گز بود.
ط.روضههایی که در آنها اظهار تذلل پیش دشمن است،از قبیل التماس کردن برای آب.
ی.داستان طفلی که در حین اسارت گردنش را بسته بودند و سوار میکشید تا طفل خفه شد.
اما تحریفات معنوی:
الف.اولین تحریف این بود که این حادثه را یک حادثه استثنائی و ناشی از یک دستور محرمانه و خصوصی دانستند.امام حسین فدای گناهان امتشد!او کشته شد تا گناهان امتبخشیده شود!بدون شک این یک فکر مسیحی است که در میان ما نیز رایجشده است.این فکر است که امام حسین را به کلی مسخ میکند و او را به صورت سنگر گنهکاران در میآورد،قیام او را کفاره عمل بد دیگران قرار میدهد:امام حسین کشته شد که گنهکاران از عذاب الهی بیمه شوند!جوابگوی معصیت معصیتکاران باشد (4) .(به شخصی گفتند تو چرا نماز نمیخوانی،روزه نمیگیری،مشروب میخوری؟گفت من؟!شب جمعه در هیئت،سینه سه ضربه مرا ندیدی؟! آقای بروجردی هر چه خواستند سر دستههای قمی را از بعضی کارها منع کنند قبول نکردند،گفتند ما همه سال جز یک روز مقلد شما هستیم.)چیزی که هست فرق ما با مسیحیان این است که میگوییم یک بهانهای لازم است،به قدر بال مگسی اشک بریزد و همان کافی است که جواب دروغگوییها،خیانتها،شرابخواریها،ربا خواریها،ظلمها و آدمکشیها بشود!مکتب امام حسین به جای اینکه مکتب احیاء احکام دین باشد،مکتب اشهد انک قد اقمت الصلاة و اتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر باشد،و همان طور که خودش فرمود:ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر،مکتب ابن زیاد سازی و یزید سازی شد.
در این زمینه است که افسانهها ساخته شده از قبیل داستان مردی که سر راه را میگرفت و آدمها را میکشت و لخت میکرد،اطلاع پیدا کرد که قافلهای از زوار حسینی امشب از فلان نقطه عبور میکنند،در گردنهای کمین کرد و در حالی که انتظار میکشید خوابش برد و قافله آمد و گذشت و او متوجه نشد.قافله که میگذشت،گرد و غبار بلند شده بود و روی لباسها و بدن او نشست.در همین حال خواب دید که قیامتبپا شده و او را هم کشان کشان به طرف جهنم میبرند به جرم خونهای ناحقی که ریخته و مالهایی که دزدیده و امنیتی که سلب کرده است(زیرا از نظر اسلام اینها محارب خوانده میشوند: انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله...ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم (5) ... رجوع شود به تفسیر آیه و به بحث فقهی مطلب)ولی همینکه به نزدیک جهنم رسید،جهنم از قبول او امتناع کرد و امر شد او را بر گردانید زیرا این کسی است که در وقتی که در خواب بوده،غبار زوار حسینی بر روی او نشسته است!
فان شئت النجاة فزر حسینا لکی تلقی الاله قریر عین
فان النار لیس تمس جسما علیه غبار زوار الحسین (6)
پس وقتی که غبار زوار حسین بر روی یک دزد جانی بنشیند او را نجات دهد،خود زوار چه مقام و درجهای دارند!و حتما بالاتر از ابراهیم خلیل خواهند بود!به قول شاعر:
من خاک کف پای سگ کوی کسیام کو خاک کف پای سگ کوی تو باشد
و به قول شاعر اصفهانی مردی را در قیامت میآورند و ملائکه غلاظ و شداد او را به محضر عدل الهی میبرند و هی به گناهان او شهادت میدهند و مورد توجه فرشته مامور رسیدگی[واقع]نمیشود،میگویند:شکمها پاره کرده است،...دیوان مکرم صفحه 133:
اگر این مرده اشکی هدیه کرده ولش کن گریه کرده عیان گر معصیتیا خفیه کرده ولش کن گریه کرده نماز این بنده عاصی نکرده مه حق روزه خورده ولی یک ناله در یک تکیه کرده ولش کن گریه کرده اگر پستان زنها را بریده شکمهاشان دریده هزاران مرد را بی خصیه کرده ولش کن گریه کرده اگر از کودکان شیر خواره شکمها کرده پاره به دسته گریههای نسیه کرده ولش کن گریه کرده خوراک او همه مال یتیم است گناه او عظیم است خطا در شهر و هم در قریه کرده ولش کن گریه کرده اگر بر ذمه او حق ناس است خدا را ناشناس است برای خود جهان را فدیه کرده ولش کن گریه کرده به دستخود زده قداره بر فرق به خون خود شده غرق تن خود زین ستم بی بنیه کرده ولش کن گریه کرده نمیارزد دو صد تضییع ناموس به یک سبوح و قدوس اگر اشکی روان بر لحیه کرده ولش کن گریه کرده
6.قبلا گفتیم عامل تحریف دو چیز است.اکنون میگوییم عامل تحریف چند چیز است:
الف.اغراض دشمنان این وقایع که کوشش میکنند اینها را قلب و تحریف کنند،چنانکه نمونهاش را در نمره 4 دیدیم.
ب.حس اسطوره سازی و قهرمان سازی خیالی که در بشر وجود دارد که قبلا به آن اشاره شد و آقای دکتر شریعتی در سخنرانی عید غدیر،مبنای توجه بشر را به اساطیر به نحو احسن بیان کردند.و گفتیم همین حس است که علی را آنجا میبرد که جبرئیل از آسیب شمشیر علی چهل روز نمیتواند بالا برود،و ضربت علی آنچنان نرم و برنده صورت میگیرد که خود«مرحب»متوجه نمیشود و به علی میگوید:یا علی!اینهمه که از تو تعریف میکنند،همه زور و هنر تو همین است؟!علی میگوید خودت را یک تکان بده تا ببینی چه خبر است.تا تکان میخورد نیمی به این طرف و نیمی به آن طرف میافتد!
ج.در خصوص حادثه عاشورا یک عامل خاصی هم دخالت کرده است و آن اینکه به خاطر فلسفه خاصی از طرف پیشوایان دین توصیه شده که این جریان به عنوان یک مصیبتیاد آوری شود و مردم بر آن بگریند.فلسفه این تذکر و گریستن و گریاندن،احیاء این خاطره است و فلسفه احیاء آن این است که هدف کلی این نهضتبرای همیشه زنده بماند و امام حسین هر سال در میان مردم به این صورت ظهور کند و مردم از حلقوم او بشنوند که:الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه،مردم همیشه بشنوند:لا اری الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما،مردم بشنوند این ندایی را که با حماسه سروده شده است و ببینند این تاریخی را که با خون نوشته شده است.
ولی این مطلب بدون توجه به هدف گریستنها و گریاندنها،خود گریستن موضوع شده است، بلکه هنر مخصوص شده است.گریز زدن خود یک هنری است در میان اهل منبر و روضه خوانها.قهرا برای اینکه مردم بهتر و بیشتر گریه کنند،و به ظاهر برای اینکه اجر و ثواب بیشتری پیدا کنند،روضههای دروغ جعل شد.مردم ما هم فعلا مثل چایخورهایی که به چای پر رنگ عادت کرده باشند که چای کمرنگ آنها را نمیگیرد،به روضههای خیلی داغ و پر حاشیه عادت کردهاند و این خود عاملی شده که اجبارا عدهای از اهل منبر برای اینکه مردم گریه بکنند،روضههای دروغ و اگر بخواهیم محترمانه بگوییم روضههای ضعیف میخوانند.
اینجا دو داستان دارم:میگویند یکی از علمای آذربایجان همیشه از روضههای بی اصلی که خوانده میشد رنج میبرد و به اهل منبر اعتراض میکرد.معمولا میگفت این زهر مارها چیست که شما میخوانید؟!ولی کسی به سخنانش گوش نمیکرد،تا آنکه یک دهه خودش در مسجد خودش روضه گرفت و بانی هم خودش بود.با روضه خوان شرط کرد به اصطلاح خودش از آن زهر مارها قاطی نکند.روضه خوان گفت:آقا!من حرفی ندارم ولی بدانید که مردم گریه نمیکنند.گفت:تو چکار داری؟!در مجلس من نباید از آن زهر ماریها یعنی روضههای دروغ خوانده شود.مجلس بپا شد.آقا خودش در محراب،و منبر هم کنار محراب. منبری وارد روضه شد ولی هر چه خواستبا روضه راست مردم گریه کنند نشد.آقا خودش هم دست را به پیشانی گذاشته بود و دید عجب!مجلس خیلی یخ شد،و لابد با خود گفت الآن مردم عوام خواهند گفت علت اینکه روضه آقا نمیگیرد این است که نیت آقا صاف نیست و مریدها خواهند پاشید.یواشکی سرش را به طرف منبر برد و گفت قدری از آن زهر ماریها قاطیش کن.
داستان دیگر اینکه:در یکی از شهرستانها برای اولین بار یک روضه مفصلی شنیدم در باره داستان زنی که در زمان متوکل رفتبه زیارت ابا عبد الله علیه السلام،و مانع میشدند و دست میبریدند،تا عاقبت آن زن با شرح مفصلی که یادم نیست،به دریا انداخته میشود و فریاد میکند:یا ابا الفضل!به فریادم برس.سواری پیدا میشود و میآید و به زن میگوید:رکابم را بگیر!زن میگوید:چرا دست دراز نمیکنی و مرا نمیگیری؟میگوید:آخر من دست در بدن ندارم.
پس معلوم میشود خود مردم هم عاملی برای این جعل و تحریفها هستند.بسیاری از زبان حالها زبان حال نیستند:
ای خاک کربلا تو به من یاوری نما چون نیست مادری تو به من مادری نما
یعنی چه؟!نه امام چنین کلماتی به زبان آورده و نه شایسته شان امام است،بلکه شایسته هیچ مردی نیست.یک مرد پنجاه و هفتساله فرضا بخواهد از تنهایی و غربتبنالد،مادر را نمیخواند.مادر را خواندن در شان یک بچه است که هنوز احتیاج به دامن مادر دارد.این سنین وقتی است که معمولا فرزندان پناه مادران هستند.
کتاب لؤلؤ و مرجان که در نوع خود کتاب بی نظیری است و از یک تبحر واقعی مؤلف مرحومش حکایت میکند،بحثخود را در دو قسمت قرار داده است و از عهده هر دو نیکو بر آمده است:اخلاص،صدق.
در بحث صدق،صفحه 82،آیات مربوطه را نقل میکند.اول آیه: «فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون» (7) .سپس آیات افترای کذب را نقل میکند که زیاد است (8) .
7.در صفحه 92 به بعضی دروغهای روضه خوانها اشاره میکند از قبیل:
الف.پس از رفتن علی اکبر به میدان و برگشتن،امام به مادرش لیلی فرمود برخیز و برو در خلوت دعا کن برای فرزندت که من از جدم شنیدم میفرمود:دعای مادر در حق فرزند مستجاب میشود.
ب.حضرت زینب در حالت احتضار آمد به بالین امام فرمقها بطرفه فقال لها اخوه:ارجعی الی الخیمة فقد کسرت قلبی،و زدت کربی (9) !
ج.امام چند بار به دشمن حمله کرد و هر نوبت ده هزار نفر را کشت!
8.در صفحه 142 اشتباه شیخ مفید را نقل میکند در جراحتبر نداشتن علی علیه السلام،و در صفحه149 داستان عبور اسرا را از کربلا در مراجعت از شام نقل میکند که لهوف متفرد به آن است و فقط پس از او«ابن نما»در مثیر الاحزان نقل کرده است.تالیف این کتاب،بیست و چهار سال بعد از وفات سید (10) واقع شده است.
9.در صفحه 163،از کتاب محرق القلوب آخوند ملا مهدی نراقی نام میبرد که مشتمل بر بعضی اکاذیب است از آن جمله (11) :
«چون بعضی از یاران به جنگ رفته شهید شدند،ناگاه از میان بیابان سواریمکمل و مسلح پیدا شد،مرکبی کوه پیکر سوار بود،خود عادی (12) فولاد بر سر نهاده و سپر مدور به سر کتف در آورده و تیغ یمانی جوهردار چون برق لامع حمایل کرده و نیزه هجده ذرعی(!)در دست گرفته و سایر اسباب حرب را بر خود آراسته کالبرق اللامع و البدر الساطع به میان میدان رسید و بعد از طرید و جولان (13) روی به سپاه مخالف کرد و گفت:هر که مرا نشناسد بشناسد: منم هاشم بن عتبة بن ابی وقاص پسر عم عمر سعد.پس روی به امام حسین کرد و گفت: السلام علیک یا ابا عبد الله اگر پسر عمم عمر سعد...»
10.در صفحه166 اشاره میکند به کتابهای برغانیهای قزوینی که مشتمل بر برخی اکاذیب است.
11.در صفحه 167 میگوید:
«در ایام مجاورت کربلا و استفاده از محضر علامه عصر شیخ عبد الحسین طهرانی،سید عرب روضه خوانی از«حله»آمد و پدرش از این طایفه بود و اجزاء(جمع جزوه)کهنهای از میراث پدر داشت.اول و آخر نداشت.در حاشیهاش نوشته بود از تالیفات فلان عالم از علمای جبل عامل از شاگردان صاحب معالم است.غرض،آن سید استعلام حال آن کتاب نمود.مرحوم شیخ عبد الحسین اولا در احوال آن عالم کتابی در مقتل نیافت،ثانیا خود کتاب را مطالعه کرد و دید آنقدر اکاذیب دارد که ممکن نیست از عالمی باشد.لذا آن سید را نهی کرد از نشر و نقل از آن. ولی بعد همین کتاب به دست مرحوم دربندی افتاد و مطالب آن را در کتاب اسرار الشهادة نقل کرد و بر عدد اخبار واهیه مجعوله بی شمار آن افزود.»
در اسرار الشهادة (14) مینویسد:عدد لشکریان کوفه به ششصد هزار سواره و دو کرور پیاده(یک میلیون و ششصد هزار)میرسیده است.
12.در صفحه 168 میگوید:
«مرحوم دربندی مشافهة نقل کرد که من در ایام سابقه شنیدم که فلان عالم گفتیا روایتی نقل کرد که روز عاشورا هفتاد ساعتبود و من در آن وقت غریب شمردم و متعجب شدم از نقل آن و لکن حال که تامل در وقایع روز عاشورا کردم خاطر جمع یا یقین کردم که آن نقل، راست و آنهمه وقایع نشود مگر در آن مقدار از زمان.»
13.در صفحه169:
«شخصی در شهر کرمانشاه خدمت عالم کامل جامع فرید،آقا محمد علی صاحب مقامع و غیره قدس الله روحه رسیده و عرض کرد:در خواب میبینم به دندان خود گوشتبدن مبارک حضرت سید الشهداء علیه السلام را میکنم.آقا او را نمیشناخت،سر به زیر انداخت و متفکر شد.پس به او فرمود:شاید روضه خوانی میکنی؟عرض کرد:بلی.فرمود:یا ترک کن یا از کتب معتبره نقل کن.»
14.در صفحه 170 مقدمتا برای نقل نمونهای از اکاذیب روضه خوانها جریان مسنای بنی اسرائیل و تلمود را که سینه به سینه به یهودیان رسید و جمع آوری شد ذکر میکند و تمثیل میکند«به صدور الواعظین و لسان الذاکرین».
15.در صفحه 174 عبارت و بیانی در دنبال مطلب فوق دارد،میگوید:
«لکن مسنای یهود کتاب معین و معهودی است که به ملاحظه آن دو تفسیر(شرح مسنا)از زیادی و نقصان مصون و محروس است،و اما روایات مسنای این امت دارای قوه قویه نباتیه است که چون از مجموعهای به مجموعه دیگر نقل کند فورا نمو کند و با برکتشود و شاخهها و برگهای تازه با طراوت و نضارت برای آن پیدا[شود]و چون در سیر به منزل منابر برسد و موسم نقل آنها برسد قوه حیوانیه در او ظاهر گردد و بال و پر پیدا کند و چون طیر خیال در هر لمحه به جهات مختلفه پرواز کند.و ما به جهت مثال به پارهای از آنها اشاره کنیم به اینکه مختصری از او نقل کنیم.»
قبلا سه فقره نقل شد،لهذا از شماره 4 شروع میکنیم:
16.د.صفحه 175:افسانهای راجع به حضرت امیر پس از ضربتخوردن.
ه.افسانه یکی از قاصدان کوفه که نامهای آورد برای امام حسین و جواب خواست.حضرت سه روز مهلتخواستند،روز سوم عازم سفر شدند.آن شخص گفت:برویم ببینیم جلالتشان پادشاه حجاز را که چگونه سوار میشود.آمد دید حضرت بر کرسی نشسته،بنی هاشم دورش را گرفته و مردان ایستاده و اسبان زین کرده و چهل محمل که همه را به حریر و دیباج پوشانیدهاند...تا عصر عاشورا که عمر سعد امر کرد شتران بی جهاز را حاضر کردند برای سوار شدن اسیران...
و.صفحه 177:حضرت زینب در شب عاشورا به جهت هم و غم و خوف از اعداء در میان خیمهها سیر میکرد برای استخبار حال اقربا و انصار،دید حبیب بن مظهر اصحاب را در خیمه خود جمع کرده و از آنها عهد میگیرد که فردا نگذارند احدی از بنی هاشم قبل از ایشان به میدان برود...آن مخدره مسرورا آمد پشتخیمه ابوالفضل،دید آنجناب نیز بنی هاشم را جمع کرده و به همان قسم از ایشان عهد میگیرد که نگذارند احدی از انصار پیش از ایشان به میدان برود.مخدره مسرور در خدمتحضرت رسید و تبسم کرد.حضرت از تبسم او(در این وقت)تعجب کرد و سبب پرسید.آنچه دیده بود عرض کرد...
ز.داستان اینکه در روز عاشورا بعد از شهادت اهل بیت و اصحاب،حضرت به بالین امام زین العابدین علیه السلام آمد.پس،از پدر حال معامله آنجناب را با اعداء پرسید.خبر داد که به جنگ کشید.پس جمعی از اصحاب را پرسید.در جواب فرمود:قتل، قتل،تا رسید به بنی هاشم،و از حال جناب علی اکبر و ابی الفضل سؤال کرد،به همان قسم جواب داد و فرمود: بدان در میان خیمهها غیر از من و تو مردی نمانده است.
صفحه 178:
«این قصه است و حواشی بسیار دارد و صریح است در آنکه آنجناب از اول مقاتله تا وقت مبارزت پدر بزرگوارش ابدا از حال اقرباء و انصار و میدان جنگ خبری نداشت.»
ح.داستان عزم رفتن ابا عبد الله به میدان جنگ و طلب کردن اسب سواری و[اینکه]کسی نبود اسب را حاضر کند:
«پس مخدره زینب رفت و آورد و آن حضرت را سوار کرد.بر حسب تعدد منابر،مکالمات بسیار بین برادر و خواهر ذکر میشود و مضامین آن در ضمن اشعار عربی و فارسی نیز در آمده و مجالس را به آن رونق دهند و به شور در آورند.»
ظاهرا از آن جمله است اینکه حضرت زینب هنگام وداع،برادر را ایست داد و فرمود:وصیتی از مادرم به یادم افتاد.مادرم به من گفته در همچو وقتی حسینم را بگیر و از طرف من زیر گلویش را ببوس.از آن جمله است اینکه حضرت دید اسب حرکت نمیکند،هر چه نهیب میزند اسب نمیرود،یکمرتبه میبیند طفلی خودش را روی سم اسب انداخته است.(اشعار معروف صفی علیشاه در بیان دو جاذبه عشق و عقل مربوط به جریان حضرت زینب در همین وقت است.)باید متوجه بود که حضرت زینب حین وفات حضرت زهرا تقریبا پنجساله بوده است.
ط.صفحه179:زینب آمد به بالین ابا عبد الله علیه السلام در قتلگاه و راته یجود بنفسه و متبنفسها علیه و هی تقول:انت اخی،انت رجاؤنا،انت کهفنا،انتحمانا (15) .
ی.صفحه179:افسانه منسوب به«ابو حمزه ثمالی»که در خانه امام سجاد را کوبید،کنیزکی آمد،چون فهمید ابو حمزه استخدای را حمد کرد که او را رساند که حضرت را تسلی دهد چون امروز دو مرتبه حضرت بیهوش شدند.پس ابو حمزه داخل شد و تسلی داد به اینکه شهادت در این خانواده موروثی است،جد،پدر،عم،...امام فرمود:بلی،ولی اسارت در این خانواده موروثی نبود.آنگاه شمهای از حالت اسیری عمهها و خواهران بیان کردند.
یا.از هشام بن الحکم[مطلبی]نقل کردهاند که خلاصهاش این است:«در ایامی که امام صادق علیه السلام در بغداد بودند،هر روز میبایست در محضر امام باشم.روزی یکی از شیعیان، هشام را به یک مجلس عزا دعوت میکند و او معتذر میشود که باید در حضور امام باشم.او میگوید:از امام اجازه بگیر،و هشام میگوید:اسم این مطلب را پیش امام نمیشود برد که منقلب میشود.او گفت:بی اجازه بیا.هشام گفت:این هم ممکن نیست زیرا امام از من خواهد پرسید.آخر کار هر طور بود هشام را برد.روز بعد امام جویا شد و بعد از تکرار فاش کرد.امام فرمود:گمان میکنی من در آنجا نبودم یا در چنین مجالسی حاضر نمیشوم؟!عرض کرد:شما را در آنجا ندیدم:فرمود:وقتی که از حجره بیرون آمدی،در محل کفشها چیزی ندیدی؟عرض کرد:جامهای در آنجا افتاده بود.فرمود:من بودم که عبا بر سر کشیدم و روی زمین افتادم!
نظیر این افسانه است افسانهای در باره امام سجاد علیه السلام که در یک مجلس عزاداری شرکت کرده بود و چراغها را خاموش کردند و بعد که مجلس ختم شد و چراغها روشن شد، دیدند امام کفشهای عزاداران را جفت کرده است.
17.در صفحه 183 میگوید:
«دو چیز است که سبب تجری این جماعتبلکه بعضی از ارباب تالیف شده در نقل اخبار و حکایات بی اصل و ماخذ،بلکه در بافتن دروغ و جعل اخبار و حکایات:
اول:گفتهاند در اخبار مدح ابکاء ننوشته که به چه قسم بگریانید و چه بخوانید،و از این ذکر نکردن معلوم میشود هر چه سبب گریانیدن،وسیله سوزانیدن دل و بیرون آمدن اشک باشد ممدوح و مستحسن است.علیهذا اخبار منع کذب در غیر مقام تعزیه داری است. به این بیان میتوان بسیاری از معاصی کبیره را مباح بلکه مستحب کرد.مثلا اخبار فضیلت ادخال سرور در قلب مؤمن.پس مثلا غیبتیا بوسه و زنای با بیگانه یا لواط اگر موجب ادخال سرور بشود جایز است.»
18.در صفحه186 میگوید:
«یکی از ثقات اهل علم یزد برای من نقل کرد که وقتی از یزد پیاده رفتم به مشهد مقدس از آن راه بیابان(کویر)که مشقتبسیار دارد.در مسیر منازل،وارد قریهای از دهکدههای خراسان شدم قریب نیشابور.چون غریب بودم رفتم به مسجد آنجا.چون مغرب شد اهل ده جمع شدند و چراغی روشن کردند و پیشنمازی آمد و نماز مغرب و عشاء را به جماعت کردند.آنگاه پیشنماز رفتبالای منبر نشست،پس خادم مسجد دامن را پر از سنگ کرد و برد بالای منبر نزد جناب آخوند گذاشت.متحیر ماندم برای چیست؟!آنگاه مشغول روضه خوانی شد.چند کلمه که خواند خادم برخاست و چراغها را خاموش کرد.تعجبم بیشتر شد.در این حال دیدم بنای سنگ انداختن شد از بالای منبر بر آن جماعت،و فریادها بلند شد،یکی میگوید:ای وای سرم،دیگری فریاد از بازو،سومی از سینه،و هکذا گریهها و شیونها بلند شد.قدری گذشت، سنگ تمام و آخوند مشغول دعا شد و چراغ را روشن کردند.مردم با سر و صورت خونین و دیده اشکبار رفتند.پس به نزد پیشنماز رفتم و از حقیقت این کار شنیع پرسیدم.گفت:روضه میخوانم و این جماعتبه غیر از این قسم عمل گریه نمیکنند.لا بد باید(برای اینکه به ثواب گریه بر ابا عبد الله برسند)به این نحو ایشان را بگریانم.»
19.صفحه 187:
«دوم:استقرار سیره علما در مؤلفات خود بر نقل اخبار ضعیفه و ضبط روایات غیر صحیحه در ابواب فضائل و قصص و مصائب،و مسامحه ایشان در این مقامات،خصوص مقام اخیر چنانکه مشاهد و محسوس است.» مرحوم حاجی بعدا وارد بحث در مساله تسامح در ادله سنن میشود و فرق میگذارد میان حدیث ضعیف و موهون،و میگوید:آنچه قابل تسامح است احادیث ضعیفه است نه موهونه.
20.در صفحه 193 میگوید:
«قصه زعفر جنی و عروسی قاسم در روضه کاشفی،و دومی در منتخب شیخ طریحی هم هست.منتخب طریحی مشتمل بر موهونهایی از قبیل زنده دفن کردن حضرت عبد العظیم در ری است.»
21.صفحه 194:
«قصه عروسی،قبل از روضه کاشفی در هیچ کتابی دیده نشده است.اما قصه زبیده و شهربانو و قاسم ثانی در خاک ری و اطراف آن که در السنه عوام دائر شده،پس آن از خیالات واهیه است...تمام علمای انساب متفقند که قاسم بن الحسن عقب ندارد(بلکه صغیر بوده).»
22.صفحه 195،میگوید:
«مسعودی که شیعه است و معاصر کلینی است،در اثبات الوصیة عدد کشتگان امام را به 1800 تن رسانده است آنهم به عبارت«و روی انه قتل بیده ذلک الیوم الفا و ثمانمائة»و محمد بن ابیطالب به هزار و نهصد و پنجاه نفر رسانده است.اما در کتابی که هزار سال بعد نوشته شده(اسرار الشهادة در بندی)عدد مقتولین امام را به سیصد هزار و عدد مقتولین حضرت ابوالفضل را به بیست و پنج هزار و از سایرین نیز به بیست و پنج هزار نفر رسانده است.»
اگر فرض کنیم امام در هر ثانیه یک نفر کشته باشد،سیصد هزار نفر مقدار هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت میخواهد که با روز هفتاد و دو ساعت نیز قابل اصلاح نیست،و بیست و پنج هزار نفر اگر هر نفر در یک ثانیه کشته شود،شش ساعت و پنجاه و شش دقیقه و چهل ثانیه وقت میخواهد.به علاوه جمعیتیک میلیون و ششصد هزار نفر در صحرای کربلا جا نمیگیرد.وسائل و اسبابش از کجا فراهم میشود؟آنهم همه از مردم کوفه بودند،از حجاز و شام کسی نبود (16) .خداوند عقلی بدهد.
23.در صفحه 202 اشاره میکند به افسانه دیگری که ما نظر به آنچه قبلا نقل کردهایم آن را دوازدهم قرار میدهیم:
یب.روزی حضرت امیر در بالای منبر خطبه میخواند.حضرت سید الشهداء علیه السلام آب خواست.حضرت به قنبر امر فرمود آب بیاور.عباس در آن وقت طفل بود،چون شنید تشنگی برادر را،دوید نزد مادر و آب برای برادر گرفت در جامی و آن را بر سر گذاشت و آب از اطراف میریخت.به همین قسم وارد مسجد شد.چشم پدر بر او افتاد،گریست و فرمود امروز چنین و روز عاشورا چنان...
البته قصه باید در کوفه باشد زیرا سخن از خطابه و منبر است،و در آن وقت امام حسین یک مرد سی و چند ساله است و ممکن نیست در حضور جمع در حین خطبه پدر از پدر آب بخواهد.به علاوه در هیچ مدرکی وجود ندارد.
یج.حضرت ابوالفضل در صفین هشتاد نفر را یکی پس از دیگری به هوا انداخت که هنوز اولی بر نگشته بود،و هر کدام بر میگشتبا شمشیر دو حصه مینمود...
ید.[میگوید:]«برای ذریه طاهره دوشیزگانی بهم بافتند خصوص برای حضرت ابی عبد الله علیه السلام،بعضی را در مدینه گذاشتند و بعضی را در کربلا شوهر دادند و بعضی را به جهت صدق کلام جبرئیل(صغیرهم یمیتهم العطش)در کربلا از تشنگی بکشتند و بعضی را در قتلگاه شبیه عبد الله بن الحسن شهیدش کنند...»
24.صفحه 208:
«خاتمه،در مذمت گوش دادن به اخبار کاذبه و حکایات و قصص دروغ مجالس تعزیه داری. خداوند در مقام مذمتیهودان بلکه منافقین و بیان صفات خبیثه و افعال قبیحه ایشان میفرماید: سماعون للکذب اکالون للسحت (17) .در باره اهل بهشت میفرماید: لا یسمعون فیها لغوا و لا کذابا (18) .در باره اهل دوزخ که در این جهان به دروغ عادت کردهاند و در آخرت و موقف نیز ترک نکنند میفرماید: و یوم تقوم الساعة یقسم المجرمون ما لبثوا غیر ساعة کذلک کانوا یؤفکون (19) .ایضا: یوم یبعثهم الله جمیعا فیحلفون له کما یحلفون لکم و یحسبون انهم علی شیء الا انهم هم الکاذبون (20) .ایضا: ثم لم تکن فتنتهم الا ان قالوا و الله ربنا ما کنا مشرکین×انظر کیف کذبوا علی انفسهم و ضل عنهم ما کانوا یفترون (21) .ایضا: و اجتنبوا قول الزور (22) .ایضا: و الذین لا یشهدون الزور (23) ».
25.صفحه 213:
«و نیز دلالت کند بر قبح و مذمت آن،استقراء غالب معاصی که محل آن مانند غالب اقسام دروغ،زبان است مثل غیبت و غنا و سب و بهتان و استهزاء و نظایر آنها،زیرا که چنانکه غیبت در شرع حرام است،گوش دادن به آن نیز حرام است،خوانندگی حرام است،گوش دادن به آن نیز حرام است،سب اولیاء خداوند یا مؤمن کفر یا معصیت است،گوش دادن به آن نیز حرام است.خدای تعالی فرماید: و قد نزل علیکم فی الکتاب ان اذا سمعتم ایات الله یکفر بها و یستهزا بها فلا تقعدوا معهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره انکم اذا مثلهم (24) ...
هر کس مرتکب گناهی شد،به آیهای از آیات الهی استهزاء کرده است.»
26.حال سزاوار است که ارباب دانش و بینش،مجالس مصائب جدیده حضرت ابی عبد الله علیه السلام را ترتیب میدادند و صدماتی که بر آن وجود مبارک میرسد از زائر و مجاور و خدام و حامل علوم آن حضرت و متعبدین و ناسکین و مامومین و غیر ایشان به انواع و اقسامش در شب و روز جمع کرده به دست دیندار دلسوزی دهند که در مجالس اهل تقوا و دیانت و غیرت و عصبیتبخوانند و بسوزند و بگریند و از خداوند متعال تعجیل فرج و ظهور سلطان ناشر عدل و امان و باسط فضل و احسان و قامع کفر و نفاق و عدوان را بخواهند.
27.این بحث در چهار فصل بیان میشود:
الف.معنی تحریف و انواع تحریفها و اینکه در حادثه عاشورا انواعی از تحریف واقع شده است.
ب.عوامل تحریف به طور عموم و عوامل تحریف به طور خصوص در حادثه عاشورا،و به عبارت دیگر مسؤولان تحریف در حوادث به طور عموم و در این حادثه به طور خصوص.
ج.تشریح تحریفهایی که لفظا یا معنی،شکلا یا روحا در حادثه عاشورای حسینی صورت گرفته است.
د.وظیفه علمای امت در این باب به طور عموم و در این حادثه به طور خصوص که:اذا ظهرت البدع فعلی العالم ان یظهر علمه و الا فعلیه لعنة الله (25) .ایضا:و ان لنا فی کل خلف عدولا ینفون عنا تحریف الغالین و انتحال المبطلین (26) ،و وظیفه ملت مسلمان در این باب به طور عموم و در این حادثه به طور خصوص از نظر حرمتشرکت در استماع و لزوم مبارزه عملی و نهی از منکر.
28.معنی تحریف:راغب در مفردات میگوید:
«حرف الشیء طرفه...و تحریف الشیء امالته کتحریف القلم.و تحریف الکلام ان تجعله علی حرف من الاحتمال یمکن علی الوجهین.قال عز و جل:یحرفون الکلم عن مواضعه...و من بعد مواضعه...» (27)
در تفسیر امام فخر رازی جلد 3 صفحه 134 ذیل آیه 75 از سوره بقره میگوید:
«قال القفال:التحریف:التغییر و التبدیل،و اصله من الانحراف عن الشیء و التحریف عنه،قال تعالی:الا متحرفا لقتال او متحیزا الی فئة.و التحریف هو امالة الشیء عن حقه.یقال:قلم محرف اذا کان راسه قط مائلا غیر مستقیم.قال القاضی:ان التحریف اما ان یکون فی اللفظ او فی المعنی.و حمل التحریف علی تغییر اللفظ اولی من حمله علی تغییر المعنی...» (28) تحریف لفظی به این است که مثلا لفظی کم یا زیاد میکنند و یا کلمه یا جملهای را پس و پیش کنند و به هر حال معنی را کم یا زیاد[کنند]یا تغییر دهند.خطر بزرگ در تحریفات مغیر معنی است.
این گونه تحریفات در کتب و نوشتهها زیاد استحتی در متن اشعار خصوصا آنجا که به اصطلاح مصحح«شدرسنا»میکند.
مولوی در یکی از اشعار خود گفته است:
از محبت تلخها شیرین شود از محبت مسها زرین شود
بعد نساخ اضافه کردهاند:«از محبت دردها صاف،و دردها شفا،و خارها گل،و سرکهها مل،و دار تخت،و بار بخت،و سنگ روغن،و حزن شادی،و غول ماری،و مرده زنده،و شاه بنده میشود». مانده استبگویند سقف دیوار و خربوزه هندوانه و استکان نعلبکی میشود.
اما تحریف معنوی-سه مثال:
الف.یا عمار!تقتلک الفئة الباغیة.
ب.لا حکم الا لله.
ج.اذا عرفت فاعمل ما شئت (29) .
اولی مورد سوء استفاده معاویه،دوم مورد سوء استفاده خوارج،سوم مورد سوء استفاده شیعیان از حدیث امام صادق شد که خود آن حضرت به طور صحیح توضیح دادند.
در قرآن تحریف لفظی واقع نشده ولی تحریف معنوی که عبارت است از سوء تفسیر،زیاد واقع شده است.
منطقیین در باب صنعت مغالطه گفتهاند یا لفظی است و یا معنوی،و اقسامی ذکر کردهاند که برای«ما نحن فیه»مخصوصا از نظر پیدا کردن مثال عربی و فارسی بسیار مفید است.
قرآن از تحریف کلمه در آیات زیادی یاد و نکوهش کرده است.اما همان طور که«کلمه»در اصطلاح قرآن اعم است از جمله و شخصیت و حادثه،قهرا تحریف نیز اقسامی پیدا میکند: تحریف عبارات،تحریف حادثهها و تاریخچهها،تحریف شخصیتها.(برای قسم سوم رجوع شود به سخنرانی سید مرتضی جزائری در گفتار ماه).
29.بحث ما در نوع دوم یعنی تحریف حادثه است که هم ممکن است تحریف لفظی شود یعنی کم و زیاد در نقل آن بشود،و هم ممکن است تحریف معنوی بشود یعنی روح حادثه که عبارت است از علل و انگیزهها و از هدفها و منظورها،مسخ بشود.از همین جا معلوم میشود که اهمیت تحریف بستگی دارد به اهمیت موضوع آن یعنی محرف فیه که یک سخن عادی یا یک حادثه عادی و یا یک شخصیت عادی باشد یا آنکه در سخنی یا حادثهای یا شخصیتی واقع شود که سند تاریخی و اخلاقی و تربیتی و دینی یک اجتماع است.لهذا کذب بر خدا و رسول، اشنع اقسام کذب است و مبطل روزه است.از نظر قوانین نیز جعل و تحریف در اسناد رسمی از نظر جرمی جنایت تشخیص داده میشود نه جنحه.
30.واقعا حادثههای اخلاقی و نهضتهای بزرگ الهی،آیهای هستند از آیات الهی در کتاب مقدس تکوین.مردم وظیفه دارند حداکثر رعایت را در حفظ و رعایت و صیانت آنها بنمایند،و الا مناطا مشمول این جمله میشوند:من فسر القرآن برایه فلیتبوا مقعده من النار (30) .ایضا: فبما نقضهم میثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسیة یحرفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذکروا به (31) .ایضا: فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون (32) .
31.در حادثه عاشورا،هم تحریف لفظی صورت گرفته و بند و بیلها و کم و زیادهای زیاد در آن صورت گرفته که در کمتر حادثهای اینهمه برگ و ساز پیدا شده است.به قول شاعر:
بس که ببستند بر او برگ و ساز گر تو ببینی نشناسیش باز
دوستان و اصحابی،دشمنانی،فرزندانی،جملههایی،کارهایی،سخنانی به امام نسبت داده شده که اگر امام بشنود هیچ تشخیص نمیدهد که درباره او صحبت میکنند،با آنکه حادثه عاشورا بر خلاف توهم بعضی،از نظر تاریخی بسیار روشن و خالی از ابهام است،کمتر حادثه تاریخی مثل این حادثه اسناد صحیح و درست دارد به علت اهمیت این حادثه،و مخصوصا اهل بیت جزئیات این حادثه را فاش کردند (33) .[و هم در این حادثه تحریف معنوی صورت گرفته است.]
32.اما عاملها:
گفتیم که عامل تحریف به طور کلی دو قسم است:عامل عداوت و غرض،و دیگر عامل اسطوره سازی.اینجا باید عامل سومی هم اضافه کنیم،دوستی و تمایل.مثال عامل غرض، جعلها و تحریفهای مسیحیان درباره رسول اکرم و جعل و تحریفهای امویین درباره حضرت امیر است،و مثال عامل دوستی،همه اکاذیبی است که افراد و اقوام برای نیاکان خود جعل میکنند.در مورد امام،او را اخلالگر و تفرقه انداز خواندند که قبلا گذشت.
اما«اسطوره سازی»خود یک حس اصیل است در بشر که قبلا اشاره کردیم.افسانه مجروح شدن پر جبرئیل در جنگ خیبر و همچنین افسانه دو نیم کامل شدن«مرحب»و نفهمیدن خودش.ایضا افسانه پرتاب کردن ابی الفضل هشتاد نفر را در صفین به هوا که هشتادمین رفته بود بالا و هنوز اولی بر نگشته بود،و پس از برگشتن یکی یکی را دو نیم کرد.همچنین است افسانه ششصد هزار کشته و هفتاد و دو ساعتبودن روز عاشورا.
عوامل سه گانه فوق در همه جهان بوده و هست.
اما عامل خصوصی:از طرف اولیاء دین پیشنهاد شده که اقامه عزای حسین بن علی بشود و قبرش زیارت شود و او به عنوان یک فداکار بزرگ همیشه نامش زنده و پاینده باشد.این موضوع تدریجا سبب شد که بعضی مرثیه خوانان حرفهای پیدا شوند و کم کم مرثیه خوانی به صورت یک فن و هنر از یک طرف،و وسیله زندگانی از طرف دیگر در آید،از طرفی فکری پیدا شود که چون گریاندن بر ابی عبد الله ثواب جزیل و اجر عظیم دارد پس به حکم«الغایات تبرر المبادی»(هدف،وسیله را مباح میکند)از هر وسیلهای میشود استفاده کرد.
اینجاست که جعل و دروغ در نظر عدهای مشروع میشود.
به قول حاجی[نوری]اگر اینچنین است،پس چون ادخال سرور در دل مؤمن نیز مستحب است و هدف وسیله را مباح میکند،از غیبت و حتی از بوسه و زنا نیز میتوان استفاده کرد. اینجاست که داستان روضه خوان سنگ پران که قبلا گذشتبه یاد میآید.و اینجاست که باید آن خواب روضه خوانی که دید گوشتبدن امام را با دندانهای خود میکند صادق دانست.
عجبا که در پنج قرن پیش یک مرد بوقلمون صفت که معلوم نیستشیعه استیا سنی به نام ملا حسین کاشفی[کتابی مینویسد به نام روضة الشهداء.]این مرد،واعظ است و چون اهل سبزوار و بیهق بوده و آنجا مرکز تشیع بوده ذکر مصیبت هم میکرده است.این مرد تا توانسته ساخته و پرداخته و حتی اسمهایی در این کتاب هست از اصحاب و از مخالفین که معلوم است مجعول است و ظاهرا از خود ساخته.بعد این کتاب چون فارسی بوده به دست مرثیه خوانها میافتد و سند و مدرک آنها میشود که این کتاب را از رو میخواندهاند و به همین مناسبت آنها را روضه خوان گفتهاند،و این کتاب بعد بجای همه کتابهای درست،منبع و ماخذ روضههای دروغ شده است.این کتاب در اواخر قرن نهم یا اوایل قرن دهم نوشته شده است زیرا ملا حسین کاشفی در 910 وفات کرده است.بعد در اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم کتاب دیگری که صد چوب به سر آن کتاب زده به نام اسرار الشهادة نوشته و چاپ میشود و کار را میرساند به آنجا که رساندهاند.البته کتابهایی از قبیل محرق القلوب نیز بی تاثیر نبودهاند.
تحریفهای لفظی از قبیل:داستان لیلی و علی اکبر،داستان عروسی قاسم،داستان آب آوردن حضرت ابی الفضل در کودکی برای امام حسین،آمدن زینب در حین احتضار به بالین ابا عبد الله علیه السلام،عبور اسرا در اربعین از کربلا،عدد مقتولین،هاشم بن عتبه با نیزه هجده ذرعی،روز عاشورا 72 ساعتبود،امام حسین با زی شاهان از مکه خارج شد،بی خبر بودن امام سجاد علیه السلام از وقایع،افسانه اسب آوردن زینب برای ابا عبد الله و بوسیدن گلوگاه آن حضرت،بیهوش شدن امام سجاد علیه السلام و امام صادق علیه السلام.
این تحریفها بعضی مربوط استبه قبل از حادثه نظیر آب آوردن حضرت ابی الفضل در کودکی برای امام،بعضی مربوط استبه بین راه مثل خروج امام از مکه با زی پادشاهان، بعضی مربوط استبه روز عاشورا مثل داستان لیلی،عروسی قاسم،آمدن زینب در حین احتضار به بالین ابا عبد الله،اسب حاضر کردن زینب برای امام،افتادن سکینه روی سم اسب، بوسیدن زیر گلو،آمدن هاشم مرقال،آمدن زعفر جنی، و عدد مقتولین،و بعضی مربوط ستبه بعد،مثل حادثه اربعین،بیهوش شدن امام سجاد،افتادن امام صادق در کفش کن.
33.اما تحریف معنوی:
تحریف معنوی یعنی منحرف کردن روح و معنی یک جمله یا یک حادثه،و چون بحث در اطراف حادثه است پس تحریف معنوی یک حادثه یعنی اینکه علل و انگیزهها و همچنین هدف و منظورهای آن حادثه را چیز دیگر غیر از آنچه هست معرفی کنیم.مثلا شما به دیدن شخصی میروید،یا شخصی را به خانه یا مجلس خودتان دعوت میکنید،دیگری میآید میگوید:میدانی منظور فلانی از آمدن به خانه تو چیست؟(یا از دعوت تو چیست؟) میخواهد مثلا دخترش را به پسر تو بدهد،در صورتی که شما چنین منظوری هرگز ندارید.
تحریف در جملهها سه مثال دارد که قبلا اشاره کردیم.
در بسیاری از حوادث تاریخی جهان،از نظر تفسیر و توجیه،تحریف شده یا عمدا یا جهلا،که فعلا وارد آنها نمیشویم.
حادثه بزرگ و با عظمت عاشورا گذشته از تحریفهای لفظی و شکلی مربوط به حوادث و جریاناتی که بوده است،دچار یک سلسله تحریفهای مهمتر در ناحیه روح و معنی و تفسیر و توجیه گردیده است.
میدانیم امام حسین نهضتی کرده است که شرایط سه گانه عظمت را دارا بوده است:
الف.مقدس بودن هدف و شخصی نبودن آن،به خاطر انسانیتبودن آن که توام با فداکاری و گذشت از منافع فردی بوده است.به همین دلیل بشریت این گونه افراد را که مرز میان خود و دیگران را شکستهاند از خود میداند و خود را از آنها میداند،او را فدای امت و مصالح امت میبیند.
ب.اینکه توام بوده با یک بصیرت قوی و نافذ،و آنچه دیگران در ظاهر نمیدیدند او در پشت پرده میدیده است.آنچه دیگران در آینه نمیدیدند،او در خشتخام میدیده است.به عبارت دیگر از محیط خودش پیش بود.
ج.اینکه نوری بوده که در میان یک ظلمت کامل درخشیده استبه شرحی که قبلا گفتهایم.
از طرف دیگر اولیاء دین سخت توصیه کردهاند به مردم راجع به اخبار این حادثه و عزاداری دائم و زیارت تربت او.
در اینجا سخن این است که امام چرا نهضت کرد و بعد چرا پیشوایان اسلام توصیه کردند که این حادثه زنده بماند؟
تحریفی که در اصل حادثه رخ داد این بود که[گفتیم امام حسین]کفاره گناه امت را بدهد و سنگر گنهکاران باشد،بیمه کند معصیتکاران را.
تحریف دوم این بود که این حادثه جنبه خصوصی و فردی دارد،یعنی آن را به آسمان بردیم و غیر قابل پیروی قرار دادیم و از مکتب بودن و درس بودن خارج کردیم،آن را در اوضاع و احوال عصر و زمان خود از یک طرف و دستورهای اسلام در این زمینهها از طرف دیگر قرار ندادیم که بتواند مکتب و مدرسه و الهام بخش باشد.
پس دو کار به سرش آوردیم.اول آن را از مکتب بودن-از راه خصوصی کردن-خارج کردیم.دوم اینکه به علاوه آن را به صورت یک مکتب گنهکار سازی در آوردیم و گفتیم هر گناهی بکنیم سینه سه ضربه آن را جبران میکند.
تحریف دیگر،در موضوع دستورها درباره فلسفه عزاداری است.در اینجا گاهی گفتیم برای تسلی خاطر حضرت زهراست چون ایشان در بهشت همیشه بیتابی میکنند و هزار و چهار صد سال است آرام ندارند،با گریههای ما ایشان آرامش پیدا میکنند!پس آن را یک دمتخصوصی به حضرت زهرا تلقی کردیم.
دوم اینکه به چشم یک آدم نفله شده که حداکثر مقامش این است که بیتقصیر به دستیک ظالم کشته شد پس باید برایش متاثر بود به امام نگاه کردیم،فکر نکردیم که تنها کسی که نفله نشد و برای هر قطره خون خود ارزش بینهایت قرار داد او بود.کسی که موجی ایجاد کرد که قرنها کاخهای ستمگران را لرزاند و میلرزاند و نامش با آزادی و برابری و عدالت و توحید و خدا پرستی و ترک خود پرستی یکی شده چگونه هدر رفته است؟!ما هدر رفتهایم که عمری را جز در پستی و نکبت زندگی نکرده و نمیکنیم.
هدف نهضت امام را خود امام از همه بهتر بیان کرده است.هدفش همان هدف پیغمبر بود. خطبههای امام مبین هدف نهضت امام است.امام هدف نهضتخود را اصلاح امت اسلامیه معرفی کرد،خواست عملا درسهای اسلام را بیاموزد و به جهان بفهماند که خاندان پیغمبر اسلام که نزدیکترین مردم به او هستند،از همه مردم دیگر به تعلیمات او بیشتر ایمان دارند و این خود دلیل حقانیت این پیغمبر است. اما اینکه فلسفه اقامه عزای حسین چیست؟برای اینکه صحنهای بالاتر و بهتر از این صحنه در جهان وجود ندارد که:اولا این اندازه درس توحید و ایمان کامل به جهان غیب را بدهد و مظهر نفس مطمئنه باشد.پس روحش توحید بود.
ثانیا همه تربیتها برای این است که روح بشر در برابر حوادث،شکستناپذیر شود،تنش با شمشیرها قطعه قطعه،ثروتش به باد،فرزندانش کشته،خاندانش اسیر،ولی روحش ثابت و محکم بماند.
ثالثا چقدر فرق است میان ادعا و عمل.مدعیان آزادی و آزادیخواهی،حقوق بشر،عدالت، [زیادند]اما داستان پادشاه و وزیر و گربه تربیتشده است،ولی مردان الهی عملا نشان دادند که اگر یک طرف حق باشد با محرومیتها،با کشته شدنها،با قطعه قطعه شدنها،و طرف دیگر مال و ثروت و همه چیز باشد با پامال شدن حق و حقیقت،کدام طرف را میگیرند.
چند چیز که علامتشکست دشمن بود:
الف.پرهیز از جنگ تن به تن.
ب.تیراندازی و سنگ پرانی.
ج.دستور عمر سعد که از جنگ با شخص حسین پرهیز کنند:هذا ابن قتال العرب،و الله نفس ابیه بین جنبیه (34) .
د.دستور عمر سعد که مانع سخنرانی او بشوند و نگذارند سخنانش شنیده شود.نه در مقابل شمشیر و بازویش و نه در مقابل منطق و سخنش تاب نمیآوردند.
آنچه از امام ظهور کرد:
الف.شجاعتبدنی.
ب.قوت قلب و روح.
ج.ایمان به حق و قیامت،که ساعتبه ساعتبر بشاشتش افزوده میشد.
د.صبر و تحمل.
ه.رضا و تسلیم.
و.طمانینه و عدم هیجان روحی و نشنیدن یک سخن[از او]که حاکی از غضب و خشم و از جا در رفتن باشد.
ز.روح حماسی که چنان خطبهای انشاء کرد.
دو چیزی که چشم امام را روشن داشت:
الف.خاندان.
ب.یاران.ههنا مناخ رکاب و مصارع عشاق (35) .اصحاب و خاندان نشان دادند که عاشقانه عمل میکنند.
پس بی نظیری و آموزندگی آن،علت اصلی و فلسفه اصلی عزاداریهاست.
34.اما وظیفه ما:
این وظیفه در دو قسمتباید بیان شود:وظیفه علما و وظیفه عامه و توده مردم،و به زبان مردم این عصر و بلکه برای مردم این عصر:رسالت علما(خواص)و رسالت توده(عوام).معمولا علما این انحرافات را به گردن توده و عامه مردم میگذارند و تقصیر عوامی و جهالت مردم میدانند،و مردم عوام متقابلا میگویند تقصیر علماست که نمیگویند،زیرا:«ماهی از سر گنده گردد نی ز دم».
ولی حقیقت این است که در این جریان،هم خواص مسؤولند و هم عوام،هم علما مسؤولند و هم توده،این ماهی،هم از سر گنده گردیده و هم از دم،سر و دم مشترکا مسؤول این گندیدن هستند.
در حقیقت قبل از آنکه وظیفه خواص و وظیفه عوام بیان شود باید معلوم شود که تقصیر از کی بوده است.چون اینکه وظیفه الآن متوجه کیست کی مطلب است،و تقصیر از کی بوده مطلب دیگر است.چنانکه گفتیم در تقصیر هر دو شرکت داشتهاند و این ماهی،هم از سر گنده گردیده است و هم از دم.و از لحاظ وظیفه نیز بیان خواهیم کرد که هر دو طبقه مسؤولند.نه گناه،گناه یک طبقه است و نه وظیفه فعلی وظیفه یک طبقه بالخصوص است.
قبل از اینکه بیان وظیفه بشود،برای درک اهمیت این وظیفه باید خطرات تحریف بیان شود.
به طور کلی هر چیزی آفتی دارد،از جماد،نبات،حیوان و انسان.مثلا موریانه آفت کتاب یا چوب است،کرم خاردار و سن و ملخ آفت گیاه است و بعضی میکروبها آفتحیوانها یا انسانهاست،خود دین نیز آفتی دارد.پیغمبر اکرم فرمود:«افة الدین ثلاثة:فقیه فاجر،و امام جائر، و مجتهد جاهل» (36) .
بدیهی است که آفت هر چیزی یک شیء خاص است متناسب با خود او.هرگز کرم خار دار آفت دین نیست،و سن و ملخ هم هرگز دین را نمیخورد،خوره و سرطان نیز آن را از میان نمیبرد.
تحریف و قلب و بدعت،آفتبزرگ دین است (37) .تحریف،چهره و سیما را عوض میکند، خاصیت اصلی را از میان میبرد،بجای هدایت،ضلالت میآورد و بجای تشویق به سوی عمل صالح،مشوق معصیت و گناه میشود و بجای فلاح،شقاوت میآورد.تحریف،از پشتخنجر زدن است،ضربت غیر مستقیم است که از ضربت مستقیم خطرناکتر است.یهودیان که قهرمان تحریف در تاریخ جهاناند همیشه ضربتهای خود را از طریق غیر مستقیم وارد کردهاند.علی علیه السلام را دوستانه و از طریق تحریف،بهتر و بیشتر میشود خراب کرد تا به صورت دشمنانه.قطعا ضرباتی که از طرف دوستان جاهل علی بر علی وارد شده،از ضربات دشمنانش کاریتر و براتر بوده است.
تحریف،مبارزه بدون عکس العمل است.تحریف،مبارزه استبا استفاده از نیروی خود موضوع.
تحریف سبب میشود که سیمای شخص بکلی عوض شود،مثلا علی علیه السلام به صورت یک پهلوان مهیب بد قیافه سبیل از بنا گوش در رفته تجسم پیدا کند،به صورتی در آید که هرگز نتوان باور کرد که این همان مرد محراب،خطابه،حکمت،قضا و زهد و تقوا و خوف از خداست.
تحریف است که امام سجاد را در میان ما به نام«امام بیمار»معروف کرده است.تنها در میان فارسی زبانان این نام به آن حضرت داده شده و کار به جایی رسیده که وقتی میخواهیم بگوییم فلانی خود را به ضعف و زبونی زده،میگوییم خود را امام زین العابدین بیمار کرده است،در صورتی که این شهرت فقط بدان جهت است که امام در ایام حادثه عاشورا مریض بودهاند نه اینکه در همه عمر تب لازم داشته و عصا به دست و کمر خم راه میرفتهاند.
مرحوم آیتی در سخنرانی«راه و رسم تبلیغ»که در انجمن ماهانه دینی ایراد کرد و چاپ شد(جلد 2،صفحه 160)همین موضوع را عنوان کرد و گفت:چندی پیش شخصی در مجله اطلاعات از وضع دولت و کارمندان دولت انتقاد کرده بود که غالبا متصدیان امر یا بی عرضه و نالایقند و یا خائن و ناپاک،در صورتی که ما نیازمند افرادی هستیم که هم با عرضه باشند و هم پاک.مطلب را به این صورت بیان کرده بود:«اکثر رجال و مامورین ما یا شمرند یا امام زین العابدین بیمار،در صورتی که کشور اکنون بیش از هر موقع دیگر به حضرت عباس نیازمند است،یعنی افرادی که هم پاک باشند و هم کاربر».یعنی شمر کار بر بود و ناپاک،امام زین العابدین پاک بود ولی کار بر نبود،حضرت عباس خوب بود که هم پاک بود و هم کار بر (38) .
اینکه میگویند عارفا بحقه،معرفت امام لازم است،برای این است که فلسفه امامت،پیشوایی و نمونه بودن و سر مشق بودن است.امام،انسان ما فوق است نه مافوق انسان،و به همین دلیل میتواند سر مشق بشود،اگر ما فوق انسان میبود،به هیچ وجه سر مشق نبود.لهذا به هر نسبت که ما شخصیتها و حادثهها را جنبه اعجاز آمیز و ما فوق انسانی بدهیم،از مکتب بودن و از رهبر بودن خارج کردهایم.برای سر مشق شدن و نمونه بودن،اطلاع صحیح لازم است،اما اطلاعات غلط و تحریف شده نتیجه معکوس میدهد و به هیچ وجه الهام بخش نیکیها و محرک تاریخ در جهت صحیح نخواهد بود،بلکه اساسا نیرو نخواهد بود.نتیجه«امام زین العابدین بیمار»این است که امروز هر کس بیشتر آه بکشد و بنالد،مردم او را تقدیس کنند که آقا شبیه امام بیمارند.
تا اینجا خطر تحریف معلوم شد.
اکنون ببینیم مقصر کیست؟هم خواص یعنی علما مقصرند و هم عوام یعنی غیر علما.اما علما از آن نظر که در دوران شریعتختمیه،آنها هستند که هم باید مانع تحریف و هم رافع و زایل کننده تحریف باشند:اذا ظهرت البدع فعلی العالم ان یظهر علمه و الا فعلیه لعنة الله.ایضا در حدیث کافی است:و ان لنا فی کل خلف عدولا ینفون عنا تحریف الغالین و انتحال المبطلین.
اولین وظیفه علما این است که با نقاط ضعف مردم مبارزه کنند نه آنکه از آنها استفاده کنند. مثلا در جریان مجالس عزاداری و وعظ و خطابه،امروز دو نقطه ضعف در مردم هست،یکی اینکه علاقه شدید دارند که در مجالس،اجتماع و ازدحام زیاد شود،دیگر اینکه میخواهند از لحاظ گریه،مجلس بگیرد و شور بپا شود و کربلا شود.اینجاست که یک خطیب،سر دو راهی قرار میگیرد:ازدحام را زیاد کند و مجلس را کربلا کند،یا حقایق را بگوید که احیانا نه ازدحام میشود و نه شور و واویلا.
علما باید با عوامل پیدایش تحریفات مبارزه کنند،جلو تبلیغات دشمنان را بگیرند،دست دشمنان را کوتاه کنند،با اسطوره سازیها مبارزه کنند.مثلا کتاب لؤلؤ و مرجان حاجی نوری یک نوع قیام به وظیفه به نحو شایسته است که این مرد بزرگ کرده است و ما امروز از نتیجه کار این مرد بزرگ استفاده میکنیم.علما باید فضایح و رسوایی دروغگویان را ظاهر کنند. (لهذا میگویند از موارد جواز غیبت،«جرح»راوی حدیث است.)علما باید متن واقعی احادیث معتبر،سیمای واقعی شخصیتهای بزرگ،متن واقعی حوادث تاریخی را در اختیار مردم بگذارند و به دروغ بودن دروغها اشاره و تصریح کنند.
نگاهی به زبان حالهای امروز کافی است که بفهمیم چقدر شخصیتها تحریف شدهاند.بعضی زبان حالهاست که واقعا آینه شخصیت امام است،مثل اشعار اقبال لاهوری و بعضی اشعار بر«حجة الاسلام تبریزی»ولی بعضی زبان حالهاست که تحریف شخصیت است،مثل:افسوس که مادری ندارم...ای خاک کربلا تو به من مادری نما...
اینها نه تنها زبان حال امام حسین با آن شخصیت عظیم و بی نظیر نیست،اساسا زبان حال یک مرد پنجاه و هفتساله نیست که در این سن دنبال آغوش مادر بگردد.این سن،سنی است که بر عکس،مادر به فرزند پناه میبرد.امام حسین از مادر یاد کرده است اما به صورت حماسه و افتخار:انا ابن علی الطهر من ال هاشم...و فاطم امی...یابی الله ذلک لنا و رسوله و حجور طابت و طهرت و نفوس ابیة و انوف حمیة،و امثال اینها.
اما تقصیر عوام و وظیفه آنها
اولا یک اصل کلی که حاجی نوری در لؤلؤ و مرجان ذکر کردهاند ذکر کنم و آن اینکه:چیزی که گفتنش حرام است،(عموما یا غالبا)استماع و شنیدنش نیز حرام است،مثل غیبت،تهمت، سب و دشنام به مؤمن یا اولیاء حق،آواز خوانی به باطل،و استهزاء.پس اگر دروغ گفتن در روضه و ذکر مصیبتحرام است،شنیدن و استماع آن هم حرام است.
ثانیا خداوند در قرآن میفرماید:
و اجتنبوا قول الزور (حج/30)و الذین لا یشهدون الزور (فرقان/72)سماعون للکذب،سماعون لقوم اخرین (مائده/41)سماعون للکذب اکالون للسحت (مائده/42)
و قد نزل علیکم فی الکتاب ان اذا سمعتم ایات الله یکفر بها و یستهزا بها فلا تقعدوا معهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره انکم اذا مثلهم. (النساء/140)به طور کلی عامه مصرف کننده این کالا هستند.اینها اگر این کالاها را که غالبا خودشان میدانند کالای تقلبی است مصرف نکنند،عرضه کننده،آن را عرضه نمیکند.عیب قضیه این است که عامه حتی مشوق هم هستند.
مردم عوام به جای اینکه به مبارزه تحریفات بر خیزند،از آنها حمایت میکنند،مثلا میگویند: چه مانعی دارد که عروسی قاسم هم راستباشد؟میگوییم:اولا که هیچ عقلی قبول نمیکند،و ثانیا اینچنین چیزی در یک مدرک معتبر یا نیمه معتبر قدیم که مدارک اصلی هستند نقل شود،آنوقتبحثبشود که آیا مانعی دارد یا مانعی ندارد.فرض این است که در هیچ جا نقل نشده است.
اگر کسی بگوید:صبح عاشورا اصحاب و اهل بیت اول یک ساعت جفتک چهار کش بازی کردند چه مانعی دارد؟ولی آیا چنین کاری کردهاند یا خیر؟
[رشد اجتماع]
اینجا باید بحثی در باره رشد اجتماعی بکنیم،بلکه بهتر است در باره رشد اجتماع بحثشود نه رشد اجتماعی.رشد اجتماع نظیر رشد فرد است.رشد چیست؟رشد یعنی اینکه انسان در یک ناحیه از نواحی زندگی مثلا در امر ازدواج(رشد معتبر در ازدواج)،آنچنان حدی از فکر و عقل را داشته باشد که مصالح خود را در انتخاب همسر و در اداره زندگی خانوادگی درک کند. به عبارت دیگر ارزشهای لازم را در باب ازدواج درک کند که در زندگی خانوادگی چه چیزهایی لازم است و چه چیزهایی لازم نیست،چه چیزهایی مهم است و چه چیزهایی مهم نیست،چه چیزهایی در درجه اول اهمیت است و چه چیزهایی در درجه دوم و سوم،و به عبارت دیگر سود و زیان و عوامل سود و زیان خود را تشخیص دهد.تنها رشد جسمی و جنسی برای ازدواج که تشکیل یک واحد اجتماعی است کافی نیست.
رشد اقتصادی یعنی اینکه انسان به حدی برسد که مصالح خود را و عوامل لازم را از لحاظ حفظ و نگهداری و بلکه تکثیر و توسعه ثروت درک کند،اگر نه هنوز رشید نیست،و اگر از سنین رشد بگذرد و واجد رشد نباشد،«سفیه»نامیده میشود،اما اگر هنوز به آن نرسیده است و کودک است،ممکن است رشید نباشد،ولی البته سفیه خوانده نمیشود. و ابتلوا الیتامی حتی اذا بلغوا النکاح فان انستم منهم رشدا فادفعوا الیهم اموالهم (39) .
پس رشید،در هر ناحیهای،کسی است که سود و زیان را در آن موضوع درک میکند و هم ارزش موضوعات مربوط را درک میکند.تا ارزشها درک نشود،قدرت بر حفظ و نگهداری و انجام وظیفه در کار نیست.رشید در ازدواج،پسر یا دختری است که ارزشهای لازم در تشکیل خانواده را درک کند.پسری که فقط به خاطر ژست قشنگ فلان دختر یا به خاطر لبهای دالبری او میخواهد ازدواج کند،یا از راه رفتنش خوشش آمده و امثال اینها،رشید نیست،این را نمیفهمد که عوامل لازم در سعادتمندانه بودن ازدواج صدها چیز است که لبهای دالبری به حساب نمیآید،ارزشهای عوامل را درک نکرده است.و همچنین کسی که ارزشهای مربوط به ثروت را درک نمیکند،راه معامله را نمیداند،افراد خادم و خائن را تشخیص نمیدهد، نمیداند چه کسی را باید به خود نزدیک کند و از چه کسی باید دوری گزیند،اینچنین فردی رشید نیست.
اما رشد اجتماعی،بهتر این است که بجای رشد اجتماعی که صفت فرد است،رشد اجتماع را که صفت جامعه رشید است موضوع بحث قرار دهیم که جامعه نیز گاهی رشید است و گاهی سفیه و حداکثر نابالغ.جامعهای که خود را به عنوان یک واحد درک نکند،ارزش سرمایههای خود را از قبیل شخصیتهای تاریخی و حوادث تاریخی نشناسد،آنچنان جامعه رشید نیست.
یکی از آن سرمایهها شخصیتهای گذشته است.یکی دیگر آثار هنری،علمی،صنعتی،ادبی گذشته است.یکی هم تاریخ گذشته است،آنهم گذشته پر افتخار و آموزنده و سعادتبخش. جریانهای تاریخی گذشته سندهای اخلاقی و تربیتی آیندگان است.
آثار هنری و صنعتی در میان یک ملتی پیدا میشود و بعد آنها ارزش اینها را درک نمیکنند، آنها را خراب میکنند.چه بسیار شده که یک نسخه نفیس خطی یک کتاب به دستیک بقال افتاده و به عنوان کاغذ چای از آن استفاده شده است.بعضی آثار هنری و صنعتی از قبیل محرابها،کاشی کاریها،نقاشیها به دست افراد ناصالح که افتاده است ملعبه کودکان واقع شده است.
از همین قبیل است تاریخ.گاهی بعضی از ملتها فرازهای تاریخی دارند مملو از حماسه،افتخار، آموزندگی،زیبایی،عظمت،الهام بخشی،ولی همان طوری که یک تابلو نفیس نقاشی را به دست کودکان میدهند و آنها با قلم آن را خراب میکنند،اینها نیز آنقدر افسانه و خرافه از وهم خود به آنها ملحق میکنند که بکلی عظمت،زیبایی،الهام بخشی،حماسه،آموزندگی و افتخار آن را از میان میبرند و نابود میکنند و بجای آنکه الهام بخش عظمت و حماسه و محرک روح سلحشوری باشد،الهام بخش زبونی و بدبختی و تسلیم در مقابل حوادث میگردد.
واقعه تاریخی کربلا از آن نوع حوادث است که در اثر عدم رشد اجتماع،مسخ و معکوس شده است،تمام عظمتها و زیباییهایش فراموش شده،حماسه و شور و افتخاراتش محو شده و بجای آنها زبونی و ضعف و جهالت و نادانی آمده است.
این،نشانه عدم رشد این ملت استبرای حفظ و نگهداری تاریخ با عظمت و پر افتخار خویش.
این از نظر عموم ملت.اما از نظر خصوص طبقه توده و عامه،باید بگوییم که مسؤولیتحفظ و نگهداری تاریخ پر افتخار گذشته اختصاص به علما ندارد،هر فردی باید خود را مسؤول بداند. همان طوری که دروغ بستن به این حوادث به صورت دروغ گفتن حرام است،دروغ شنیدن، دروغ مصرف کردن هم حرام است.در قرآن کریم یک جا میفرماید: «و اجتنبوا قول الزور» (40) و هم میفرماید: «و الذین لا یشهدون الزور و اذا مروا باللغو مروا کراما» (41) .
در تفسیر کشاف ذیل آیه اول،«قول زور»را قول باطل و کذب معنی میکند،میگوید:«و جمع الشرک و قول الزور فی قران واحد و ذلک ان الشرک من باب الزور لان المشرک زاعم ان الوثن تحق له العبادة،فکانه قال:فاجتنبوا عبادة الاوثان التی هی راس الزور»تا آنجا که میگوید: «الزور من الزور و الازوار و هو الانحراف» (42) .
در تفسیر آیه دوم میگوید:
«یحتمل انهم ینفرون عن مجالس الکذابین و مجالس الخطائین فلا یحضرونها و لا یقربونها الباطل شرکه (44) فیه.و لذلک قیل فی النظارة الی کل ما لم تسوغه الشریعة:هم شرکاء فاعلیه فی الاثم،لان حضورهم و نظرهم دلیل الرضا به و سبب وجوده،لان الذی سلط (45) علی فعله هو استحسان النظارة و رغبتهم فی النظر الیه.و فی مواعظ عیسی علیه السلام:ایاکم و مجالسة الخطائین.» (46) پس آیه اول فقط اجتناب از قول زور را میگوید که هم شامل گفتن است و هم استماع،و البته گفتن اظهر مصداقین است،ولی آیه دوم رسما حضور در مجالس باطل را منع میکند خواه حضور برای شنیدن باطل باشد و یا برای دیدن باطل.
این آیه در واقع نوعی اعانتبه اثم را نهی میکند.
آیه دیگر: «و قد نزل علیکم فی الکتاب ان اذا سمعتم ایات الله یکفر بها و یستهزا بها فلا تقعدوا معهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره» (47) .
تفسیر صافی:«عن الصادق علیه السلام:و فرض الله علی السمع ان یتنزه عن الاستماع الی ما حرم الله،و ان یعرض عما لا یحل له مما نهی الله عنه و الاصغاء الی ما اسخط الله،فقال فی ذلک: و قد نزل علیکم...» (48) .
ایضا صافی:«القمی:آیات الله هم الائمة علیهم السلام».
ظاهرا مقصود از آیات اعم است از آیات تدوینی و آیات تکوینی الهی،اعم از شخصیتها مانند ائمه علیهم السلام یا حوادث تاریخی که آیات تکوینی الهی میباشند.تواریخی که مظهر و مجلای روح ایمان است نیز جزء آیات الهی میباشند.
تفسیر صافی:ذیل آیه «و اذا رایت الذین یخوضون فی ایاتنا فاعرض عنهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره...» (49) میگوید:العیاشی:عن الباقر علیه السلام فی هذه الایة قال:الکلام فی الله و الجدال فی القران.قال:منه القصاص» (50) .
ایضا صافی ذیل آیه فوق:«فی العلل:عن السجاد علیه السلام:لیس لک ان تقعد مع من شئت لان الله تبارک و تعالی یقول:و اذا رایت الذین یخوضون...» (51) .
خلاصه بحث در وظیفه توده:
الف.بحثی اسلامی و اخلاقی در باره اینکه هر چیزی که گفتنش حرام است.شنیدنش نیز حرام است.گوش و زبان نوعی اشتراک در وظیفه دارند زیرا گوش مصرف کننده کالاهای زبان است،اگر گوش مصرف نکند،زبان تولید نمیکند،و اگر اهل گوش مصرف نکنند اکاذیب و مجعولات و غیبتها و دشنامها و کفرها را،اهل زبان نمیگویند،همان طوری که چشم و قرائت مصرف کننده آثار قلمها و فیلمها هستند،اگر اینها مصرف نکنند،آنها تولید نمیکنند.
ب.آیات قرآن در این زمینه.
ج.بحثی اجتماعی:همان طور که فرد گاهی رشید است و گاهی غیر رشید،و شرط صحت ازدواج و همچنین جواز تسلیم کردن ثروتش به خودش رشد است،جامعه نیز چنین است، گاهی یک اجتماع رشید است و گاهی سفیه.
معنی رشد،درک ارزشها و سرمایهها و طرز استفاده و بهره برداری از آنهاست.رشد در ازدواج این است که[شخص]بداند سرمایههای لازم برای زندگی خانوادگی چیست؟ارزش هر کدام از آنها چیست؟مثلا[اینکه]دختر از خانوادههای سر شناس باشد،چقدر برای ازدواج مفید است. همچنین رشد فرد برای در اختیار گرفتن ثروت.
رشد اجتماع این است که خود اجتماع اولا خود را به صورت یک واحد درک کند،ارزشها و سرمایههایی را که سرمایه عمومی و ملی محسوب میشود بشناسد و سپس در حفظ و نگهداری آنها بکوشد.آن سرمایهها یا از قبیل شخصیتهاستیعنی شخصیتهای تاریخی،و یا از قبیل آثار علمی،فلسفی،هنری،صنعتی،ادبی است،و یا از قبیل تاریخهای پر افتخار است.
جامعهای که تاریخی مانند تاریخ حسین بن علی دارد مملو از افتخار و حماسه و عظمت و زیبایی و آموزندگی و الهام بخشی،و آن را پر میکند از افسانههای احمقانه روضة الشهدائی و اسرار الشهادهای،حقا چنین جامعهای سفیه است نه رشید.ما امروز باید همان طوری که به حفظ آثار تاریخی و ملی میخواهیم بکوشیم،به حفظ تاریخ خودمان بکوشیم.
یاد داشت:
1.تحریف در قرآن و توجیه و تفسیر قرآن،نظیر تفسیر صافی و علی بن ابراهیم.
2.تحریف در شخصیت علی علیه السلام،مثل داستان شیر در کربلا که علی از آب در آمد!
3.تحریف در تاریخ اسلام:اسلام با ثروت خدیجه و شمشیر علی پیش رفت!
4.تحریف در شخصیتهای شقی هم خود نوعی انحراف و مانع عبرت گرفتن است،مثل اینکه غالبا آنها را یک ولد الزنای هفت جوش معرفی میکنند و در نتیجه مردم هرگز از معاویه چهارده قرن پیش عبرت نمیگیرند.مثلا میگویند شمر هفت پستان داشت مثل سگ.بعضی هم میگویند اسمش شیخ عبد الله بوده است.
پینوشتها:
1- [مطالب این ورقهها در سلسله یاد داشتها به چاپ خواهد رسید.]
2- این تحریفات لفظی را چه عاملی به وجود آورده است؟به طور کلی شخصیتهای بزرگ جهان از طرف مردم عوام موضوع افسانهها قرار میگیرند.وقتی که مردم برای بو علی سینا افسانه میسازند،وقتی که رستم و سهراب افسانهای خلق میکنند،قهرا برای علی بن ابیطالب علیه السلام و حسین بن علی علیه السلام نیز افسانه میسازند،نظیر افسانه ضربت علی در خیبر و آسیب بدن و بال جبرئیل،و نظیر هفتصد هزار نفر بودن دشمن در کربلا و هفتاد و دو ساعتبودن روز عاشورا.اینجاست که باید قصه کسی[را]که گفت نیزه سنان بن انس شصت گز بود و شخصی گفت نیزه شصت گزی در دنیا کسی ندیده است،و او گفت آن را خدا از بهشتبرایش فرستاده بود،[به یاد آورد.]عامل دیگر که اختصاصی است،موضوع گریانیدن بر حسین است که بعدا در باره تاثیر این عامل سخن خواهیم گفت.
3- در منتخب طریحی و اسرار الشهادة دربندی،از یک مرد اسدی نیز نقل شده که شبها شیری میآمد و عاقبت معلوم شد که آن شیر علی بن ابیطالب است(العیاذ بالله).
4- امام حسین در سه مرحله شهید شد و سه نوع شهادت داشت:شهادت تن،شهادت نام، شهادت هدف.
5- مائده/33.
6- [اگر نجات خواهی به زیارت حسین برو تا خداوند را با چشم روشن دیدار کنی.زیرا آتش دوزخ به جسمی که غبار پای زائران حسینی بر روی آن نشسته،نمیرسد.]
7- بقره/79.
8- و شاید اگر مانند ما به آیات تحریف متمسک میشد بسیار مناسب بود.
9- [پس حضرت با گوشه چشم به وی نگاهی انداخت و فرمود:به خیمه باز گرد که دلم را شکستی و غمم را افزودی.]
10.[سید طاووس،مؤلف لهوف.]
11.این داستان به طول و تفصیل در روضة الشهداء کاشفی آمده و محرق القلوب علی الظاهر از آنجا گرفته است.در روضة الشهداء میگوید فضل بن علی علیهما السلام به کمک هاشم شتافت!!!
12- کذا[یعنی مطلب مبهم است.]
13.تعبیر به«طرید و جولان»در روضة الشهداء کاشفی نیز آمده است.
14- دو سه روز قبل از محرم امسال(1389 قمری)به مناسبت اینکه میخواستم در اطراف«تحریفات در
واقعه تاریخی کربلا»بحث کنم،به وسیله تلفن از آقای[علی اکبر]غفاری مدیر مؤسسه کتابفروشی صدوق دروغترین کتابهای مقتل را خواستم.نظر هر دو نفر به اسرار الشهادة بود. آقای غفاری این کتاب را نداشت و قول داد تهیه کند.اما بعد از دو سه روز تلفن کرد که از هر کتابفروش خواستم او هم دنبال این کتاب بود زیرا مشتری زیاد دارد و همه اهل منبر هستند، با این تفاوت که شما برای انتقاد و آنها برای نقل و استفاده میخواهند.
15- [و او را دید که مشغول جان دادن است.خود را به روی بدن او انداخت و میگفت:تو برادر منی،تو امید مایی،تو پناه مایی،تو پشتیبان مایی.]
16- در اینجا انسان به یاد آن افسانه میافتد که یک نفر اغراقگو در بزرگی شهر هرات در یک تاریخی گفت که در آن وقت در هرات بیست و یک هزار احمد یک چشم کله پز بود.نظیر اینها را در باره سرو کاشمر و عدد بنی اسرائیل و متقابلا لشکریان فرعون و غیره گفتهاند.
17- مائده/42.[به دروغ گوش دهند و حرام خورند.]
18.نبا/35.[در آنجا سخن لغو و دروغ نشنوند.]
19.روم/55.[روزی که قیامتبر پا شود مجرمان سوگند خورند که جز ساعتی درنگ نکردهاند. اینچنین از حق منحرف و منصرف میشوند.]
20.مجادله/18.[روزی که خدا همه آنها را بر انگیزد،پس برای او سوگند خورند چنانکه برای شما سوگند میخورند،و پندارند که بر حقند.آگاه باشید که اینان دروغگویانند.]
21.انعام/23 و 24.[سپس پاسخ آنها جز این نبود که گفتند به الله پروردگارمان سوگند که ما مشرک نبودیم.بنگر که چگونه بر خود دروغ میبندند و چگونه افتراهایشان از نظرشان گم شده است.]
22.حج/30.[و از گفتار باطل و دروغ بپرهیزید.]
23.فرقان/72.[و کسانی که شاهد و ناظر کارهای لغو و باطل نمیشوند.]
24.نساء/140.[و حال آنکه در کتاب بر شما این حکم را فرستاده که چون شنیدید به آیات خدا کفرمیورزند و ریشخند میزنند با آنان منشینید تا در سخنی دیگر فرو روند،که(اگر چنین نکنید)شما هم مثل آنان خواهید بود.]
25.اصول کافی،ج 1/ص 54 با کمی اختلاف.[هر گاه بدعتها روی داد بر عالم است که علم خویش آشکار کند،و گرنه لعنتخدا بر اوست.]
26.اصول کافی،ج 1/ص 32،و در آن«ینفون عنه»است.[ما را در هر نسلی عادلانی است که تحریف افراطیان و دروغزنی مبطلان را از ما(از دین)دور میسازند.]
27- [حرف یک چیز طرف و کنار آن است...و تحریف یک چیز کج کردن آن است مانند کج کردن و مایل ساختن قلم.و تحریف سخن آن است که آن را بر یکی از دو طرف احتمال حمل کنی در حالی که امکان هر دو معنی را دارد.خدای عز و جل فرموده:سخن را از جای خود تحریف میکنند...]
28.[قفال گفته:تحریف،تغییر دادن و عوض کردن است،و ریشه آن از منحرف شدن از چیزی است.خدای متعال فرموده:جز اینکه بخواهد برای جنگ جا عوض کند یا در گروهی جای گیرد.و تحریف،کج کردن و مایل ساختن چیزی از محل شایسته آن است.گفته میشود:قلم محرف،یعنی قلمی که سرش کجشده است.قاضی گفته:تحریف گاه در لفظ است و گاه در معنی.و تحریف را تغییر در لفظ بگیریم بهتر است از تغییر در معنی....]
29- [ترجمه سه جمله به ترتیب:ای عمار!گروه متجاوز تو را میکشند.هیچ حکمی جز برای خدا نیست.چون شناختی هر چه خواهی بکن.]
30- تفسیر صافی،مقدمه پنجم.[هر کس قرآن را به رای و نظر خویش تفسیر کند جایگاه خویش را در آتش فراهم کند.]
31.مائده/13.[چون پیمان خویش بشکستند آنان را لعنت کردیم و دلهایشان را سخت نمودیم. آنان سخن را از جای خود تحریف میکنند و بهرهای را که از آنچه بدان تذکر داده شدند نصیبشان میشد فراموش نمودند.]
32.بقره/79.[وای بر کسانی که کتاب را با دستخود مینویسند سپس میگویند این از نزد خداست تا بهره اندکی بخرند.پس وای بر آنان از کاری که کردهاند و وای بر آنان از آنچه به دست میآورند.]
33-مطلب مهم این است که تمام این تحریفها در جهت پایین آوردن است و امام را در سطح یک آدم پستکم فکر،العیاذ بالله کم شعور پایین میآورد،مثل آب خواستن وسط سخنرانی پدر در سن سی و چند سالگی،یا عروسی قاسم.
34- [این،فرزند کشنده عرب است.به خدا سوگند جان پدرش در میان دو پهلوی اوست.]
35- [اینجا بارانداز سواران و قتلگاه عاشقان است.]
36- [آفت دین سه چیز است:دانشمند فاجر،و پیشوای ستمکار،و در عبادت کوشای جاهل.]
37.داستان حدیث«اذا عرفت فاعمل ما شئت»مثال خوبی استبرای اینکه تحریف نتیجه معکوس میدهد.
[این داستان در کتاب حق و باطل(اثر استاد شهید)بخش«احیای تفکر اسلامی»نقل شده است.]
38- مرحوم شمس واعظ میگفت:چندی پیش در مشهد ما را به منزلی دعوت کردند.ما هم نمیدانستیم،خیال میکردیم رسما یک مهمانی است.موقع ناهار شد.جمعیت هم زیاد بود. آش آوردند،اما چه آشی!از لحاظ نیرو مثل ماش سفت که به هر جا دست میزدی،تمامش از بشقاب بیرون میجست.به صاحبخانه گفتم:خدا پدرت را بیامرزد این چیست که به حلق خلق الله فرو میکنی؟!گفت:آقا!اختیار دارید،شما چرا همچو حرفی میزنید؟!این آش امام زین العابدین بیمار است.گفتم:پس قطعا بیماری ایشان از همین آش بوده!
39- نساء/6.[و کودکان یتیم را بیازمایید تا وقتی به سن بلوغ رسند.پس اگر در آنان رشد(عقلی)یافتید اموالشان را در اختیارشان قرار دهید.]
40- حج/30.
41- فرقان/72.[و آنان که در مجالس باطل شرکت نکنند و چون به کار لغوی گذر کنند با کرامت عبور نمایند.]
42.[و شرک و قول زور در یک ردیف گرد آمدهاند چرا که شرک،خود از باب زور است،زیرا مشرک چنین پندارد که بتشایسته پرستش است.و گویا در این آیه فرموده:از پرستش بتها که راس همه زورهاستبپرهیزید...و زور از زور و ازورار گرفته شده که به معنی انحراف است.]
43 و 44.کذا.
45- کذا.
46- [ممکن است معنی آیه این باشد که آنان از مجالس دروغگویان و خطا کاران دوری میکنند و در آنها شرکت نکرده و بدان نزدیک نمیشوند تا از آمیختن با بدی و بدان منزه باشند و دینشان را از رخنه محفوظ دارند،زیرا حضور در باطل به منزله شرکت در آن است،و به همین دلیل به کسانی که به آنچه شریعت جایز ندانسته مینگرند،گویند:اینان با کنندههای همان کارها در گناه شریکند،زیرا حضور و نظرشان در آنجا دلیل رضایت دادن به آن کار و سبب وجود آن است،زیرا آنچه انگیزه عمل فاعل آن میشود همان تشویق بینندگان و رغبتشان در دیدن اوست.و در پندهای عیسی علیه السلام آمده:از همنشینی با خطاکاران بپرهیزید.]
47- نساء/140.
48- [امام صادق علیه السلام فرمود:خداوند بر گوش واجب نموده که از شنیدن آنچه حرام فرموده پرهیز کند و از آنچه برایش حلال نیست و خداوند نهی فرموده و از شنیدن آنچه خدا را به خشم میآورد دوری جوید،و در این مورد فرموده:و بر شما این دستور فرستاد که...]
49.انعام/68.
50- [فرمود:مراد،سخن در باره ذات خدا و کشمکش در مورد قرآن است.و فرمود:و از آن جمله افسانه سرایان هستند.]
51.[فرمود:اختیار با تو نیست که با هر کس خواستی نشست و برخاست کنی،زیرا خدای تبارک و تعالی میفرماید:و چون دیدی کسانی را که در(مسخره و تکذیب کردن)آیات ما فرو میروند....]
تحریف بر دو نوع است:لفظی و قالبی و پیکری،دیگر معنوی و روحی،همچنانکه صنعت مغالطه نیز بر دو قسم است:لفظی و معنوی.
تحریف و مغالطه سابقه تاریخی دارد.قرآن کریم از تحریف کتب آسمانی گذشته سخن میگوید که در ورقههای«تحریف کلمه»یاد داشت کردیم (1) .
تحریف همان طور که از نظر نوع بر دو قسم است:لفظی و معنوی،از نظر عامل یعنی محرف نیز بر دو قسم است:یا از طرف دوستان استیا از طرف دشمنان.به عبارت دیگر یا منشاش جهالت دوستان است و یا عداوت دشمنان.همچنانکه از نظر موضوع یعنی محرف فیه نیز بر چند قسم است:یا در یک امر فردی و بی اهمیت است مانند یک نامه خصوصی،و یا در یک اثر با ارزش ادبی است،و یا در یک سند تاریخی اجتماعی است مثل جعل کتابسوزی اسکندریه،و یا در یک سند اخلاقی و تربیتی و اجتماعی است.
2.مرحوم آیتی در سخنرانی پنجم بررسی تاریخ عاشورا میگوید اسارت اهل بیت عامل بزرگی بود برای اینکه حقیقت وقایع عاشورا به مردم گفته شود و حقیقت قلب نشود.
در سخنرانی ششم صفحه 151 میگوید:«باید توجه داشت که تاریخ نهضت ابا عبد الله الحسین علیه السلام نسبتبه بسیاری از فصول تاریخ از تحریف مصون و محفوظ مانده است». و مخصوصا فجیع بودن این فصل تاریخ از نظر کسانی که قضیه را از جنبه فجیع بودن آن مطالعه کردهاند،و عظیم بودن آن و قابل تکریم و احترام بودن آن از نظر کسانی که این قضیه را از آن جهت مورد مطالعه قرار دادهاند خود سبب شده است که اهتمام عظیمی به ثبت جزئیات واقعه بشود.پس جزئیات واقعه باز گویی شده و ثبتشده است.از این جهت امثال طبری،ابن واضح(یعقوبی)،شیخ مفید،ابو الفرج اصفهانی،که در قرون دوم و سوم و چهارم میزیستهاند،جزئیات وقایع را با نقل از روات موثق نقل کردهاند.
مرحوم آیتی اصرار دارد(ص 168)که اهتمام زنان اهل بیتبه خطبه و خطابه در فرصتهای مختلف،با بودن امام علی بن الحسین،همه برای این بوده که مانع تحریف حادثه کربلا بشوند(چه تحریف لفظی و چه تحریف معنوی)و خواستند نگذارند این حادثه قلب و تحریف بشود.متن آنچه واقع شده بود،به صورت خطبه و خطابه بیان کردند و هدف امام را هم تشریح کردند.
3.مرحوم آیتی در آغاز سخنرانی9(ص 175)ضمن اشاره به ارزش خطب و سخنان اهل بیت میگوید:
«امروز میتوان واقعه کربلا را از روی خطبههای امام و اهل بیت که در مکه و بین راه حجاز و عراق و کربلا و کوفه و شام و مدینه ایراد کردهاند و از روی سخنانی که در پاسخ پرسشهای این و آن گفتهاند و از روی رجزهایی که خود امام و اصحاب او روز عاشورا در مقابل دشمن خواندهاند و در مآخذ معتبر ثبت و ضبط شده است،و از روی نامههایی که میان امام و مردم کوفه و بصره رد و بدل شده و نامهای که یزید به ابن زیاد نوشته و نامههایی که ابن زیاد به یزید و عمر بن سعد نوشته و نامههای عمر بن سعد به ابن زیاد و نامه ابن زیاد به حاکم مدینه که همهاش در تواریخ معتبر مضبوط است و به دست آیندگان هم خواهد رسید و همیشه محفوظ خواهد ماند،از روی این مدارک میتوان واقعه عاشورا را با تمام جزئیات که روی داده استشرح و توصیف کرد و هیچ نیازی به مدرک و ماخذ دیگری نیست.»
4.از جمله تحریفات دشمن این است که در ابلاغی که یزید برای ابن زیاد صادر میکند مینویسد:«دوستان(جاسوسان)من اطلاع دادهاند که مسلم پسر عقیل به کوفه آمده تا در میان مسلمانان ایجاد اختلاف کند».
ایضا ابن زیاد به خود مسلم پس از گرفتاری مسلم گفت:«پسر عقیل!مردم این شهر آسوده خاطر بودند،تو آمدی و میان آنها تفرقه افکندی و مردم را به جان یکدیگر انداختی».
اما مسلم در جواب ابن زیاد گفت:«چنین نیست،بلکه من خود به این شهر نیامدم که مردم را پراکنده سازم،مردم این شهر به ما نامهها نوشتند و در آن نامهها یاد آور شدند که پدرت«زیاد»نیکان آنها را کشت و خونشان را ریخت و چون بیدادگران و زورگویان دنیا با آنها رفتار کرد.ما آمدیم تا عدالت را بر قرار سازیم و مردم را به حکم قرآن مجید دعوت کنیم».
به هر حال این تحریف نگرفت و مورخی در جهان پیدا نشد که آنچنان قضاوت کند.تنها قاضی ابن العربی اندلسی بود که گفت:...
5.اما تحریفاتی که لفظا یا معنی در حادثه عاشورا شده است:
تحریفات لفظی (2) :
الف.داستان شیر و فضه (3) که متاسفانه در کافی نیز آمده است.
ب.داستان عروسی قاسم که ظاهرا خیلی مستحدث است و از زمان قاجاریه تجاوز نمیکند. (از زمان ملا حسین کاشفی است.)ج.داستان فاطمه صغری در مدینه و خبر بردن مرغ به او.
د.داستان دختر یهودی که افلیجبود و قطرهای از خون ابا عبد الله به وسیله یک مرغ به بدنش چکید و بهبود یافت.
ه.حضور لیلی در کربلا و امر حضرت به او که برو در یک خیمه جداگانه موی خود را پریشان کن،و شعر:
نذر علی لئن عادوا و ان رجعوا لازرعن طریق الطف ریحانا
و اشعاری از این قبیل:
لیلی ز غم اکبر...
خیز ای بابا از این صحرا رویم نک به سوی خیمه لیلا رویم
و.داستان طفلی از ابی عبد الله که در شام از دنیا رفت و بهانه پدر میگرفت و سر پدر را آوردند و همان جا وفات کرد.(رجوع شود به نفس المهموم)ز.آمدن اسرا به کربلا در اربعین و اینکه به دو راهی عراق و مدینه رسیدند،از«نعمان بن بشیر»خواستند که آنها را به کربلا ببرد، و اینکه آنچه در اربعین حقیقت دارد زیارت جابر است و عطیه عوفی.اما عبور اسرا از کربلا و ملاقات امام سجاد با جابر افسانه است.
ح.هشتصد هزار نفر بودن لشکر عمر سعد بلکه یک میلیون و ششصد هزار نفر،هفتاد و دو ساعتبودن روز عاشورا،به یک حمله ده هزار نفر را کشتن،تا برسد به اینکه نیزه هاشم مرقال هجده گز و نیزه قاتل قاسم هجده گز و نیزه سنان شصت گز بود.
ط.روضههایی که در آنها اظهار تذلل پیش دشمن است،از قبیل التماس کردن برای آب.
ی.داستان طفلی که در حین اسارت گردنش را بسته بودند و سوار میکشید تا طفل خفه شد.
اما تحریفات معنوی:
الف.اولین تحریف این بود که این حادثه را یک حادثه استثنائی و ناشی از یک دستور محرمانه و خصوصی دانستند.امام حسین فدای گناهان امتشد!او کشته شد تا گناهان امتبخشیده شود!بدون شک این یک فکر مسیحی است که در میان ما نیز رایجشده است.این فکر است که امام حسین را به کلی مسخ میکند و او را به صورت سنگر گنهکاران در میآورد،قیام او را کفاره عمل بد دیگران قرار میدهد:امام حسین کشته شد که گنهکاران از عذاب الهی بیمه شوند!جوابگوی معصیت معصیتکاران باشد (4) .(به شخصی گفتند تو چرا نماز نمیخوانی،روزه نمیگیری،مشروب میخوری؟گفت من؟!شب جمعه در هیئت،سینه سه ضربه مرا ندیدی؟! آقای بروجردی هر چه خواستند سر دستههای قمی را از بعضی کارها منع کنند قبول نکردند،گفتند ما همه سال جز یک روز مقلد شما هستیم.)چیزی که هست فرق ما با مسیحیان این است که میگوییم یک بهانهای لازم است،به قدر بال مگسی اشک بریزد و همان کافی است که جواب دروغگوییها،خیانتها،شرابخواریها،ربا خواریها،ظلمها و آدمکشیها بشود!مکتب امام حسین به جای اینکه مکتب احیاء احکام دین باشد،مکتب اشهد انک قد اقمت الصلاة و اتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر باشد،و همان طور که خودش فرمود:ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر،مکتب ابن زیاد سازی و یزید سازی شد.
در این زمینه است که افسانهها ساخته شده از قبیل داستان مردی که سر راه را میگرفت و آدمها را میکشت و لخت میکرد،اطلاع پیدا کرد که قافلهای از زوار حسینی امشب از فلان نقطه عبور میکنند،در گردنهای کمین کرد و در حالی که انتظار میکشید خوابش برد و قافله آمد و گذشت و او متوجه نشد.قافله که میگذشت،گرد و غبار بلند شده بود و روی لباسها و بدن او نشست.در همین حال خواب دید که قیامتبپا شده و او را هم کشان کشان به طرف جهنم میبرند به جرم خونهای ناحقی که ریخته و مالهایی که دزدیده و امنیتی که سلب کرده است(زیرا از نظر اسلام اینها محارب خوانده میشوند: انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله...ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم (5) ... رجوع شود به تفسیر آیه و به بحث فقهی مطلب)ولی همینکه به نزدیک جهنم رسید،جهنم از قبول او امتناع کرد و امر شد او را بر گردانید زیرا این کسی است که در وقتی که در خواب بوده،غبار زوار حسینی بر روی او نشسته است!
فان شئت النجاة فزر حسینا لکی تلقی الاله قریر عین
فان النار لیس تمس جسما علیه غبار زوار الحسین (6)
پس وقتی که غبار زوار حسین بر روی یک دزد جانی بنشیند او را نجات دهد،خود زوار چه مقام و درجهای دارند!و حتما بالاتر از ابراهیم خلیل خواهند بود!به قول شاعر:
من خاک کف پای سگ کوی کسیام کو خاک کف پای سگ کوی تو باشد
و به قول شاعر اصفهانی مردی را در قیامت میآورند و ملائکه غلاظ و شداد او را به محضر عدل الهی میبرند و هی به گناهان او شهادت میدهند و مورد توجه فرشته مامور رسیدگی[واقع]نمیشود،میگویند:شکمها پاره کرده است،...دیوان مکرم صفحه 133:
اگر این مرده اشکی هدیه کرده ولش کن گریه کرده عیان گر معصیتیا خفیه کرده ولش کن گریه کرده نماز این بنده عاصی نکرده مه حق روزه خورده ولی یک ناله در یک تکیه کرده ولش کن گریه کرده اگر پستان زنها را بریده شکمهاشان دریده هزاران مرد را بی خصیه کرده ولش کن گریه کرده اگر از کودکان شیر خواره شکمها کرده پاره به دسته گریههای نسیه کرده ولش کن گریه کرده خوراک او همه مال یتیم است گناه او عظیم است خطا در شهر و هم در قریه کرده ولش کن گریه کرده اگر بر ذمه او حق ناس است خدا را ناشناس است برای خود جهان را فدیه کرده ولش کن گریه کرده به دستخود زده قداره بر فرق به خون خود شده غرق تن خود زین ستم بی بنیه کرده ولش کن گریه کرده نمیارزد دو صد تضییع ناموس به یک سبوح و قدوس اگر اشکی روان بر لحیه کرده ولش کن گریه کرده
6.قبلا گفتیم عامل تحریف دو چیز است.اکنون میگوییم عامل تحریف چند چیز است:
الف.اغراض دشمنان این وقایع که کوشش میکنند اینها را قلب و تحریف کنند،چنانکه نمونهاش را در نمره 4 دیدیم.
ب.حس اسطوره سازی و قهرمان سازی خیالی که در بشر وجود دارد که قبلا به آن اشاره شد و آقای دکتر شریعتی در سخنرانی عید غدیر،مبنای توجه بشر را به اساطیر به نحو احسن بیان کردند.و گفتیم همین حس است که علی را آنجا میبرد که جبرئیل از آسیب شمشیر علی چهل روز نمیتواند بالا برود،و ضربت علی آنچنان نرم و برنده صورت میگیرد که خود«مرحب»متوجه نمیشود و به علی میگوید:یا علی!اینهمه که از تو تعریف میکنند،همه زور و هنر تو همین است؟!علی میگوید خودت را یک تکان بده تا ببینی چه خبر است.تا تکان میخورد نیمی به این طرف و نیمی به آن طرف میافتد!
ج.در خصوص حادثه عاشورا یک عامل خاصی هم دخالت کرده است و آن اینکه به خاطر فلسفه خاصی از طرف پیشوایان دین توصیه شده که این جریان به عنوان یک مصیبتیاد آوری شود و مردم بر آن بگریند.فلسفه این تذکر و گریستن و گریاندن،احیاء این خاطره است و فلسفه احیاء آن این است که هدف کلی این نهضتبرای همیشه زنده بماند و امام حسین هر سال در میان مردم به این صورت ظهور کند و مردم از حلقوم او بشنوند که:الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه،مردم همیشه بشنوند:لا اری الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما،مردم بشنوند این ندایی را که با حماسه سروده شده است و ببینند این تاریخی را که با خون نوشته شده است.
ولی این مطلب بدون توجه به هدف گریستنها و گریاندنها،خود گریستن موضوع شده است، بلکه هنر مخصوص شده است.گریز زدن خود یک هنری است در میان اهل منبر و روضه خوانها.قهرا برای اینکه مردم بهتر و بیشتر گریه کنند،و به ظاهر برای اینکه اجر و ثواب بیشتری پیدا کنند،روضههای دروغ جعل شد.مردم ما هم فعلا مثل چایخورهایی که به چای پر رنگ عادت کرده باشند که چای کمرنگ آنها را نمیگیرد،به روضههای خیلی داغ و پر حاشیه عادت کردهاند و این خود عاملی شده که اجبارا عدهای از اهل منبر برای اینکه مردم گریه بکنند،روضههای دروغ و اگر بخواهیم محترمانه بگوییم روضههای ضعیف میخوانند.
اینجا دو داستان دارم:میگویند یکی از علمای آذربایجان همیشه از روضههای بی اصلی که خوانده میشد رنج میبرد و به اهل منبر اعتراض میکرد.معمولا میگفت این زهر مارها چیست که شما میخوانید؟!ولی کسی به سخنانش گوش نمیکرد،تا آنکه یک دهه خودش در مسجد خودش روضه گرفت و بانی هم خودش بود.با روضه خوان شرط کرد به اصطلاح خودش از آن زهر مارها قاطی نکند.روضه خوان گفت:آقا!من حرفی ندارم ولی بدانید که مردم گریه نمیکنند.گفت:تو چکار داری؟!در مجلس من نباید از آن زهر ماریها یعنی روضههای دروغ خوانده شود.مجلس بپا شد.آقا خودش در محراب،و منبر هم کنار محراب. منبری وارد روضه شد ولی هر چه خواستبا روضه راست مردم گریه کنند نشد.آقا خودش هم دست را به پیشانی گذاشته بود و دید عجب!مجلس خیلی یخ شد،و لابد با خود گفت الآن مردم عوام خواهند گفت علت اینکه روضه آقا نمیگیرد این است که نیت آقا صاف نیست و مریدها خواهند پاشید.یواشکی سرش را به طرف منبر برد و گفت قدری از آن زهر ماریها قاطیش کن.
داستان دیگر اینکه:در یکی از شهرستانها برای اولین بار یک روضه مفصلی شنیدم در باره داستان زنی که در زمان متوکل رفتبه زیارت ابا عبد الله علیه السلام،و مانع میشدند و دست میبریدند،تا عاقبت آن زن با شرح مفصلی که یادم نیست،به دریا انداخته میشود و فریاد میکند:یا ابا الفضل!به فریادم برس.سواری پیدا میشود و میآید و به زن میگوید:رکابم را بگیر!زن میگوید:چرا دست دراز نمیکنی و مرا نمیگیری؟میگوید:آخر من دست در بدن ندارم.
پس معلوم میشود خود مردم هم عاملی برای این جعل و تحریفها هستند.بسیاری از زبان حالها زبان حال نیستند:
ای خاک کربلا تو به من یاوری نما چون نیست مادری تو به من مادری نما
یعنی چه؟!نه امام چنین کلماتی به زبان آورده و نه شایسته شان امام است،بلکه شایسته هیچ مردی نیست.یک مرد پنجاه و هفتساله فرضا بخواهد از تنهایی و غربتبنالد،مادر را نمیخواند.مادر را خواندن در شان یک بچه است که هنوز احتیاج به دامن مادر دارد.این سنین وقتی است که معمولا فرزندان پناه مادران هستند.
کتاب لؤلؤ و مرجان که در نوع خود کتاب بی نظیری است و از یک تبحر واقعی مؤلف مرحومش حکایت میکند،بحثخود را در دو قسمت قرار داده است و از عهده هر دو نیکو بر آمده است:اخلاص،صدق.
در بحث صدق،صفحه 82،آیات مربوطه را نقل میکند.اول آیه: «فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون» (7) .سپس آیات افترای کذب را نقل میکند که زیاد است (8) .
7.در صفحه 92 به بعضی دروغهای روضه خوانها اشاره میکند از قبیل:
الف.پس از رفتن علی اکبر به میدان و برگشتن،امام به مادرش لیلی فرمود برخیز و برو در خلوت دعا کن برای فرزندت که من از جدم شنیدم میفرمود:دعای مادر در حق فرزند مستجاب میشود.
ب.حضرت زینب در حالت احتضار آمد به بالین امام فرمقها بطرفه فقال لها اخوه:ارجعی الی الخیمة فقد کسرت قلبی،و زدت کربی (9) !
ج.امام چند بار به دشمن حمله کرد و هر نوبت ده هزار نفر را کشت!
8.در صفحه 142 اشتباه شیخ مفید را نقل میکند در جراحتبر نداشتن علی علیه السلام،و در صفحه149 داستان عبور اسرا را از کربلا در مراجعت از شام نقل میکند که لهوف متفرد به آن است و فقط پس از او«ابن نما»در مثیر الاحزان نقل کرده است.تالیف این کتاب،بیست و چهار سال بعد از وفات سید (10) واقع شده است.
9.در صفحه 163،از کتاب محرق القلوب آخوند ملا مهدی نراقی نام میبرد که مشتمل بر بعضی اکاذیب است از آن جمله (11) :
«چون بعضی از یاران به جنگ رفته شهید شدند،ناگاه از میان بیابان سواریمکمل و مسلح پیدا شد،مرکبی کوه پیکر سوار بود،خود عادی (12) فولاد بر سر نهاده و سپر مدور به سر کتف در آورده و تیغ یمانی جوهردار چون برق لامع حمایل کرده و نیزه هجده ذرعی(!)در دست گرفته و سایر اسباب حرب را بر خود آراسته کالبرق اللامع و البدر الساطع به میان میدان رسید و بعد از طرید و جولان (13) روی به سپاه مخالف کرد و گفت:هر که مرا نشناسد بشناسد: منم هاشم بن عتبة بن ابی وقاص پسر عم عمر سعد.پس روی به امام حسین کرد و گفت: السلام علیک یا ابا عبد الله اگر پسر عمم عمر سعد...»
10.در صفحه166 اشاره میکند به کتابهای برغانیهای قزوینی که مشتمل بر برخی اکاذیب است.
11.در صفحه 167 میگوید:
«در ایام مجاورت کربلا و استفاده از محضر علامه عصر شیخ عبد الحسین طهرانی،سید عرب روضه خوانی از«حله»آمد و پدرش از این طایفه بود و اجزاء(جمع جزوه)کهنهای از میراث پدر داشت.اول و آخر نداشت.در حاشیهاش نوشته بود از تالیفات فلان عالم از علمای جبل عامل از شاگردان صاحب معالم است.غرض،آن سید استعلام حال آن کتاب نمود.مرحوم شیخ عبد الحسین اولا در احوال آن عالم کتابی در مقتل نیافت،ثانیا خود کتاب را مطالعه کرد و دید آنقدر اکاذیب دارد که ممکن نیست از عالمی باشد.لذا آن سید را نهی کرد از نشر و نقل از آن. ولی بعد همین کتاب به دست مرحوم دربندی افتاد و مطالب آن را در کتاب اسرار الشهادة نقل کرد و بر عدد اخبار واهیه مجعوله بی شمار آن افزود.»
در اسرار الشهادة (14) مینویسد:عدد لشکریان کوفه به ششصد هزار سواره و دو کرور پیاده(یک میلیون و ششصد هزار)میرسیده است.
12.در صفحه 168 میگوید:
«مرحوم دربندی مشافهة نقل کرد که من در ایام سابقه شنیدم که فلان عالم گفتیا روایتی نقل کرد که روز عاشورا هفتاد ساعتبود و من در آن وقت غریب شمردم و متعجب شدم از نقل آن و لکن حال که تامل در وقایع روز عاشورا کردم خاطر جمع یا یقین کردم که آن نقل، راست و آنهمه وقایع نشود مگر در آن مقدار از زمان.»
13.در صفحه169:
«شخصی در شهر کرمانشاه خدمت عالم کامل جامع فرید،آقا محمد علی صاحب مقامع و غیره قدس الله روحه رسیده و عرض کرد:در خواب میبینم به دندان خود گوشتبدن مبارک حضرت سید الشهداء علیه السلام را میکنم.آقا او را نمیشناخت،سر به زیر انداخت و متفکر شد.پس به او فرمود:شاید روضه خوانی میکنی؟عرض کرد:بلی.فرمود:یا ترک کن یا از کتب معتبره نقل کن.»
14.در صفحه 170 مقدمتا برای نقل نمونهای از اکاذیب روضه خوانها جریان مسنای بنی اسرائیل و تلمود را که سینه به سینه به یهودیان رسید و جمع آوری شد ذکر میکند و تمثیل میکند«به صدور الواعظین و لسان الذاکرین».
15.در صفحه 174 عبارت و بیانی در دنبال مطلب فوق دارد،میگوید:
«لکن مسنای یهود کتاب معین و معهودی است که به ملاحظه آن دو تفسیر(شرح مسنا)از زیادی و نقصان مصون و محروس است،و اما روایات مسنای این امت دارای قوه قویه نباتیه است که چون از مجموعهای به مجموعه دیگر نقل کند فورا نمو کند و با برکتشود و شاخهها و برگهای تازه با طراوت و نضارت برای آن پیدا[شود]و چون در سیر به منزل منابر برسد و موسم نقل آنها برسد قوه حیوانیه در او ظاهر گردد و بال و پر پیدا کند و چون طیر خیال در هر لمحه به جهات مختلفه پرواز کند.و ما به جهت مثال به پارهای از آنها اشاره کنیم به اینکه مختصری از او نقل کنیم.»
قبلا سه فقره نقل شد،لهذا از شماره 4 شروع میکنیم:
16.د.صفحه 175:افسانهای راجع به حضرت امیر پس از ضربتخوردن.
ه.افسانه یکی از قاصدان کوفه که نامهای آورد برای امام حسین و جواب خواست.حضرت سه روز مهلتخواستند،روز سوم عازم سفر شدند.آن شخص گفت:برویم ببینیم جلالتشان پادشاه حجاز را که چگونه سوار میشود.آمد دید حضرت بر کرسی نشسته،بنی هاشم دورش را گرفته و مردان ایستاده و اسبان زین کرده و چهل محمل که همه را به حریر و دیباج پوشانیدهاند...تا عصر عاشورا که عمر سعد امر کرد شتران بی جهاز را حاضر کردند برای سوار شدن اسیران...
و.صفحه 177:حضرت زینب در شب عاشورا به جهت هم و غم و خوف از اعداء در میان خیمهها سیر میکرد برای استخبار حال اقربا و انصار،دید حبیب بن مظهر اصحاب را در خیمه خود جمع کرده و از آنها عهد میگیرد که فردا نگذارند احدی از بنی هاشم قبل از ایشان به میدان برود...آن مخدره مسرورا آمد پشتخیمه ابوالفضل،دید آنجناب نیز بنی هاشم را جمع کرده و به همان قسم از ایشان عهد میگیرد که نگذارند احدی از انصار پیش از ایشان به میدان برود.مخدره مسرور در خدمتحضرت رسید و تبسم کرد.حضرت از تبسم او(در این وقت)تعجب کرد و سبب پرسید.آنچه دیده بود عرض کرد...
ز.داستان اینکه در روز عاشورا بعد از شهادت اهل بیت و اصحاب،حضرت به بالین امام زین العابدین علیه السلام آمد.پس،از پدر حال معامله آنجناب را با اعداء پرسید.خبر داد که به جنگ کشید.پس جمعی از اصحاب را پرسید.در جواب فرمود:قتل، قتل،تا رسید به بنی هاشم،و از حال جناب علی اکبر و ابی الفضل سؤال کرد،به همان قسم جواب داد و فرمود: بدان در میان خیمهها غیر از من و تو مردی نمانده است.
صفحه 178:
«این قصه است و حواشی بسیار دارد و صریح است در آنکه آنجناب از اول مقاتله تا وقت مبارزت پدر بزرگوارش ابدا از حال اقرباء و انصار و میدان جنگ خبری نداشت.»
ح.داستان عزم رفتن ابا عبد الله به میدان جنگ و طلب کردن اسب سواری و[اینکه]کسی نبود اسب را حاضر کند:
«پس مخدره زینب رفت و آورد و آن حضرت را سوار کرد.بر حسب تعدد منابر،مکالمات بسیار بین برادر و خواهر ذکر میشود و مضامین آن در ضمن اشعار عربی و فارسی نیز در آمده و مجالس را به آن رونق دهند و به شور در آورند.»
ظاهرا از آن جمله است اینکه حضرت زینب هنگام وداع،برادر را ایست داد و فرمود:وصیتی از مادرم به یادم افتاد.مادرم به من گفته در همچو وقتی حسینم را بگیر و از طرف من زیر گلویش را ببوس.از آن جمله است اینکه حضرت دید اسب حرکت نمیکند،هر چه نهیب میزند اسب نمیرود،یکمرتبه میبیند طفلی خودش را روی سم اسب انداخته است.(اشعار معروف صفی علیشاه در بیان دو جاذبه عشق و عقل مربوط به جریان حضرت زینب در همین وقت است.)باید متوجه بود که حضرت زینب حین وفات حضرت زهرا تقریبا پنجساله بوده است.
ط.صفحه179:زینب آمد به بالین ابا عبد الله علیه السلام در قتلگاه و راته یجود بنفسه و متبنفسها علیه و هی تقول:انت اخی،انت رجاؤنا،انت کهفنا،انتحمانا (15) .
ی.صفحه179:افسانه منسوب به«ابو حمزه ثمالی»که در خانه امام سجاد را کوبید،کنیزکی آمد،چون فهمید ابو حمزه استخدای را حمد کرد که او را رساند که حضرت را تسلی دهد چون امروز دو مرتبه حضرت بیهوش شدند.پس ابو حمزه داخل شد و تسلی داد به اینکه شهادت در این خانواده موروثی است،جد،پدر،عم،...امام فرمود:بلی،ولی اسارت در این خانواده موروثی نبود.آنگاه شمهای از حالت اسیری عمهها و خواهران بیان کردند.
یا.از هشام بن الحکم[مطلبی]نقل کردهاند که خلاصهاش این است:«در ایامی که امام صادق علیه السلام در بغداد بودند،هر روز میبایست در محضر امام باشم.روزی یکی از شیعیان، هشام را به یک مجلس عزا دعوت میکند و او معتذر میشود که باید در حضور امام باشم.او میگوید:از امام اجازه بگیر،و هشام میگوید:اسم این مطلب را پیش امام نمیشود برد که منقلب میشود.او گفت:بی اجازه بیا.هشام گفت:این هم ممکن نیست زیرا امام از من خواهد پرسید.آخر کار هر طور بود هشام را برد.روز بعد امام جویا شد و بعد از تکرار فاش کرد.امام فرمود:گمان میکنی من در آنجا نبودم یا در چنین مجالسی حاضر نمیشوم؟!عرض کرد:شما را در آنجا ندیدم:فرمود:وقتی که از حجره بیرون آمدی،در محل کفشها چیزی ندیدی؟عرض کرد:جامهای در آنجا افتاده بود.فرمود:من بودم که عبا بر سر کشیدم و روی زمین افتادم!
نظیر این افسانه است افسانهای در باره امام سجاد علیه السلام که در یک مجلس عزاداری شرکت کرده بود و چراغها را خاموش کردند و بعد که مجلس ختم شد و چراغها روشن شد، دیدند امام کفشهای عزاداران را جفت کرده است.
17.در صفحه 183 میگوید:
«دو چیز است که سبب تجری این جماعتبلکه بعضی از ارباب تالیف شده در نقل اخبار و حکایات بی اصل و ماخذ،بلکه در بافتن دروغ و جعل اخبار و حکایات:
اول:گفتهاند در اخبار مدح ابکاء ننوشته که به چه قسم بگریانید و چه بخوانید،و از این ذکر نکردن معلوم میشود هر چه سبب گریانیدن،وسیله سوزانیدن دل و بیرون آمدن اشک باشد ممدوح و مستحسن است.علیهذا اخبار منع کذب در غیر مقام تعزیه داری است. به این بیان میتوان بسیاری از معاصی کبیره را مباح بلکه مستحب کرد.مثلا اخبار فضیلت ادخال سرور در قلب مؤمن.پس مثلا غیبتیا بوسه و زنای با بیگانه یا لواط اگر موجب ادخال سرور بشود جایز است.»
18.در صفحه186 میگوید:
«یکی از ثقات اهل علم یزد برای من نقل کرد که وقتی از یزد پیاده رفتم به مشهد مقدس از آن راه بیابان(کویر)که مشقتبسیار دارد.در مسیر منازل،وارد قریهای از دهکدههای خراسان شدم قریب نیشابور.چون غریب بودم رفتم به مسجد آنجا.چون مغرب شد اهل ده جمع شدند و چراغی روشن کردند و پیشنمازی آمد و نماز مغرب و عشاء را به جماعت کردند.آنگاه پیشنماز رفتبالای منبر نشست،پس خادم مسجد دامن را پر از سنگ کرد و برد بالای منبر نزد جناب آخوند گذاشت.متحیر ماندم برای چیست؟!آنگاه مشغول روضه خوانی شد.چند کلمه که خواند خادم برخاست و چراغها را خاموش کرد.تعجبم بیشتر شد.در این حال دیدم بنای سنگ انداختن شد از بالای منبر بر آن جماعت،و فریادها بلند شد،یکی میگوید:ای وای سرم،دیگری فریاد از بازو،سومی از سینه،و هکذا گریهها و شیونها بلند شد.قدری گذشت، سنگ تمام و آخوند مشغول دعا شد و چراغ را روشن کردند.مردم با سر و صورت خونین و دیده اشکبار رفتند.پس به نزد پیشنماز رفتم و از حقیقت این کار شنیع پرسیدم.گفت:روضه میخوانم و این جماعتبه غیر از این قسم عمل گریه نمیکنند.لا بد باید(برای اینکه به ثواب گریه بر ابا عبد الله برسند)به این نحو ایشان را بگریانم.»
19.صفحه 187:
«دوم:استقرار سیره علما در مؤلفات خود بر نقل اخبار ضعیفه و ضبط روایات غیر صحیحه در ابواب فضائل و قصص و مصائب،و مسامحه ایشان در این مقامات،خصوص مقام اخیر چنانکه مشاهد و محسوس است.» مرحوم حاجی بعدا وارد بحث در مساله تسامح در ادله سنن میشود و فرق میگذارد میان حدیث ضعیف و موهون،و میگوید:آنچه قابل تسامح است احادیث ضعیفه است نه موهونه.
20.در صفحه 193 میگوید:
«قصه زعفر جنی و عروسی قاسم در روضه کاشفی،و دومی در منتخب شیخ طریحی هم هست.منتخب طریحی مشتمل بر موهونهایی از قبیل زنده دفن کردن حضرت عبد العظیم در ری است.»
21.صفحه 194:
«قصه عروسی،قبل از روضه کاشفی در هیچ کتابی دیده نشده است.اما قصه زبیده و شهربانو و قاسم ثانی در خاک ری و اطراف آن که در السنه عوام دائر شده،پس آن از خیالات واهیه است...تمام علمای انساب متفقند که قاسم بن الحسن عقب ندارد(بلکه صغیر بوده).»
22.صفحه 195،میگوید:
«مسعودی که شیعه است و معاصر کلینی است،در اثبات الوصیة عدد کشتگان امام را به 1800 تن رسانده است آنهم به عبارت«و روی انه قتل بیده ذلک الیوم الفا و ثمانمائة»و محمد بن ابیطالب به هزار و نهصد و پنجاه نفر رسانده است.اما در کتابی که هزار سال بعد نوشته شده(اسرار الشهادة در بندی)عدد مقتولین امام را به سیصد هزار و عدد مقتولین حضرت ابوالفضل را به بیست و پنج هزار و از سایرین نیز به بیست و پنج هزار نفر رسانده است.»
اگر فرض کنیم امام در هر ثانیه یک نفر کشته باشد،سیصد هزار نفر مقدار هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت میخواهد که با روز هفتاد و دو ساعت نیز قابل اصلاح نیست،و بیست و پنج هزار نفر اگر هر نفر در یک ثانیه کشته شود،شش ساعت و پنجاه و شش دقیقه و چهل ثانیه وقت میخواهد.به علاوه جمعیتیک میلیون و ششصد هزار نفر در صحرای کربلا جا نمیگیرد.وسائل و اسبابش از کجا فراهم میشود؟آنهم همه از مردم کوفه بودند،از حجاز و شام کسی نبود (16) .خداوند عقلی بدهد.
23.در صفحه 202 اشاره میکند به افسانه دیگری که ما نظر به آنچه قبلا نقل کردهایم آن را دوازدهم قرار میدهیم:
یب.روزی حضرت امیر در بالای منبر خطبه میخواند.حضرت سید الشهداء علیه السلام آب خواست.حضرت به قنبر امر فرمود آب بیاور.عباس در آن وقت طفل بود،چون شنید تشنگی برادر را،دوید نزد مادر و آب برای برادر گرفت در جامی و آن را بر سر گذاشت و آب از اطراف میریخت.به همین قسم وارد مسجد شد.چشم پدر بر او افتاد،گریست و فرمود امروز چنین و روز عاشورا چنان...
البته قصه باید در کوفه باشد زیرا سخن از خطابه و منبر است،و در آن وقت امام حسین یک مرد سی و چند ساله است و ممکن نیست در حضور جمع در حین خطبه پدر از پدر آب بخواهد.به علاوه در هیچ مدرکی وجود ندارد.
یج.حضرت ابوالفضل در صفین هشتاد نفر را یکی پس از دیگری به هوا انداخت که هنوز اولی بر نگشته بود،و هر کدام بر میگشتبا شمشیر دو حصه مینمود...
ید.[میگوید:]«برای ذریه طاهره دوشیزگانی بهم بافتند خصوص برای حضرت ابی عبد الله علیه السلام،بعضی را در مدینه گذاشتند و بعضی را در کربلا شوهر دادند و بعضی را به جهت صدق کلام جبرئیل(صغیرهم یمیتهم العطش)در کربلا از تشنگی بکشتند و بعضی را در قتلگاه شبیه عبد الله بن الحسن شهیدش کنند...»
24.صفحه 208:
«خاتمه،در مذمت گوش دادن به اخبار کاذبه و حکایات و قصص دروغ مجالس تعزیه داری. خداوند در مقام مذمتیهودان بلکه منافقین و بیان صفات خبیثه و افعال قبیحه ایشان میفرماید: سماعون للکذب اکالون للسحت (17) .در باره اهل بهشت میفرماید: لا یسمعون فیها لغوا و لا کذابا (18) .در باره اهل دوزخ که در این جهان به دروغ عادت کردهاند و در آخرت و موقف نیز ترک نکنند میفرماید: و یوم تقوم الساعة یقسم المجرمون ما لبثوا غیر ساعة کذلک کانوا یؤفکون (19) .ایضا: یوم یبعثهم الله جمیعا فیحلفون له کما یحلفون لکم و یحسبون انهم علی شیء الا انهم هم الکاذبون (20) .ایضا: ثم لم تکن فتنتهم الا ان قالوا و الله ربنا ما کنا مشرکین×انظر کیف کذبوا علی انفسهم و ضل عنهم ما کانوا یفترون (21) .ایضا: و اجتنبوا قول الزور (22) .ایضا: و الذین لا یشهدون الزور (23) ».
25.صفحه 213:
«و نیز دلالت کند بر قبح و مذمت آن،استقراء غالب معاصی که محل آن مانند غالب اقسام دروغ،زبان است مثل غیبت و غنا و سب و بهتان و استهزاء و نظایر آنها،زیرا که چنانکه غیبت در شرع حرام است،گوش دادن به آن نیز حرام است،خوانندگی حرام است،گوش دادن به آن نیز حرام است،سب اولیاء خداوند یا مؤمن کفر یا معصیت است،گوش دادن به آن نیز حرام است.خدای تعالی فرماید: و قد نزل علیکم فی الکتاب ان اذا سمعتم ایات الله یکفر بها و یستهزا بها فلا تقعدوا معهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره انکم اذا مثلهم (24) ...
هر کس مرتکب گناهی شد،به آیهای از آیات الهی استهزاء کرده است.»
26.حال سزاوار است که ارباب دانش و بینش،مجالس مصائب جدیده حضرت ابی عبد الله علیه السلام را ترتیب میدادند و صدماتی که بر آن وجود مبارک میرسد از زائر و مجاور و خدام و حامل علوم آن حضرت و متعبدین و ناسکین و مامومین و غیر ایشان به انواع و اقسامش در شب و روز جمع کرده به دست دیندار دلسوزی دهند که در مجالس اهل تقوا و دیانت و غیرت و عصبیتبخوانند و بسوزند و بگریند و از خداوند متعال تعجیل فرج و ظهور سلطان ناشر عدل و امان و باسط فضل و احسان و قامع کفر و نفاق و عدوان را بخواهند.
27.این بحث در چهار فصل بیان میشود:
الف.معنی تحریف و انواع تحریفها و اینکه در حادثه عاشورا انواعی از تحریف واقع شده است.
ب.عوامل تحریف به طور عموم و عوامل تحریف به طور خصوص در حادثه عاشورا،و به عبارت دیگر مسؤولان تحریف در حوادث به طور عموم و در این حادثه به طور خصوص.
ج.تشریح تحریفهایی که لفظا یا معنی،شکلا یا روحا در حادثه عاشورای حسینی صورت گرفته است.
د.وظیفه علمای امت در این باب به طور عموم و در این حادثه به طور خصوص که:اذا ظهرت البدع فعلی العالم ان یظهر علمه و الا فعلیه لعنة الله (25) .ایضا:و ان لنا فی کل خلف عدولا ینفون عنا تحریف الغالین و انتحال المبطلین (26) ،و وظیفه ملت مسلمان در این باب به طور عموم و در این حادثه به طور خصوص از نظر حرمتشرکت در استماع و لزوم مبارزه عملی و نهی از منکر.
28.معنی تحریف:راغب در مفردات میگوید:
«حرف الشیء طرفه...و تحریف الشیء امالته کتحریف القلم.و تحریف الکلام ان تجعله علی حرف من الاحتمال یمکن علی الوجهین.قال عز و جل:یحرفون الکلم عن مواضعه...و من بعد مواضعه...» (27)
در تفسیر امام فخر رازی جلد 3 صفحه 134 ذیل آیه 75 از سوره بقره میگوید:
«قال القفال:التحریف:التغییر و التبدیل،و اصله من الانحراف عن الشیء و التحریف عنه،قال تعالی:الا متحرفا لقتال او متحیزا الی فئة.و التحریف هو امالة الشیء عن حقه.یقال:قلم محرف اذا کان راسه قط مائلا غیر مستقیم.قال القاضی:ان التحریف اما ان یکون فی اللفظ او فی المعنی.و حمل التحریف علی تغییر اللفظ اولی من حمله علی تغییر المعنی...» (28) تحریف لفظی به این است که مثلا لفظی کم یا زیاد میکنند و یا کلمه یا جملهای را پس و پیش کنند و به هر حال معنی را کم یا زیاد[کنند]یا تغییر دهند.خطر بزرگ در تحریفات مغیر معنی است.
این گونه تحریفات در کتب و نوشتهها زیاد استحتی در متن اشعار خصوصا آنجا که به اصطلاح مصحح«شدرسنا»میکند.
مولوی در یکی از اشعار خود گفته است:
از محبت تلخها شیرین شود از محبت مسها زرین شود
بعد نساخ اضافه کردهاند:«از محبت دردها صاف،و دردها شفا،و خارها گل،و سرکهها مل،و دار تخت،و بار بخت،و سنگ روغن،و حزن شادی،و غول ماری،و مرده زنده،و شاه بنده میشود». مانده استبگویند سقف دیوار و خربوزه هندوانه و استکان نعلبکی میشود.
اما تحریف معنوی-سه مثال:
الف.یا عمار!تقتلک الفئة الباغیة.
ب.لا حکم الا لله.
ج.اذا عرفت فاعمل ما شئت (29) .
اولی مورد سوء استفاده معاویه،دوم مورد سوء استفاده خوارج،سوم مورد سوء استفاده شیعیان از حدیث امام صادق شد که خود آن حضرت به طور صحیح توضیح دادند.
در قرآن تحریف لفظی واقع نشده ولی تحریف معنوی که عبارت است از سوء تفسیر،زیاد واقع شده است.
منطقیین در باب صنعت مغالطه گفتهاند یا لفظی است و یا معنوی،و اقسامی ذکر کردهاند که برای«ما نحن فیه»مخصوصا از نظر پیدا کردن مثال عربی و فارسی بسیار مفید است.
قرآن از تحریف کلمه در آیات زیادی یاد و نکوهش کرده است.اما همان طور که«کلمه»در اصطلاح قرآن اعم است از جمله و شخصیت و حادثه،قهرا تحریف نیز اقسامی پیدا میکند: تحریف عبارات،تحریف حادثهها و تاریخچهها،تحریف شخصیتها.(برای قسم سوم رجوع شود به سخنرانی سید مرتضی جزائری در گفتار ماه).
29.بحث ما در نوع دوم یعنی تحریف حادثه است که هم ممکن است تحریف لفظی شود یعنی کم و زیاد در نقل آن بشود،و هم ممکن است تحریف معنوی بشود یعنی روح حادثه که عبارت است از علل و انگیزهها و از هدفها و منظورها،مسخ بشود.از همین جا معلوم میشود که اهمیت تحریف بستگی دارد به اهمیت موضوع آن یعنی محرف فیه که یک سخن عادی یا یک حادثه عادی و یا یک شخصیت عادی باشد یا آنکه در سخنی یا حادثهای یا شخصیتی واقع شود که سند تاریخی و اخلاقی و تربیتی و دینی یک اجتماع است.لهذا کذب بر خدا و رسول، اشنع اقسام کذب است و مبطل روزه است.از نظر قوانین نیز جعل و تحریف در اسناد رسمی از نظر جرمی جنایت تشخیص داده میشود نه جنحه.
30.واقعا حادثههای اخلاقی و نهضتهای بزرگ الهی،آیهای هستند از آیات الهی در کتاب مقدس تکوین.مردم وظیفه دارند حداکثر رعایت را در حفظ و رعایت و صیانت آنها بنمایند،و الا مناطا مشمول این جمله میشوند:من فسر القرآن برایه فلیتبوا مقعده من النار (30) .ایضا: فبما نقضهم میثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسیة یحرفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذکروا به (31) .ایضا: فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون (32) .
31.در حادثه عاشورا،هم تحریف لفظی صورت گرفته و بند و بیلها و کم و زیادهای زیاد در آن صورت گرفته که در کمتر حادثهای اینهمه برگ و ساز پیدا شده است.به قول شاعر:
بس که ببستند بر او برگ و ساز گر تو ببینی نشناسیش باز
دوستان و اصحابی،دشمنانی،فرزندانی،جملههایی،کارهایی،سخنانی به امام نسبت داده شده که اگر امام بشنود هیچ تشخیص نمیدهد که درباره او صحبت میکنند،با آنکه حادثه عاشورا بر خلاف توهم بعضی،از نظر تاریخی بسیار روشن و خالی از ابهام است،کمتر حادثه تاریخی مثل این حادثه اسناد صحیح و درست دارد به علت اهمیت این حادثه،و مخصوصا اهل بیت جزئیات این حادثه را فاش کردند (33) .[و هم در این حادثه تحریف معنوی صورت گرفته است.]
32.اما عاملها:
گفتیم که عامل تحریف به طور کلی دو قسم است:عامل عداوت و غرض،و دیگر عامل اسطوره سازی.اینجا باید عامل سومی هم اضافه کنیم،دوستی و تمایل.مثال عامل غرض، جعلها و تحریفهای مسیحیان درباره رسول اکرم و جعل و تحریفهای امویین درباره حضرت امیر است،و مثال عامل دوستی،همه اکاذیبی است که افراد و اقوام برای نیاکان خود جعل میکنند.در مورد امام،او را اخلالگر و تفرقه انداز خواندند که قبلا گذشت.
اما«اسطوره سازی»خود یک حس اصیل است در بشر که قبلا اشاره کردیم.افسانه مجروح شدن پر جبرئیل در جنگ خیبر و همچنین افسانه دو نیم کامل شدن«مرحب»و نفهمیدن خودش.ایضا افسانه پرتاب کردن ابی الفضل هشتاد نفر را در صفین به هوا که هشتادمین رفته بود بالا و هنوز اولی بر نگشته بود،و پس از برگشتن یکی یکی را دو نیم کرد.همچنین است افسانه ششصد هزار کشته و هفتاد و دو ساعتبودن روز عاشورا.
عوامل سه گانه فوق در همه جهان بوده و هست.
اما عامل خصوصی:از طرف اولیاء دین پیشنهاد شده که اقامه عزای حسین بن علی بشود و قبرش زیارت شود و او به عنوان یک فداکار بزرگ همیشه نامش زنده و پاینده باشد.این موضوع تدریجا سبب شد که بعضی مرثیه خوانان حرفهای پیدا شوند و کم کم مرثیه خوانی به صورت یک فن و هنر از یک طرف،و وسیله زندگانی از طرف دیگر در آید،از طرفی فکری پیدا شود که چون گریاندن بر ابی عبد الله ثواب جزیل و اجر عظیم دارد پس به حکم«الغایات تبرر المبادی»(هدف،وسیله را مباح میکند)از هر وسیلهای میشود استفاده کرد.
اینجاست که جعل و دروغ در نظر عدهای مشروع میشود.
به قول حاجی[نوری]اگر اینچنین است،پس چون ادخال سرور در دل مؤمن نیز مستحب است و هدف وسیله را مباح میکند،از غیبت و حتی از بوسه و زنا نیز میتوان استفاده کرد. اینجاست که داستان روضه خوان سنگ پران که قبلا گذشتبه یاد میآید.و اینجاست که باید آن خواب روضه خوانی که دید گوشتبدن امام را با دندانهای خود میکند صادق دانست.
عجبا که در پنج قرن پیش یک مرد بوقلمون صفت که معلوم نیستشیعه استیا سنی به نام ملا حسین کاشفی[کتابی مینویسد به نام روضة الشهداء.]این مرد،واعظ است و چون اهل سبزوار و بیهق بوده و آنجا مرکز تشیع بوده ذکر مصیبت هم میکرده است.این مرد تا توانسته ساخته و پرداخته و حتی اسمهایی در این کتاب هست از اصحاب و از مخالفین که معلوم است مجعول است و ظاهرا از خود ساخته.بعد این کتاب چون فارسی بوده به دست مرثیه خوانها میافتد و سند و مدرک آنها میشود که این کتاب را از رو میخواندهاند و به همین مناسبت آنها را روضه خوان گفتهاند،و این کتاب بعد بجای همه کتابهای درست،منبع و ماخذ روضههای دروغ شده است.این کتاب در اواخر قرن نهم یا اوایل قرن دهم نوشته شده است زیرا ملا حسین کاشفی در 910 وفات کرده است.بعد در اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم کتاب دیگری که صد چوب به سر آن کتاب زده به نام اسرار الشهادة نوشته و چاپ میشود و کار را میرساند به آنجا که رساندهاند.البته کتابهایی از قبیل محرق القلوب نیز بی تاثیر نبودهاند.
تحریفهای لفظی از قبیل:داستان لیلی و علی اکبر،داستان عروسی قاسم،داستان آب آوردن حضرت ابی الفضل در کودکی برای امام حسین،آمدن زینب در حین احتضار به بالین ابا عبد الله علیه السلام،عبور اسرا در اربعین از کربلا،عدد مقتولین،هاشم بن عتبه با نیزه هجده ذرعی،روز عاشورا 72 ساعتبود،امام حسین با زی شاهان از مکه خارج شد،بی خبر بودن امام سجاد علیه السلام از وقایع،افسانه اسب آوردن زینب برای ابا عبد الله و بوسیدن گلوگاه آن حضرت،بیهوش شدن امام سجاد علیه السلام و امام صادق علیه السلام.
این تحریفها بعضی مربوط استبه قبل از حادثه نظیر آب آوردن حضرت ابی الفضل در کودکی برای امام،بعضی مربوط استبه بین راه مثل خروج امام از مکه با زی پادشاهان، بعضی مربوط استبه روز عاشورا مثل داستان لیلی،عروسی قاسم،آمدن زینب در حین احتضار به بالین ابا عبد الله،اسب حاضر کردن زینب برای امام،افتادن سکینه روی سم اسب، بوسیدن زیر گلو،آمدن هاشم مرقال،آمدن زعفر جنی، و عدد مقتولین،و بعضی مربوط ستبه بعد،مثل حادثه اربعین،بیهوش شدن امام سجاد،افتادن امام صادق در کفش کن.
33.اما تحریف معنوی:
تحریف معنوی یعنی منحرف کردن روح و معنی یک جمله یا یک حادثه،و چون بحث در اطراف حادثه است پس تحریف معنوی یک حادثه یعنی اینکه علل و انگیزهها و همچنین هدف و منظورهای آن حادثه را چیز دیگر غیر از آنچه هست معرفی کنیم.مثلا شما به دیدن شخصی میروید،یا شخصی را به خانه یا مجلس خودتان دعوت میکنید،دیگری میآید میگوید:میدانی منظور فلانی از آمدن به خانه تو چیست؟(یا از دعوت تو چیست؟) میخواهد مثلا دخترش را به پسر تو بدهد،در صورتی که شما چنین منظوری هرگز ندارید.
تحریف در جملهها سه مثال دارد که قبلا اشاره کردیم.
در بسیاری از حوادث تاریخی جهان،از نظر تفسیر و توجیه،تحریف شده یا عمدا یا جهلا،که فعلا وارد آنها نمیشویم.
حادثه بزرگ و با عظمت عاشورا گذشته از تحریفهای لفظی و شکلی مربوط به حوادث و جریاناتی که بوده است،دچار یک سلسله تحریفهای مهمتر در ناحیه روح و معنی و تفسیر و توجیه گردیده است.
میدانیم امام حسین نهضتی کرده است که شرایط سه گانه عظمت را دارا بوده است:
الف.مقدس بودن هدف و شخصی نبودن آن،به خاطر انسانیتبودن آن که توام با فداکاری و گذشت از منافع فردی بوده است.به همین دلیل بشریت این گونه افراد را که مرز میان خود و دیگران را شکستهاند از خود میداند و خود را از آنها میداند،او را فدای امت و مصالح امت میبیند.
ب.اینکه توام بوده با یک بصیرت قوی و نافذ،و آنچه دیگران در ظاهر نمیدیدند او در پشت پرده میدیده است.آنچه دیگران در آینه نمیدیدند،او در خشتخام میدیده است.به عبارت دیگر از محیط خودش پیش بود.
ج.اینکه نوری بوده که در میان یک ظلمت کامل درخشیده استبه شرحی که قبلا گفتهایم.
از طرف دیگر اولیاء دین سخت توصیه کردهاند به مردم راجع به اخبار این حادثه و عزاداری دائم و زیارت تربت او.
در اینجا سخن این است که امام چرا نهضت کرد و بعد چرا پیشوایان اسلام توصیه کردند که این حادثه زنده بماند؟
تحریفی که در اصل حادثه رخ داد این بود که[گفتیم امام حسین]کفاره گناه امت را بدهد و سنگر گنهکاران باشد،بیمه کند معصیتکاران را.
تحریف دوم این بود که این حادثه جنبه خصوصی و فردی دارد،یعنی آن را به آسمان بردیم و غیر قابل پیروی قرار دادیم و از مکتب بودن و درس بودن خارج کردیم،آن را در اوضاع و احوال عصر و زمان خود از یک طرف و دستورهای اسلام در این زمینهها از طرف دیگر قرار ندادیم که بتواند مکتب و مدرسه و الهام بخش باشد.
پس دو کار به سرش آوردیم.اول آن را از مکتب بودن-از راه خصوصی کردن-خارج کردیم.دوم اینکه به علاوه آن را به صورت یک مکتب گنهکار سازی در آوردیم و گفتیم هر گناهی بکنیم سینه سه ضربه آن را جبران میکند.
تحریف دیگر،در موضوع دستورها درباره فلسفه عزاداری است.در اینجا گاهی گفتیم برای تسلی خاطر حضرت زهراست چون ایشان در بهشت همیشه بیتابی میکنند و هزار و چهار صد سال است آرام ندارند،با گریههای ما ایشان آرامش پیدا میکنند!پس آن را یک دمتخصوصی به حضرت زهرا تلقی کردیم.
دوم اینکه به چشم یک آدم نفله شده که حداکثر مقامش این است که بیتقصیر به دستیک ظالم کشته شد پس باید برایش متاثر بود به امام نگاه کردیم،فکر نکردیم که تنها کسی که نفله نشد و برای هر قطره خون خود ارزش بینهایت قرار داد او بود.کسی که موجی ایجاد کرد که قرنها کاخهای ستمگران را لرزاند و میلرزاند و نامش با آزادی و برابری و عدالت و توحید و خدا پرستی و ترک خود پرستی یکی شده چگونه هدر رفته است؟!ما هدر رفتهایم که عمری را جز در پستی و نکبت زندگی نکرده و نمیکنیم.
هدف نهضت امام را خود امام از همه بهتر بیان کرده است.هدفش همان هدف پیغمبر بود. خطبههای امام مبین هدف نهضت امام است.امام هدف نهضتخود را اصلاح امت اسلامیه معرفی کرد،خواست عملا درسهای اسلام را بیاموزد و به جهان بفهماند که خاندان پیغمبر اسلام که نزدیکترین مردم به او هستند،از همه مردم دیگر به تعلیمات او بیشتر ایمان دارند و این خود دلیل حقانیت این پیغمبر است. اما اینکه فلسفه اقامه عزای حسین چیست؟برای اینکه صحنهای بالاتر و بهتر از این صحنه در جهان وجود ندارد که:اولا این اندازه درس توحید و ایمان کامل به جهان غیب را بدهد و مظهر نفس مطمئنه باشد.پس روحش توحید بود.
ثانیا همه تربیتها برای این است که روح بشر در برابر حوادث،شکستناپذیر شود،تنش با شمشیرها قطعه قطعه،ثروتش به باد،فرزندانش کشته،خاندانش اسیر،ولی روحش ثابت و محکم بماند.
ثالثا چقدر فرق است میان ادعا و عمل.مدعیان آزادی و آزادیخواهی،حقوق بشر،عدالت، [زیادند]اما داستان پادشاه و وزیر و گربه تربیتشده است،ولی مردان الهی عملا نشان دادند که اگر یک طرف حق باشد با محرومیتها،با کشته شدنها،با قطعه قطعه شدنها،و طرف دیگر مال و ثروت و همه چیز باشد با پامال شدن حق و حقیقت،کدام طرف را میگیرند.
چند چیز که علامتشکست دشمن بود:
الف.پرهیز از جنگ تن به تن.
ب.تیراندازی و سنگ پرانی.
ج.دستور عمر سعد که از جنگ با شخص حسین پرهیز کنند:هذا ابن قتال العرب،و الله نفس ابیه بین جنبیه (34) .
د.دستور عمر سعد که مانع سخنرانی او بشوند و نگذارند سخنانش شنیده شود.نه در مقابل شمشیر و بازویش و نه در مقابل منطق و سخنش تاب نمیآوردند.
آنچه از امام ظهور کرد:
الف.شجاعتبدنی.
ب.قوت قلب و روح.
ج.ایمان به حق و قیامت،که ساعتبه ساعتبر بشاشتش افزوده میشد.
د.صبر و تحمل.
ه.رضا و تسلیم.
و.طمانینه و عدم هیجان روحی و نشنیدن یک سخن[از او]که حاکی از غضب و خشم و از جا در رفتن باشد.
ز.روح حماسی که چنان خطبهای انشاء کرد.
دو چیزی که چشم امام را روشن داشت:
الف.خاندان.
ب.یاران.ههنا مناخ رکاب و مصارع عشاق (35) .اصحاب و خاندان نشان دادند که عاشقانه عمل میکنند.
پس بی نظیری و آموزندگی آن،علت اصلی و فلسفه اصلی عزاداریهاست.
34.اما وظیفه ما:
این وظیفه در دو قسمتباید بیان شود:وظیفه علما و وظیفه عامه و توده مردم،و به زبان مردم این عصر و بلکه برای مردم این عصر:رسالت علما(خواص)و رسالت توده(عوام).معمولا علما این انحرافات را به گردن توده و عامه مردم میگذارند و تقصیر عوامی و جهالت مردم میدانند،و مردم عوام متقابلا میگویند تقصیر علماست که نمیگویند،زیرا:«ماهی از سر گنده گردد نی ز دم».
ولی حقیقت این است که در این جریان،هم خواص مسؤولند و هم عوام،هم علما مسؤولند و هم توده،این ماهی،هم از سر گنده گردیده و هم از دم،سر و دم مشترکا مسؤول این گندیدن هستند.
در حقیقت قبل از آنکه وظیفه خواص و وظیفه عوام بیان شود باید معلوم شود که تقصیر از کی بوده است.چون اینکه وظیفه الآن متوجه کیست کی مطلب است،و تقصیر از کی بوده مطلب دیگر است.چنانکه گفتیم در تقصیر هر دو شرکت داشتهاند و این ماهی،هم از سر گنده گردیده است و هم از دم.و از لحاظ وظیفه نیز بیان خواهیم کرد که هر دو طبقه مسؤولند.نه گناه،گناه یک طبقه است و نه وظیفه فعلی وظیفه یک طبقه بالخصوص است.
قبل از اینکه بیان وظیفه بشود،برای درک اهمیت این وظیفه باید خطرات تحریف بیان شود.
به طور کلی هر چیزی آفتی دارد،از جماد،نبات،حیوان و انسان.مثلا موریانه آفت کتاب یا چوب است،کرم خاردار و سن و ملخ آفت گیاه است و بعضی میکروبها آفتحیوانها یا انسانهاست،خود دین نیز آفتی دارد.پیغمبر اکرم فرمود:«افة الدین ثلاثة:فقیه فاجر،و امام جائر، و مجتهد جاهل» (36) .
بدیهی است که آفت هر چیزی یک شیء خاص است متناسب با خود او.هرگز کرم خار دار آفت دین نیست،و سن و ملخ هم هرگز دین را نمیخورد،خوره و سرطان نیز آن را از میان نمیبرد.
تحریف و قلب و بدعت،آفتبزرگ دین است (37) .تحریف،چهره و سیما را عوض میکند، خاصیت اصلی را از میان میبرد،بجای هدایت،ضلالت میآورد و بجای تشویق به سوی عمل صالح،مشوق معصیت و گناه میشود و بجای فلاح،شقاوت میآورد.تحریف،از پشتخنجر زدن است،ضربت غیر مستقیم است که از ضربت مستقیم خطرناکتر است.یهودیان که قهرمان تحریف در تاریخ جهاناند همیشه ضربتهای خود را از طریق غیر مستقیم وارد کردهاند.علی علیه السلام را دوستانه و از طریق تحریف،بهتر و بیشتر میشود خراب کرد تا به صورت دشمنانه.قطعا ضرباتی که از طرف دوستان جاهل علی بر علی وارد شده،از ضربات دشمنانش کاریتر و براتر بوده است.
تحریف،مبارزه بدون عکس العمل است.تحریف،مبارزه استبا استفاده از نیروی خود موضوع.
تحریف سبب میشود که سیمای شخص بکلی عوض شود،مثلا علی علیه السلام به صورت یک پهلوان مهیب بد قیافه سبیل از بنا گوش در رفته تجسم پیدا کند،به صورتی در آید که هرگز نتوان باور کرد که این همان مرد محراب،خطابه،حکمت،قضا و زهد و تقوا و خوف از خداست.
تحریف است که امام سجاد را در میان ما به نام«امام بیمار»معروف کرده است.تنها در میان فارسی زبانان این نام به آن حضرت داده شده و کار به جایی رسیده که وقتی میخواهیم بگوییم فلانی خود را به ضعف و زبونی زده،میگوییم خود را امام زین العابدین بیمار کرده است،در صورتی که این شهرت فقط بدان جهت است که امام در ایام حادثه عاشورا مریض بودهاند نه اینکه در همه عمر تب لازم داشته و عصا به دست و کمر خم راه میرفتهاند.
مرحوم آیتی در سخنرانی«راه و رسم تبلیغ»که در انجمن ماهانه دینی ایراد کرد و چاپ شد(جلد 2،صفحه 160)همین موضوع را عنوان کرد و گفت:چندی پیش شخصی در مجله اطلاعات از وضع دولت و کارمندان دولت انتقاد کرده بود که غالبا متصدیان امر یا بی عرضه و نالایقند و یا خائن و ناپاک،در صورتی که ما نیازمند افرادی هستیم که هم با عرضه باشند و هم پاک.مطلب را به این صورت بیان کرده بود:«اکثر رجال و مامورین ما یا شمرند یا امام زین العابدین بیمار،در صورتی که کشور اکنون بیش از هر موقع دیگر به حضرت عباس نیازمند است،یعنی افرادی که هم پاک باشند و هم کاربر».یعنی شمر کار بر بود و ناپاک،امام زین العابدین پاک بود ولی کار بر نبود،حضرت عباس خوب بود که هم پاک بود و هم کار بر (38) .
اینکه میگویند عارفا بحقه،معرفت امام لازم است،برای این است که فلسفه امامت،پیشوایی و نمونه بودن و سر مشق بودن است.امام،انسان ما فوق است نه مافوق انسان،و به همین دلیل میتواند سر مشق بشود،اگر ما فوق انسان میبود،به هیچ وجه سر مشق نبود.لهذا به هر نسبت که ما شخصیتها و حادثهها را جنبه اعجاز آمیز و ما فوق انسانی بدهیم،از مکتب بودن و از رهبر بودن خارج کردهایم.برای سر مشق شدن و نمونه بودن،اطلاع صحیح لازم است،اما اطلاعات غلط و تحریف شده نتیجه معکوس میدهد و به هیچ وجه الهام بخش نیکیها و محرک تاریخ در جهت صحیح نخواهد بود،بلکه اساسا نیرو نخواهد بود.نتیجه«امام زین العابدین بیمار»این است که امروز هر کس بیشتر آه بکشد و بنالد،مردم او را تقدیس کنند که آقا شبیه امام بیمارند.
تا اینجا خطر تحریف معلوم شد.
اکنون ببینیم مقصر کیست؟هم خواص یعنی علما مقصرند و هم عوام یعنی غیر علما.اما علما از آن نظر که در دوران شریعتختمیه،آنها هستند که هم باید مانع تحریف و هم رافع و زایل کننده تحریف باشند:اذا ظهرت البدع فعلی العالم ان یظهر علمه و الا فعلیه لعنة الله.ایضا در حدیث کافی است:و ان لنا فی کل خلف عدولا ینفون عنا تحریف الغالین و انتحال المبطلین.
اولین وظیفه علما این است که با نقاط ضعف مردم مبارزه کنند نه آنکه از آنها استفاده کنند. مثلا در جریان مجالس عزاداری و وعظ و خطابه،امروز دو نقطه ضعف در مردم هست،یکی اینکه علاقه شدید دارند که در مجالس،اجتماع و ازدحام زیاد شود،دیگر اینکه میخواهند از لحاظ گریه،مجلس بگیرد و شور بپا شود و کربلا شود.اینجاست که یک خطیب،سر دو راهی قرار میگیرد:ازدحام را زیاد کند و مجلس را کربلا کند،یا حقایق را بگوید که احیانا نه ازدحام میشود و نه شور و واویلا.
علما باید با عوامل پیدایش تحریفات مبارزه کنند،جلو تبلیغات دشمنان را بگیرند،دست دشمنان را کوتاه کنند،با اسطوره سازیها مبارزه کنند.مثلا کتاب لؤلؤ و مرجان حاجی نوری یک نوع قیام به وظیفه به نحو شایسته است که این مرد بزرگ کرده است و ما امروز از نتیجه کار این مرد بزرگ استفاده میکنیم.علما باید فضایح و رسوایی دروغگویان را ظاهر کنند. (لهذا میگویند از موارد جواز غیبت،«جرح»راوی حدیث است.)علما باید متن واقعی احادیث معتبر،سیمای واقعی شخصیتهای بزرگ،متن واقعی حوادث تاریخی را در اختیار مردم بگذارند و به دروغ بودن دروغها اشاره و تصریح کنند.
نگاهی به زبان حالهای امروز کافی است که بفهمیم چقدر شخصیتها تحریف شدهاند.بعضی زبان حالهاست که واقعا آینه شخصیت امام است،مثل اشعار اقبال لاهوری و بعضی اشعار بر«حجة الاسلام تبریزی»ولی بعضی زبان حالهاست که تحریف شخصیت است،مثل:افسوس که مادری ندارم...ای خاک کربلا تو به من مادری نما...
اینها نه تنها زبان حال امام حسین با آن شخصیت عظیم و بی نظیر نیست،اساسا زبان حال یک مرد پنجاه و هفتساله نیست که در این سن دنبال آغوش مادر بگردد.این سن،سنی است که بر عکس،مادر به فرزند پناه میبرد.امام حسین از مادر یاد کرده است اما به صورت حماسه و افتخار:انا ابن علی الطهر من ال هاشم...و فاطم امی...یابی الله ذلک لنا و رسوله و حجور طابت و طهرت و نفوس ابیة و انوف حمیة،و امثال اینها.
اما تقصیر عوام و وظیفه آنها
اولا یک اصل کلی که حاجی نوری در لؤلؤ و مرجان ذکر کردهاند ذکر کنم و آن اینکه:چیزی که گفتنش حرام است،(عموما یا غالبا)استماع و شنیدنش نیز حرام است،مثل غیبت،تهمت، سب و دشنام به مؤمن یا اولیاء حق،آواز خوانی به باطل،و استهزاء.پس اگر دروغ گفتن در روضه و ذکر مصیبتحرام است،شنیدن و استماع آن هم حرام است.
ثانیا خداوند در قرآن میفرماید:
و اجتنبوا قول الزور (حج/30)و الذین لا یشهدون الزور (فرقان/72)سماعون للکذب،سماعون لقوم اخرین (مائده/41)سماعون للکذب اکالون للسحت (مائده/42)
و قد نزل علیکم فی الکتاب ان اذا سمعتم ایات الله یکفر بها و یستهزا بها فلا تقعدوا معهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره انکم اذا مثلهم. (النساء/140)به طور کلی عامه مصرف کننده این کالا هستند.اینها اگر این کالاها را که غالبا خودشان میدانند کالای تقلبی است مصرف نکنند،عرضه کننده،آن را عرضه نمیکند.عیب قضیه این است که عامه حتی مشوق هم هستند.
مردم عوام به جای اینکه به مبارزه تحریفات بر خیزند،از آنها حمایت میکنند،مثلا میگویند: چه مانعی دارد که عروسی قاسم هم راستباشد؟میگوییم:اولا که هیچ عقلی قبول نمیکند،و ثانیا اینچنین چیزی در یک مدرک معتبر یا نیمه معتبر قدیم که مدارک اصلی هستند نقل شود،آنوقتبحثبشود که آیا مانعی دارد یا مانعی ندارد.فرض این است که در هیچ جا نقل نشده است.
اگر کسی بگوید:صبح عاشورا اصحاب و اهل بیت اول یک ساعت جفتک چهار کش بازی کردند چه مانعی دارد؟ولی آیا چنین کاری کردهاند یا خیر؟
[رشد اجتماع]
اینجا باید بحثی در باره رشد اجتماعی بکنیم،بلکه بهتر است در باره رشد اجتماع بحثشود نه رشد اجتماعی.رشد اجتماع نظیر رشد فرد است.رشد چیست؟رشد یعنی اینکه انسان در یک ناحیه از نواحی زندگی مثلا در امر ازدواج(رشد معتبر در ازدواج)،آنچنان حدی از فکر و عقل را داشته باشد که مصالح خود را در انتخاب همسر و در اداره زندگی خانوادگی درک کند. به عبارت دیگر ارزشهای لازم را در باب ازدواج درک کند که در زندگی خانوادگی چه چیزهایی لازم است و چه چیزهایی لازم نیست،چه چیزهایی مهم است و چه چیزهایی مهم نیست،چه چیزهایی در درجه اول اهمیت است و چه چیزهایی در درجه دوم و سوم،و به عبارت دیگر سود و زیان و عوامل سود و زیان خود را تشخیص دهد.تنها رشد جسمی و جنسی برای ازدواج که تشکیل یک واحد اجتماعی است کافی نیست.
رشد اقتصادی یعنی اینکه انسان به حدی برسد که مصالح خود را و عوامل لازم را از لحاظ حفظ و نگهداری و بلکه تکثیر و توسعه ثروت درک کند،اگر نه هنوز رشید نیست،و اگر از سنین رشد بگذرد و واجد رشد نباشد،«سفیه»نامیده میشود،اما اگر هنوز به آن نرسیده است و کودک است،ممکن است رشید نباشد،ولی البته سفیه خوانده نمیشود. و ابتلوا الیتامی حتی اذا بلغوا النکاح فان انستم منهم رشدا فادفعوا الیهم اموالهم (39) .
پس رشید،در هر ناحیهای،کسی است که سود و زیان را در آن موضوع درک میکند و هم ارزش موضوعات مربوط را درک میکند.تا ارزشها درک نشود،قدرت بر حفظ و نگهداری و انجام وظیفه در کار نیست.رشید در ازدواج،پسر یا دختری است که ارزشهای لازم در تشکیل خانواده را درک کند.پسری که فقط به خاطر ژست قشنگ فلان دختر یا به خاطر لبهای دالبری او میخواهد ازدواج کند،یا از راه رفتنش خوشش آمده و امثال اینها،رشید نیست،این را نمیفهمد که عوامل لازم در سعادتمندانه بودن ازدواج صدها چیز است که لبهای دالبری به حساب نمیآید،ارزشهای عوامل را درک نکرده است.و همچنین کسی که ارزشهای مربوط به ثروت را درک نمیکند،راه معامله را نمیداند،افراد خادم و خائن را تشخیص نمیدهد، نمیداند چه کسی را باید به خود نزدیک کند و از چه کسی باید دوری گزیند،اینچنین فردی رشید نیست.
اما رشد اجتماعی،بهتر این است که بجای رشد اجتماعی که صفت فرد است،رشد اجتماع را که صفت جامعه رشید است موضوع بحث قرار دهیم که جامعه نیز گاهی رشید است و گاهی سفیه و حداکثر نابالغ.جامعهای که خود را به عنوان یک واحد درک نکند،ارزش سرمایههای خود را از قبیل شخصیتهای تاریخی و حوادث تاریخی نشناسد،آنچنان جامعه رشید نیست.
یکی از آن سرمایهها شخصیتهای گذشته است.یکی دیگر آثار هنری،علمی،صنعتی،ادبی گذشته است.یکی هم تاریخ گذشته است،آنهم گذشته پر افتخار و آموزنده و سعادتبخش. جریانهای تاریخی گذشته سندهای اخلاقی و تربیتی آیندگان است.
آثار هنری و صنعتی در میان یک ملتی پیدا میشود و بعد آنها ارزش اینها را درک نمیکنند، آنها را خراب میکنند.چه بسیار شده که یک نسخه نفیس خطی یک کتاب به دستیک بقال افتاده و به عنوان کاغذ چای از آن استفاده شده است.بعضی آثار هنری و صنعتی از قبیل محرابها،کاشی کاریها،نقاشیها به دست افراد ناصالح که افتاده است ملعبه کودکان واقع شده است.
از همین قبیل است تاریخ.گاهی بعضی از ملتها فرازهای تاریخی دارند مملو از حماسه،افتخار، آموزندگی،زیبایی،عظمت،الهام بخشی،ولی همان طوری که یک تابلو نفیس نقاشی را به دست کودکان میدهند و آنها با قلم آن را خراب میکنند،اینها نیز آنقدر افسانه و خرافه از وهم خود به آنها ملحق میکنند که بکلی عظمت،زیبایی،الهام بخشی،حماسه،آموزندگی و افتخار آن را از میان میبرند و نابود میکنند و بجای آنکه الهام بخش عظمت و حماسه و محرک روح سلحشوری باشد،الهام بخش زبونی و بدبختی و تسلیم در مقابل حوادث میگردد.
واقعه تاریخی کربلا از آن نوع حوادث است که در اثر عدم رشد اجتماع،مسخ و معکوس شده است،تمام عظمتها و زیباییهایش فراموش شده،حماسه و شور و افتخاراتش محو شده و بجای آنها زبونی و ضعف و جهالت و نادانی آمده است.
این،نشانه عدم رشد این ملت استبرای حفظ و نگهداری تاریخ با عظمت و پر افتخار خویش.
این از نظر عموم ملت.اما از نظر خصوص طبقه توده و عامه،باید بگوییم که مسؤولیتحفظ و نگهداری تاریخ پر افتخار گذشته اختصاص به علما ندارد،هر فردی باید خود را مسؤول بداند. همان طوری که دروغ بستن به این حوادث به صورت دروغ گفتن حرام است،دروغ شنیدن، دروغ مصرف کردن هم حرام است.در قرآن کریم یک جا میفرماید: «و اجتنبوا قول الزور» (40) و هم میفرماید: «و الذین لا یشهدون الزور و اذا مروا باللغو مروا کراما» (41) .
در تفسیر کشاف ذیل آیه اول،«قول زور»را قول باطل و کذب معنی میکند،میگوید:«و جمع الشرک و قول الزور فی قران واحد و ذلک ان الشرک من باب الزور لان المشرک زاعم ان الوثن تحق له العبادة،فکانه قال:فاجتنبوا عبادة الاوثان التی هی راس الزور»تا آنجا که میگوید: «الزور من الزور و الازوار و هو الانحراف» (42) .
در تفسیر آیه دوم میگوید:
«یحتمل انهم ینفرون عن مجالس الکذابین و مجالس الخطائین فلا یحضرونها و لا یقربونها الباطل شرکه (44) فیه.و لذلک قیل فی النظارة الی کل ما لم تسوغه الشریعة:هم شرکاء فاعلیه فی الاثم،لان حضورهم و نظرهم دلیل الرضا به و سبب وجوده،لان الذی سلط (45) علی فعله هو استحسان النظارة و رغبتهم فی النظر الیه.و فی مواعظ عیسی علیه السلام:ایاکم و مجالسة الخطائین.» (46) پس آیه اول فقط اجتناب از قول زور را میگوید که هم شامل گفتن است و هم استماع،و البته گفتن اظهر مصداقین است،ولی آیه دوم رسما حضور در مجالس باطل را منع میکند خواه حضور برای شنیدن باطل باشد و یا برای دیدن باطل.
این آیه در واقع نوعی اعانتبه اثم را نهی میکند.
آیه دیگر: «و قد نزل علیکم فی الکتاب ان اذا سمعتم ایات الله یکفر بها و یستهزا بها فلا تقعدوا معهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره» (47) .
تفسیر صافی:«عن الصادق علیه السلام:و فرض الله علی السمع ان یتنزه عن الاستماع الی ما حرم الله،و ان یعرض عما لا یحل له مما نهی الله عنه و الاصغاء الی ما اسخط الله،فقال فی ذلک: و قد نزل علیکم...» (48) .
ایضا صافی:«القمی:آیات الله هم الائمة علیهم السلام».
ظاهرا مقصود از آیات اعم است از آیات تدوینی و آیات تکوینی الهی،اعم از شخصیتها مانند ائمه علیهم السلام یا حوادث تاریخی که آیات تکوینی الهی میباشند.تواریخی که مظهر و مجلای روح ایمان است نیز جزء آیات الهی میباشند.
تفسیر صافی:ذیل آیه «و اذا رایت الذین یخوضون فی ایاتنا فاعرض عنهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره...» (49) میگوید:العیاشی:عن الباقر علیه السلام فی هذه الایة قال:الکلام فی الله و الجدال فی القران.قال:منه القصاص» (50) .
ایضا صافی ذیل آیه فوق:«فی العلل:عن السجاد علیه السلام:لیس لک ان تقعد مع من شئت لان الله تبارک و تعالی یقول:و اذا رایت الذین یخوضون...» (51) .
خلاصه بحث در وظیفه توده:
الف.بحثی اسلامی و اخلاقی در باره اینکه هر چیزی که گفتنش حرام است.شنیدنش نیز حرام است.گوش و زبان نوعی اشتراک در وظیفه دارند زیرا گوش مصرف کننده کالاهای زبان است،اگر گوش مصرف نکند،زبان تولید نمیکند،و اگر اهل گوش مصرف نکنند اکاذیب و مجعولات و غیبتها و دشنامها و کفرها را،اهل زبان نمیگویند،همان طوری که چشم و قرائت مصرف کننده آثار قلمها و فیلمها هستند،اگر اینها مصرف نکنند،آنها تولید نمیکنند.
ب.آیات قرآن در این زمینه.
ج.بحثی اجتماعی:همان طور که فرد گاهی رشید است و گاهی غیر رشید،و شرط صحت ازدواج و همچنین جواز تسلیم کردن ثروتش به خودش رشد است،جامعه نیز چنین است، گاهی یک اجتماع رشید است و گاهی سفیه.
معنی رشد،درک ارزشها و سرمایهها و طرز استفاده و بهره برداری از آنهاست.رشد در ازدواج این است که[شخص]بداند سرمایههای لازم برای زندگی خانوادگی چیست؟ارزش هر کدام از آنها چیست؟مثلا[اینکه]دختر از خانوادههای سر شناس باشد،چقدر برای ازدواج مفید است. همچنین رشد فرد برای در اختیار گرفتن ثروت.
رشد اجتماع این است که خود اجتماع اولا خود را به صورت یک واحد درک کند،ارزشها و سرمایههایی را که سرمایه عمومی و ملی محسوب میشود بشناسد و سپس در حفظ و نگهداری آنها بکوشد.آن سرمایهها یا از قبیل شخصیتهاستیعنی شخصیتهای تاریخی،و یا از قبیل آثار علمی،فلسفی،هنری،صنعتی،ادبی است،و یا از قبیل تاریخهای پر افتخار است.
جامعهای که تاریخی مانند تاریخ حسین بن علی دارد مملو از افتخار و حماسه و عظمت و زیبایی و آموزندگی و الهام بخشی،و آن را پر میکند از افسانههای احمقانه روضة الشهدائی و اسرار الشهادهای،حقا چنین جامعهای سفیه است نه رشید.ما امروز باید همان طوری که به حفظ آثار تاریخی و ملی میخواهیم بکوشیم،به حفظ تاریخ خودمان بکوشیم.
یاد داشت:
1.تحریف در قرآن و توجیه و تفسیر قرآن،نظیر تفسیر صافی و علی بن ابراهیم.
2.تحریف در شخصیت علی علیه السلام،مثل داستان شیر در کربلا که علی از آب در آمد!
3.تحریف در تاریخ اسلام:اسلام با ثروت خدیجه و شمشیر علی پیش رفت!
4.تحریف در شخصیتهای شقی هم خود نوعی انحراف و مانع عبرت گرفتن است،مثل اینکه غالبا آنها را یک ولد الزنای هفت جوش معرفی میکنند و در نتیجه مردم هرگز از معاویه چهارده قرن پیش عبرت نمیگیرند.مثلا میگویند شمر هفت پستان داشت مثل سگ.بعضی هم میگویند اسمش شیخ عبد الله بوده است.
پینوشتها:
1- [مطالب این ورقهها در سلسله یاد داشتها به چاپ خواهد رسید.]
2- این تحریفات لفظی را چه عاملی به وجود آورده است؟به طور کلی شخصیتهای بزرگ جهان از طرف مردم عوام موضوع افسانهها قرار میگیرند.وقتی که مردم برای بو علی سینا افسانه میسازند،وقتی که رستم و سهراب افسانهای خلق میکنند،قهرا برای علی بن ابیطالب علیه السلام و حسین بن علی علیه السلام نیز افسانه میسازند،نظیر افسانه ضربت علی در خیبر و آسیب بدن و بال جبرئیل،و نظیر هفتصد هزار نفر بودن دشمن در کربلا و هفتاد و دو ساعتبودن روز عاشورا.اینجاست که باید قصه کسی[را]که گفت نیزه سنان بن انس شصت گز بود و شخصی گفت نیزه شصت گزی در دنیا کسی ندیده است،و او گفت آن را خدا از بهشتبرایش فرستاده بود،[به یاد آورد.]عامل دیگر که اختصاصی است،موضوع گریانیدن بر حسین است که بعدا در باره تاثیر این عامل سخن خواهیم گفت.
3- در منتخب طریحی و اسرار الشهادة دربندی،از یک مرد اسدی نیز نقل شده که شبها شیری میآمد و عاقبت معلوم شد که آن شیر علی بن ابیطالب است(العیاذ بالله).
4- امام حسین در سه مرحله شهید شد و سه نوع شهادت داشت:شهادت تن،شهادت نام، شهادت هدف.
5- مائده/33.
6- [اگر نجات خواهی به زیارت حسین برو تا خداوند را با چشم روشن دیدار کنی.زیرا آتش دوزخ به جسمی که غبار پای زائران حسینی بر روی آن نشسته،نمیرسد.]
7- بقره/79.
8- و شاید اگر مانند ما به آیات تحریف متمسک میشد بسیار مناسب بود.
9- [پس حضرت با گوشه چشم به وی نگاهی انداخت و فرمود:به خیمه باز گرد که دلم را شکستی و غمم را افزودی.]
10.[سید طاووس،مؤلف لهوف.]
11.این داستان به طول و تفصیل در روضة الشهداء کاشفی آمده و محرق القلوب علی الظاهر از آنجا گرفته است.در روضة الشهداء میگوید فضل بن علی علیهما السلام به کمک هاشم شتافت!!!
12- کذا[یعنی مطلب مبهم است.]
13.تعبیر به«طرید و جولان»در روضة الشهداء کاشفی نیز آمده است.
14- دو سه روز قبل از محرم امسال(1389 قمری)به مناسبت اینکه میخواستم در اطراف«تحریفات در
واقعه تاریخی کربلا»بحث کنم،به وسیله تلفن از آقای[علی اکبر]غفاری مدیر مؤسسه کتابفروشی صدوق دروغترین کتابهای مقتل را خواستم.نظر هر دو نفر به اسرار الشهادة بود. آقای غفاری این کتاب را نداشت و قول داد تهیه کند.اما بعد از دو سه روز تلفن کرد که از هر کتابفروش خواستم او هم دنبال این کتاب بود زیرا مشتری زیاد دارد و همه اهل منبر هستند، با این تفاوت که شما برای انتقاد و آنها برای نقل و استفاده میخواهند.
15- [و او را دید که مشغول جان دادن است.خود را به روی بدن او انداخت و میگفت:تو برادر منی،تو امید مایی،تو پناه مایی،تو پشتیبان مایی.]
16- در اینجا انسان به یاد آن افسانه میافتد که یک نفر اغراقگو در بزرگی شهر هرات در یک تاریخی گفت که در آن وقت در هرات بیست و یک هزار احمد یک چشم کله پز بود.نظیر اینها را در باره سرو کاشمر و عدد بنی اسرائیل و متقابلا لشکریان فرعون و غیره گفتهاند.
17- مائده/42.[به دروغ گوش دهند و حرام خورند.]
18.نبا/35.[در آنجا سخن لغو و دروغ نشنوند.]
19.روم/55.[روزی که قیامتبر پا شود مجرمان سوگند خورند که جز ساعتی درنگ نکردهاند. اینچنین از حق منحرف و منصرف میشوند.]
20.مجادله/18.[روزی که خدا همه آنها را بر انگیزد،پس برای او سوگند خورند چنانکه برای شما سوگند میخورند،و پندارند که بر حقند.آگاه باشید که اینان دروغگویانند.]
21.انعام/23 و 24.[سپس پاسخ آنها جز این نبود که گفتند به الله پروردگارمان سوگند که ما مشرک نبودیم.بنگر که چگونه بر خود دروغ میبندند و چگونه افتراهایشان از نظرشان گم شده است.]
22.حج/30.[و از گفتار باطل و دروغ بپرهیزید.]
23.فرقان/72.[و کسانی که شاهد و ناظر کارهای لغو و باطل نمیشوند.]
24.نساء/140.[و حال آنکه در کتاب بر شما این حکم را فرستاده که چون شنیدید به آیات خدا کفرمیورزند و ریشخند میزنند با آنان منشینید تا در سخنی دیگر فرو روند،که(اگر چنین نکنید)شما هم مثل آنان خواهید بود.]
25.اصول کافی،ج 1/ص 54 با کمی اختلاف.[هر گاه بدعتها روی داد بر عالم است که علم خویش آشکار کند،و گرنه لعنتخدا بر اوست.]
26.اصول کافی،ج 1/ص 32،و در آن«ینفون عنه»است.[ما را در هر نسلی عادلانی است که تحریف افراطیان و دروغزنی مبطلان را از ما(از دین)دور میسازند.]
27- [حرف یک چیز طرف و کنار آن است...و تحریف یک چیز کج کردن آن است مانند کج کردن و مایل ساختن قلم.و تحریف سخن آن است که آن را بر یکی از دو طرف احتمال حمل کنی در حالی که امکان هر دو معنی را دارد.خدای عز و جل فرموده:سخن را از جای خود تحریف میکنند...]
28.[قفال گفته:تحریف،تغییر دادن و عوض کردن است،و ریشه آن از منحرف شدن از چیزی است.خدای متعال فرموده:جز اینکه بخواهد برای جنگ جا عوض کند یا در گروهی جای گیرد.و تحریف،کج کردن و مایل ساختن چیزی از محل شایسته آن است.گفته میشود:قلم محرف،یعنی قلمی که سرش کجشده است.قاضی گفته:تحریف گاه در لفظ است و گاه در معنی.و تحریف را تغییر در لفظ بگیریم بهتر است از تغییر در معنی....]
29- [ترجمه سه جمله به ترتیب:ای عمار!گروه متجاوز تو را میکشند.هیچ حکمی جز برای خدا نیست.چون شناختی هر چه خواهی بکن.]
30- تفسیر صافی،مقدمه پنجم.[هر کس قرآن را به رای و نظر خویش تفسیر کند جایگاه خویش را در آتش فراهم کند.]
31.مائده/13.[چون پیمان خویش بشکستند آنان را لعنت کردیم و دلهایشان را سخت نمودیم. آنان سخن را از جای خود تحریف میکنند و بهرهای را که از آنچه بدان تذکر داده شدند نصیبشان میشد فراموش نمودند.]
32.بقره/79.[وای بر کسانی که کتاب را با دستخود مینویسند سپس میگویند این از نزد خداست تا بهره اندکی بخرند.پس وای بر آنان از کاری که کردهاند و وای بر آنان از آنچه به دست میآورند.]
33-مطلب مهم این است که تمام این تحریفها در جهت پایین آوردن است و امام را در سطح یک آدم پستکم فکر،العیاذ بالله کم شعور پایین میآورد،مثل آب خواستن وسط سخنرانی پدر در سن سی و چند سالگی،یا عروسی قاسم.
34- [این،فرزند کشنده عرب است.به خدا سوگند جان پدرش در میان دو پهلوی اوست.]
35- [اینجا بارانداز سواران و قتلگاه عاشقان است.]
36- [آفت دین سه چیز است:دانشمند فاجر،و پیشوای ستمکار،و در عبادت کوشای جاهل.]
37.داستان حدیث«اذا عرفت فاعمل ما شئت»مثال خوبی استبرای اینکه تحریف نتیجه معکوس میدهد.
[این داستان در کتاب حق و باطل(اثر استاد شهید)بخش«احیای تفکر اسلامی»نقل شده است.]
38- مرحوم شمس واعظ میگفت:چندی پیش در مشهد ما را به منزلی دعوت کردند.ما هم نمیدانستیم،خیال میکردیم رسما یک مهمانی است.موقع ناهار شد.جمعیت هم زیاد بود. آش آوردند،اما چه آشی!از لحاظ نیرو مثل ماش سفت که به هر جا دست میزدی،تمامش از بشقاب بیرون میجست.به صاحبخانه گفتم:خدا پدرت را بیامرزد این چیست که به حلق خلق الله فرو میکنی؟!گفت:آقا!اختیار دارید،شما چرا همچو حرفی میزنید؟!این آش امام زین العابدین بیمار است.گفتم:پس قطعا بیماری ایشان از همین آش بوده!
39- نساء/6.[و کودکان یتیم را بیازمایید تا وقتی به سن بلوغ رسند.پس اگر در آنان رشد(عقلی)یافتید اموالشان را در اختیارشان قرار دهید.]
40- حج/30.
41- فرقان/72.[و آنان که در مجالس باطل شرکت نکنند و چون به کار لغوی گذر کنند با کرامت عبور نمایند.]
42.[و شرک و قول زور در یک ردیف گرد آمدهاند چرا که شرک،خود از باب زور است،زیرا مشرک چنین پندارد که بتشایسته پرستش است.و گویا در این آیه فرموده:از پرستش بتها که راس همه زورهاستبپرهیزید...و زور از زور و ازورار گرفته شده که به معنی انحراف است.]
43 و 44.کذا.
45- کذا.
46- [ممکن است معنی آیه این باشد که آنان از مجالس دروغگویان و خطا کاران دوری میکنند و در آنها شرکت نکرده و بدان نزدیک نمیشوند تا از آمیختن با بدی و بدان منزه باشند و دینشان را از رخنه محفوظ دارند،زیرا حضور در باطل به منزله شرکت در آن است،و به همین دلیل به کسانی که به آنچه شریعت جایز ندانسته مینگرند،گویند:اینان با کنندههای همان کارها در گناه شریکند،زیرا حضور و نظرشان در آنجا دلیل رضایت دادن به آن کار و سبب وجود آن است،زیرا آنچه انگیزه عمل فاعل آن میشود همان تشویق بینندگان و رغبتشان در دیدن اوست.و در پندهای عیسی علیه السلام آمده:از همنشینی با خطاکاران بپرهیزید.]
47- نساء/140.
48- [امام صادق علیه السلام فرمود:خداوند بر گوش واجب نموده که از شنیدن آنچه حرام فرموده پرهیز کند و از آنچه برایش حلال نیست و خداوند نهی فرموده و از شنیدن آنچه خدا را به خشم میآورد دوری جوید،و در این مورد فرموده:و بر شما این دستور فرستاد که...]
49.انعام/68.
50- [فرمود:مراد،سخن در باره ذات خدا و کشمکش در مورد قرآن است.و فرمود:و از آن جمله افسانه سرایان هستند.]
51.[فرمود:اختیار با تو نیست که با هر کس خواستی نشست و برخاست کنی،زیرا خدای تبارک و تعالی میفرماید:و چون دیدی کسانی را که در(مسخره و تکذیب کردن)آیات ما فرو میروند....]
No comments:
Post a Comment