Wednesday, February 14, 2007

تحریفات در واقعه تاریخی عاشور

1.تحریف از ماده حرف است و به معنی منحرف کردن و کج کردن یک چیز از مسیر و مجرای اصلی است.
تحریف بر دو نوع است:لفظی و قالبی و پیکری،دیگر معنوی و روحی،همچنانکه صنعت مغالطه نیز بر دو قسم است:لفظی و معنوی.
تحریف و مغالطه سابقه تاریخی دارد.قرآن کریم از تحریف کتب آسمانی گذشته سخن می‏گوید که در ورقه‏های‏«تحریف کلمه‏»یاد داشت کردیم (1) .
تحریف همان طور که از نظر نوع بر دو قسم است:لفظی و معنوی،از نظر عامل یعنی محرف نیز بر دو قسم است:یا از طرف دوستان است‏یا از طرف دشمنان.به عبارت دیگر یا منشاش جهالت دوستان است و یا عداوت دشمنان.همچنانکه از نظر موضوع یعنی محرف فیه نیز بر چند قسم است:یا در یک امر فردی و بی اهمیت است مانند یک نامه خصوصی،و یا در یک اثر با ارزش ادبی است،و یا در یک سند تاریخی اجتماعی است مثل جعل کتابسوزی اسکندریه،و یا در یک سند اخلاقی و تربیتی و اجتماعی است.
2.مرحوم آیتی در سخنرانی پنجم بررسی تاریخ عاشورا می‏گوید اسارت اهل بیت عامل بزرگی بود برای اینکه حقیقت وقایع عاشورا به مردم گفته شود و حقیقت قلب نشود.
در سخنرانی ششم صفحه 151 می‏گوید:«باید توجه داشت که تاریخ نهضت ابا عبد الله الحسین علیه السلام نسبت‏به بسیاری از فصول تاریخ از تحریف مصون و محفوظ مانده است‏». و مخصوصا فجیع بودن این فصل تاریخ از نظر کسانی که قضیه را از جنبه فجیع بودن آن مطالعه کرده‏اند،و عظیم بودن آن و قابل تکریم و احترام بودن آن از نظر کسانی که این قضیه را از آن جهت مورد مطالعه قرار داده‏اند خود سبب شده است که اهتمام عظیمی به ثبت جزئیات واقعه بشود.پس جزئیات واقعه باز گویی شده و ثبت‏شده است.از این جهت امثال طبری،ابن واضح(یعقوبی)،شیخ مفید،ابو الفرج اصفهانی،که در قرون دوم و سوم و چهارم می‏زیسته‏اند،جزئیات وقایع را با نقل از روات موثق نقل کرده‏اند.
مرحوم آیتی اصرار دارد(ص 168)که اهتمام زنان اهل بیت‏به خطبه و خطابه در فرصتهای مختلف،با بودن امام علی بن الحسین،همه برای این بوده که مانع تحریف حادثه کربلا بشوند(چه تحریف لفظی و چه تحریف معنوی)و خواستند نگذارند این حادثه قلب و تحریف بشود.متن آنچه واقع شده بود،به صورت خطبه و خطابه بیان کردند و هدف امام را هم تشریح کردند.
3.مرحوم آیتی در آغاز سخنرانی‏9(ص 175)ضمن اشاره به ارزش خطب و سخنان اهل بیت می‏گوید:
«امروز می‏توان واقعه کربلا را از روی خطبه‏های امام و اهل بیت که در مکه و بین راه حجاز و عراق و کربلا و کوفه و شام و مدینه ایراد کرده‏اند و از روی سخنانی که در پاسخ پرسشهای این و آن گفته‏اند و از روی رجزهایی که خود امام و اصحاب او روز عاشورا در مقابل دشمن خوانده‏اند و در مآخذ معتبر ثبت و ضبط شده است،و از روی نامه‏هایی که میان امام و مردم کوفه و بصره رد و بدل شده و نامه‏ای که یزید به ابن زیاد نوشته و نامه‏هایی که ابن زیاد به یزید و عمر بن سعد نوشته و نامه‏های عمر بن سعد به ابن زیاد و نامه ابن زیاد به حاکم مدینه که همه‏اش در تواریخ معتبر مضبوط است و به دست آیندگان هم خواهد رسید و همیشه محفوظ خواهد ماند،از روی این مدارک می‏توان واقعه عاشورا را با تمام جزئیات که روی داده است‏شرح و توصیف کرد و هیچ نیازی به مدرک و ماخذ دیگری نیست.»
4.از جمله تحریفات دشمن این است که در ابلاغی که یزید برای ابن زیاد صادر می‏کند می‏نویسد:«دوستان(جاسوسان)من اطلاع داده‏اند که مسلم پسر عقیل به کوفه آمده تا در میان مسلمانان ایجاد اختلاف کند».
ایضا ابن زیاد به خود مسلم پس از گرفتاری مسلم گفت:«پسر عقیل!مردم این شهر آسوده خاطر بودند،تو آمدی و میان آنها تفرقه افکندی و مردم را به جان یکدیگر انداختی‏».
اما مسلم در جواب ابن زیاد گفت:«چنین نیست،بلکه من خود به این شهر نیامدم که مردم را پراکنده سازم،مردم این شهر به ما نامه‏ها نوشتند و در آن نامه‏ها یاد آور شدند که پدرت‏«زیاد»نیکان آنها را کشت و خونشان را ریخت و چون بیدادگران و زورگویان دنیا با آنها رفتار کرد.ما آمدیم تا عدالت را بر قرار سازیم و مردم را به حکم قرآن مجید دعوت کنیم‏».
به هر حال این تحریف نگرفت و مورخی در جهان پیدا نشد که آنچنان قضاوت کند.تنها قاضی ابن العربی اندلسی بود که گفت:...
5.اما تحریفاتی که لفظا یا معنی در حادثه عاشورا شده است:
تحریفات لفظی (2) :
الف.داستان شیر و فضه (3) که متاسفانه در کافی نیز آمده است.
ب.داستان عروسی قاسم که ظاهرا خیلی مستحدث است و از زمان قاجاریه تجاوز نمی‏کند. (از زمان ملا حسین کاشفی است.)ج.داستان فاطمه صغری در مدینه و خبر بردن مرغ به او.
د.داستان دختر یهودی که افلیج‏بود و قطره‏ای از خون ابا عبد الله به وسیله یک مرغ به بدنش چکید و بهبود یافت.
ه.حضور لیلی در کربلا و امر حضرت به او که برو در یک خیمه جداگانه موی خود را پریشان کن،و شعر:
نذر علی لئن عادوا و ان رجعوا لازرعن طریق الطف ریحانا
و اشعاری از این قبیل:
لیلی ز غم اکبر...
خیز ای بابا از این صحرا رویم نک به سوی خیمه لیلا رویم
و.داستان طفلی از ابی عبد الله که در شام از دنیا رفت و بهانه پدر می‏گرفت و سر پدر را آوردند و همان جا وفات کرد.(رجوع شود به نفس المهموم)ز.آمدن اسرا به کربلا در اربعین و اینکه به دو راهی عراق و مدینه رسیدند،از«نعمان بن بشیر»خواستند که آنها را به کربلا ببرد، و اینکه آنچه در اربعین حقیقت دارد زیارت جابر است و عطیه عوفی.اما عبور اسرا از کربلا و ملاقات امام سجاد با جابر افسانه است.
ح.هشتصد هزار نفر بودن لشکر عمر سعد بلکه یک میلیون و ششصد هزار نفر،هفتاد و دو ساعت‏بودن روز عاشورا،به یک حمله ده هزار نفر را کشتن،تا برسد به اینکه نیزه هاشم مرقال هجده گز و نیزه قاتل قاسم هجده گز و نیزه سنان شصت گز بود.
ط.روضه‏هایی که در آنها اظهار تذلل پیش دشمن است،از قبیل التماس کردن برای آب.
ی.داستان طفلی که در حین اسارت گردنش را بسته بودند و سوار می‏کشید تا طفل خفه شد.
اما تحریفات معنوی:
الف.اولین تحریف این بود که این حادثه را یک حادثه استثنائی و ناشی از یک دستور محرمانه و خصوصی دانستند.امام حسین فدای گناهان امت‏شد!او کشته شد تا گناهان امت‏بخشیده شود!بدون شک این یک فکر مسیحی است که در میان ما نیز رایج‏شده است.این فکر است که امام حسین را به کلی مسخ می‏کند و او را به صورت سنگر گنهکاران در می‏آورد،قیام او را کفاره عمل بد دیگران قرار می‏دهد:امام حسین کشته شد که گنهکاران از عذاب الهی بیمه شوند!جوابگوی معصیت معصیتکاران باشد (4) .(به شخصی گفتند تو چرا نماز نمی‏خوانی،روزه نمی‏گیری،مشروب می‏خوری؟گفت من؟!شب جمعه در هیئت،سینه سه ضربه مرا ندیدی؟! آقای بروجردی هر چه خواستند سر دسته‏های قمی را از بعضی کارها منع کنند قبول نکردند،گفتند ما همه سال جز یک روز مقلد شما هستیم.)چیزی که هست فرق ما با مسیحیان این است که می‏گوییم یک بهانه‏ای لازم است،به قدر بال مگسی اشک بریزد و همان کافی است که جواب دروغگوییها،خیانتها،شرابخواریها،ربا خواریها،ظلمها و آدمکشیها بشود!مکتب امام حسین به جای اینکه مکتب احیاء احکام دین باشد،مکتب اشهد انک قد اقمت الصلاة و اتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر باشد،و همان طور که خودش فرمود:ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر،مکتب ابن زیاد سازی و یزید سازی شد.
در این زمینه است که افسانه‏ها ساخته شده از قبیل داستان مردی که سر راه را می‏گرفت و آدمها را می‏کشت و لخت می‏کرد،اطلاع پیدا کرد که قافله‏ای از زوار حسینی امشب از فلان نقطه عبور می‏کنند،در گردنه‏ای کمین کرد و در حالی که انتظار می‏کشید خوابش برد و قافله آمد و گذشت و او متوجه نشد.قافله که می‏گذشت،گرد و غبار بلند شده بود و روی لباسها و بدن او نشست.در همین حال خواب دید که قیامت‏بپا شده و او را هم کشان کشان به طرف جهنم می‏برند به جرم خونهای ناحقی که ریخته و مالهایی که دزدیده و امنیتی که سلب کرده است(زیرا از نظر اسلام اینها محارب خوانده می‏شوند: انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله...ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم (5) ... رجوع شود به تفسیر آیه و به بحث فقهی مطلب)ولی همینکه به نزدیک جهنم رسید،جهنم از قبول او امتناع کرد و امر شد او را بر گردانید زیرا این کسی است که در وقتی که در خواب بوده،غبار زوار حسینی بر روی او نشسته است!
فان شئت النجاة فزر حسینا لکی تلقی الاله قریر عین
فان النار لیس تمس جسما علیه غبار زوار الحسین (6)
پس وقتی که غبار زوار حسین بر روی یک دزد جانی بنشیند او را نجات دهد،خود زوار چه مقام و درجه‏ای دارند!و حتما بالاتر از ابراهیم خلیل خواهند بود!به قول شاعر:
من خاک کف پای سگ کوی کسی‏ام کو خاک کف پای سگ کوی تو باشد
و به قول شاعر اصفهانی مردی را در قیامت می‏آورند و ملائکه غلاظ و شداد او را به محضر عدل الهی می‏برند و هی به گناهان او شهادت می‏دهند و مورد توجه فرشته مامور رسیدگی[واقع]نمی‏شود،می‏گویند:شکمها پاره کرده است،...دیوان مکرم صفحه 133:
اگر این مرده اشکی هدیه کرده ولش کن گریه کرده عیان گر معصیت‏یا خفیه کرده ولش کن گریه کرده نماز این بنده عاصی نکرده مه حق روزه خورده ولی یک ناله در یک تکیه کرده ولش کن گریه کرده اگر پستان زنها را بریده شکمهاشان دریده هزاران مرد را بی خصیه کرده ولش کن گریه کرده اگر از کودکان شیر خواره شکمها کرده پاره به دسته گریه‏های نسیه کرده ولش کن گریه کرده خوراک او همه مال یتیم است گناه او عظیم است خطا در شهر و هم در قریه کرده ولش کن گریه کرده اگر بر ذمه او حق ناس است خدا را ناشناس است برای خود جهان را فدیه کرده ولش کن گریه کرده به دست‏خود زده قداره بر فرق به خون خود شده غرق تن خود زین ستم بی بنیه کرده ولش کن گریه کرده نمی‏ارزد دو صد تضییع ناموس به یک سبوح و قدوس اگر اشکی روان بر لحیه کرده ولش کن گریه کرده
6.قبلا گفتیم عامل تحریف دو چیز است.اکنون می‏گوییم عامل تحریف چند چیز است:
الف.اغراض دشمنان این وقایع که کوشش می‏کنند اینها را قلب و تحریف کنند،چنانکه نمونه‏اش را در نمره 4 دیدیم.
ب.حس اسطوره سازی و قهرمان سازی خیالی که در بشر وجود دارد که قبلا به آن اشاره شد و آقای دکتر شریعتی در سخنرانی عید غدیر،مبنای توجه بشر را به اساطیر به نحو احسن بیان کردند.و گفتیم همین حس است که علی را آنجا می‏برد که جبرئیل از آسیب شمشیر علی چهل روز نمی‏تواند بالا برود،و ضربت علی آنچنان نرم و برنده صورت می‏گیرد که خود«مرحب‏»متوجه نمی‏شود و به علی می‏گوید:یا علی!اینهمه که از تو تعریف می‏کنند،همه زور و هنر تو همین است؟!علی می‏گوید خودت را یک تکان بده تا ببینی چه خبر است.تا تکان می‏خورد نیمی به این طرف و نیمی به آن طرف می‏افتد!
ج.در خصوص حادثه عاشورا یک عامل خاصی هم دخالت کرده است و آن اینکه به خاطر فلسفه خاصی از طرف پیشوایان دین توصیه شده که این جریان به عنوان یک مصیبت‏یاد آوری شود و مردم بر آن بگریند.فلسفه این تذکر و گریستن و گریاندن،احیاء این خاطره است و فلسفه احیاء آن این است که هدف کلی این نهضت‏برای همیشه زنده بماند و امام حسین هر سال در میان مردم به این صورت ظهور کند و مردم از حلقوم او بشنوند که:الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه،مردم همیشه بشنوند:لا اری الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما،مردم بشنوند این ندایی را که با حماسه سروده شده است و ببینند این تاریخی را که با خون نوشته شده است.
ولی این مطلب بدون توجه به هدف گریستنها و گریاندنها،خود گریستن موضوع شده است، بلکه هنر مخصوص شده است.گریز زدن خود یک هنری است در میان اهل منبر و روضه خوان‏ها.قهرا برای اینکه مردم بهتر و بیشتر گریه کنند،و به ظاهر برای اینکه اجر و ثواب بیشتری پیدا کنند،روضه‏های دروغ جعل شد.مردم ما هم فعلا مثل چایخورهایی که به چای پر رنگ عادت کرده باشند که چای کمرنگ آنها را نمی‏گیرد،به روضه‏های خیلی داغ و پر حاشیه عادت کرده‏اند و این خود عاملی شده که اجبارا عده‏ای از اهل منبر برای اینکه مردم گریه بکنند،روضه‏های دروغ و اگر بخواهیم محترمانه بگوییم روضه‏های ضعیف می‏خوانند.
اینجا دو داستان دارم:می‏گویند یکی از علمای آذربایجان همیشه از روضه‏های بی اصلی که خوانده می‏شد رنج می‏برد و به اهل منبر اعتراض می‏کرد.معمولا می‏گفت این زهر مارها چیست که شما می‏خوانید؟!ولی کسی به سخنانش گوش نمی‏کرد،تا آنکه یک دهه خودش در مسجد خودش روضه گرفت و بانی هم خودش بود.با روضه خوان شرط کرد به اصطلاح خودش از آن زهر مارها قاطی نکند.روضه خوان گفت:آقا!من حرفی ندارم ولی بدانید که مردم گریه نمی‏کنند.گفت:تو چکار داری؟!در مجلس من نباید از آن زهر ماری‏ها یعنی روضه‏های دروغ خوانده شود.مجلس بپا شد.آقا خودش در محراب،و منبر هم کنار محراب. منبری وارد روضه شد ولی هر چه خواست‏با روضه راست مردم گریه کنند نشد.آقا خودش هم دست را به پیشانی گذاشته بود و دید عجب!مجلس خیلی یخ شد،و لابد با خود گفت الآن مردم عوام خواهند گفت علت اینکه روضه آقا نمی‏گیرد این است که نیت آقا صاف نیست و مریدها خواهند پاشید.یواشکی سرش را به طرف منبر برد و گفت قدری از آن زهر ماری‏ها قاطیش کن.
داستان دیگر اینکه:در یکی از شهرستانها برای اولین بار یک روضه مفصلی شنیدم در باره داستان زنی که در زمان متوکل رفت‏به زیارت ابا عبد الله علیه السلام،و مانع می‏شدند و دست می‏بریدند،تا عاقبت آن زن با شرح مفصلی که یادم نیست،به دریا انداخته می‏شود و فریاد می‏کند:یا ابا الفضل!به فریادم برس.سواری پیدا می‏شود و می‏آید و به زن می‏گوید:رکابم را بگیر!زن می‏گوید:چرا دست دراز نمی‏کنی و مرا نمی‏گیری؟می‏گوید:آخر من دست در بدن ندارم.
پس معلوم می‏شود خود مردم هم عاملی برای این جعل و تحریف‏ها هستند.بسیاری از زبان حال‏ها زبان حال نیستند:
ای خاک کربلا تو به من یاوری نما چون نیست مادری تو به من مادری نما
یعنی چه؟!نه امام چنین کلماتی به زبان آورده و نه شایسته شان امام است،بلکه شایسته هیچ مردی نیست.یک مرد پنجاه و هفت‏ساله فرضا بخواهد از تنهایی و غربت‏بنالد،مادر را نمی‏خواند.مادر را خواندن در شان یک بچه است که هنوز احتیاج به دامن مادر دارد.این سنین وقتی است که معمولا فرزندان پناه مادران هستند.
کتاب لؤلؤ و مرجان که در نوع خود کتاب بی نظیری است و از یک تبحر واقعی مؤلف مرحومش حکایت می‏کند،بحث‏خود را در دو قسمت قرار داده است و از عهده هر دو نیکو بر آمده است:اخلاص،صدق.
در بحث صدق،صفحه 82،آیات مربوطه را نقل می‏کند.اول آیه: «فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون‏» (7) .سپس آیات افترای کذب را نقل می‏کند که زیاد است (8) .
7.در صفحه 92 به بعضی دروغهای روضه خوان‏ها اشاره می‏کند از قبیل:
الف.پس از رفتن علی اکبر به میدان و برگشتن،امام به مادرش لیلی فرمود برخیز و برو در خلوت دعا کن برای فرزندت که من از جدم شنیدم می‏فرمود:دعای مادر در حق فرزند مستجاب می‏شود.
ب.حضرت زینب در حالت احتضار آمد به بالین امام فرمقها بطرفه فقال لها اخوه:ارجعی الی الخیمة فقد کسرت قلبی،و زدت کربی (9) !
ج.امام چند بار به دشمن حمله کرد و هر نوبت ده هزار نفر را کشت!
8.در صفحه 142 اشتباه شیخ مفید را نقل می‏کند در جراحت‏بر نداشتن علی علیه السلام،و در صفحه‏149 داستان عبور اسرا را از کربلا در مراجعت از شام نقل می‏کند که لهوف متفرد به آن است و فقط پس از او«ابن نما»در مثیر الاحزان نقل کرده است.تالیف این کتاب،بیست و چهار سال بعد از وفات سید (10) واقع شده است.
9.در صفحه 163،از کتاب محرق القلوب آخوند ملا مهدی نراقی نام می‏برد که مشتمل بر بعضی اکاذیب است از آن جمله (11) :
«چون بعضی از یاران به جنگ رفته شهید شدند،ناگاه از میان بیابان سواری‏مکمل و مسلح پیدا شد،مرکبی کوه پیکر سوار بود،خود عادی (12) فولاد بر سر نهاده و سپر مدور به سر کتف در آورده و تیغ یمانی جوهردار چون برق لامع حمایل کرده و نیزه هجده ذرعی(!)در دست گرفته و سایر اسباب حرب را بر خود آراسته کالبرق اللامع و البدر الساطع به میان میدان رسید و بعد از طرید و جولان (13) روی به سپاه مخالف کرد و گفت:هر که مرا نشناسد بشناسد: منم هاشم بن عتبة بن ابی وقاص پسر عم عمر سعد.پس روی به امام حسین کرد و گفت: السلام علیک یا ابا عبد الله اگر پسر عمم عمر سعد...»
10.در صفحه‏166 اشاره می‏کند به کتابهای برغانیهای قزوینی که مشتمل بر برخی اکاذیب است.
11.در صفحه 167 می‏گوید:
«در ایام مجاورت کربلا و استفاده از محضر علامه عصر شیخ عبد الحسین طهرانی،سید عرب روضه خوانی از«حله‏»آمد و پدرش از این طایفه بود و اجزاء(جمع جزوه)کهنه‏ای از میراث پدر داشت.اول و آخر نداشت.در حاشیه‏اش نوشته بود از تالیفات فلان عالم از علمای جبل عامل از شاگردان صاحب معالم است.غرض،آن سید استعلام حال آن کتاب نمود.مرحوم شیخ عبد الحسین اولا در احوال آن عالم کتابی در مقتل نیافت،ثانیا خود کتاب را مطالعه کرد و دید آنقدر اکاذیب دارد که ممکن نیست از عالمی باشد.لذا آن سید را نهی کرد از نشر و نقل از آن. ولی بعد همین کتاب به دست مرحوم دربندی افتاد و مطالب آن را در کتاب اسرار الشهادة نقل کرد و بر عدد اخبار واهیه مجعوله بی شمار آن افزود.»
در اسرار الشهادة (14) می‏نویسد:عدد لشکریان کوفه به ششصد هزار سواره و دو کرور پیاده(یک میلیون و ششصد هزار)می‏رسیده است.
12.در صفحه 168 می‏گوید:
«مرحوم دربندی مشافهة نقل کرد که من در ایام سابقه شنیدم که فلان عالم گفت‏یا روایتی نقل کرد که روز عاشورا هفتاد ساعت‏بود و من در آن وقت غریب شمردم و متعجب شدم از نقل آن و لکن حال که تامل در وقایع روز عاشورا کردم خاطر جمع یا یقین کردم که آن نقل، راست و آنهمه وقایع نشود مگر در آن مقدار از زمان.»
13.در صفحه‏169:
«شخصی در شهر کرمانشاه خدمت عالم کامل جامع فرید،آقا محمد علی صاحب مقامع و غیره قدس الله روحه رسیده و عرض کرد:در خواب می‏بینم به دندان خود گوشت‏بدن مبارک حضرت سید الشهداء علیه السلام را می‏کنم.آقا او را نمی‏شناخت،سر به زیر انداخت و متفکر شد.پس به او فرمود:شاید روضه خوانی می‏کنی؟عرض کرد:بلی.فرمود:یا ترک کن یا از کتب معتبره نقل کن.»
14.در صفحه 170 مقدمتا برای نقل نمونه‏ای از اکاذیب روضه خوان‏ها جریان مسنای بنی اسرائیل و تلمود را که سینه به سینه به یهودیان رسید و جمع آوری شد ذکر می‏کند و تمثیل می‏کند«به صدور الواعظین و لسان الذاکرین‏».
15.در صفحه 174 عبارت و بیانی در دنبال مطلب فوق دارد،می‏گوید:
«لکن مسنای یهود کتاب معین و معهودی است که به ملاحظه آن دو تفسیر(شرح مسنا)از زیادی و نقصان مصون و محروس است،و اما روایات مسنای این امت دارای قوه قویه نباتیه است که چون از مجموعه‏ای به مجموعه دیگر نقل کند فورا نمو کند و با برکت‏شود و شاخه‏ها و برگهای تازه با طراوت و نضارت برای آن پیدا[شود]و چون در سیر به منزل منابر برسد و موسم نقل آنها برسد قوه حیوانیه در او ظاهر گردد و بال و پر پیدا کند و چون طیر خیال در هر لمحه به جهات مختلفه پرواز کند.و ما به جهت مثال به پاره‏ای از آنها اشاره کنیم به اینکه مختصری از او نقل کنیم.»
قبلا سه فقره نقل شد،لهذا از شماره 4 شروع می‏کنیم:
16.د.صفحه 175:افسانه‏ای راجع به حضرت امیر پس از ضربت‏خوردن.
ه.افسانه یکی از قاصدان کوفه که نامه‏ای آورد برای امام حسین و جواب خواست.حضرت سه روز مهلت‏خواستند،روز سوم عازم سفر شدند.آن شخص گفت:برویم ببینیم جلالت‏شان پادشاه حجاز را که چگونه سوار می‏شود.آمد دید حضرت بر کرسی نشسته،بنی هاشم دورش را گرفته و مردان ایستاده و اسبان زین کرده و چهل محمل که همه را به حریر و دیباج پوشانیده‏اند...تا عصر عاشورا که عمر سعد امر کرد شتران بی جهاز را حاضر کردند برای سوار شدن اسیران...
و.صفحه 177:حضرت زینب در شب عاشورا به جهت هم و غم و خوف از اعداء در میان خیمه‏ها سیر می‏کرد برای استخبار حال اقربا و انصار،دید حبیب بن مظهر اصحاب را در خیمه خود جمع کرده و از آنها عهد می‏گیرد که فردا نگذارند احدی از بنی هاشم قبل از ایشان به میدان برود...آن مخدره مسرورا آمد پشت‏خیمه ابوالفضل،دید آنجناب نیز بنی هاشم را جمع کرده و به همان قسم از ایشان عهد می‏گیرد که نگذارند احدی از انصار پیش از ایشان به میدان برود.مخدره مسرور در خدمت‏حضرت رسید و تبسم کرد.حضرت از تبسم او(در این وقت)تعجب کرد و سبب پرسید.آنچه دیده بود عرض کرد...
ز.داستان اینکه در روز عاشورا بعد از شهادت اهل بیت و اصحاب،حضرت به بالین امام زین العابدین علیه السلام آمد.پس،از پدر حال معامله آنجناب را با اعداء پرسید.خبر داد که به جنگ کشید.پس جمعی از اصحاب را پرسید.در جواب فرمود:قتل، قتل،تا رسید به بنی هاشم،و از حال جناب علی اکبر و ابی الفضل سؤال کرد،به همان قسم جواب داد و فرمود: بدان در میان خیمه‏ها غیر از من و تو مردی نمانده است.
صفحه 178:
«این قصه است و حواشی بسیار دارد و صریح است در آنکه آنجناب از اول مقاتله تا وقت مبارزت پدر بزرگوارش ابدا از حال اقرباء و انصار و میدان جنگ خبری نداشت.»
ح.داستان عزم رفتن ابا عبد الله به میدان جنگ و طلب کردن اسب سواری و[اینکه]کسی نبود اسب را حاضر کند:
«پس مخدره زینب رفت و آورد و آن حضرت را سوار کرد.بر حسب تعدد منابر،مکالمات بسیار بین برادر و خواهر ذکر می‏شود و مضامین آن در ضمن اشعار عربی و فارسی نیز در آمده و مجالس را به آن رونق دهند و به شور در آورند.»
ظاهرا از آن جمله است اینکه حضرت زینب هنگام وداع،برادر را ایست داد و فرمود:وصیتی از مادرم به یادم افتاد.مادرم به من گفته در همچو وقتی حسینم را بگیر و از طرف من زیر گلویش را ببوس.از آن جمله است اینکه حضرت دید اسب حرکت نمی‏کند،هر چه نهیب می‏زند اسب نمی‏رود،یکمرتبه می‏بیند طفلی خودش را روی سم اسب انداخته است.(اشعار معروف صفی علیشاه در بیان دو جاذبه عشق و عقل مربوط به جریان حضرت زینب در همین وقت است.)باید متوجه بود که حضرت زینب حین وفات حضرت زهرا تقریبا پنجساله بوده است.
ط.صفحه‏179:زینب آمد به بالین ابا عبد الله علیه السلام در قتلگاه و راته یجود بنفسه و مت‏بنفسها علیه و هی تقول:انت اخی،انت رجاؤنا،انت کهفنا،انت‏حمانا (15) .
ی.صفحه‏179:افسانه منسوب به‏«ابو حمزه ثمالی‏»که در خانه امام سجاد را کوبید،کنیزکی آمد،چون فهمید ابو حمزه است‏خدای را حمد کرد که او را رساند که حضرت را تسلی دهد چون امروز دو مرتبه حضرت بیهوش شدند.پس ابو حمزه داخل شد و تسلی داد به اینکه شهادت در این خانواده موروثی است،جد،پدر،عم،...امام فرمود:بلی،ولی اسارت در این خانواده موروثی نبود.آنگاه شمه‏ای از حالت اسیری عمه‏ها و خواهران بیان کردند.
یا.از هشام بن الحکم[مطلبی]نقل کرده‏اند که خلاصه‏اش این است:«در ایامی که امام صادق علیه السلام در بغداد بودند،هر روز می‏بایست در محضر امام باشم.روزی یکی از شیعیان، هشام را به یک مجلس عزا دعوت می‏کند و او معتذر می‏شود که باید در حضور امام باشم.او می‏گوید:از امام اجازه بگیر،و هشام می‏گوید:اسم این مطلب را پیش امام نمی‏شود برد که منقلب می‏شود.او گفت:بی اجازه بیا.هشام گفت:این هم ممکن نیست زیرا امام از من خواهد پرسید.آخر کار هر طور بود هشام را برد.روز بعد امام جویا شد و بعد از تکرار فاش کرد.امام فرمود:گمان می‏کنی من در آنجا نبودم یا در چنین مجالسی حاضر نمی‏شوم؟!عرض کرد:شما را در آنجا ندیدم:فرمود:وقتی که از حجره بیرون آمدی،در محل کفشها چیزی ندیدی؟عرض کرد:جامه‏ای در آنجا افتاده بود.فرمود:من بودم که عبا بر سر کشیدم و روی زمین افتادم!
نظیر این افسانه است افسانه‏ای در باره امام سجاد علیه السلام که در یک مجلس عزاداری شرکت کرده بود و چراغها را خاموش کردند و بعد که مجلس ختم شد و چراغها روشن شد، دیدند امام کفشهای عزاداران را جفت کرده است.
17.در صفحه 183 می‏گوید:
«دو چیز است که سبب تجری این جماعت‏بلکه بعضی از ارباب تالیف شده در نقل اخبار و حکایات بی اصل و ماخذ،بلکه در بافتن دروغ و جعل اخبار و حکایات:
اول:گفته‏اند در اخبار مدح ابکاء ننوشته که به چه قسم بگریانید و چه بخوانید،و از این ذکر نکردن معلوم می‏شود هر چه سبب گریانیدن،وسیله سوزانیدن دل و بیرون آمدن اشک باشد ممدوح و مستحسن است.علیهذا اخبار منع کذب در غیر مقام تعزیه داری است. به این بیان می‏توان بسیاری از معاصی کبیره را مباح بلکه مستحب کرد.مثلا اخبار فضیلت ادخال سرور در قلب مؤمن.پس مثلا غیبت‏یا بوسه و زنای با بیگانه یا لواط اگر موجب ادخال سرور بشود جایز است.»
18.در صفحه‏186 می‏گوید:
«یکی از ثقات اهل علم یزد برای من نقل کرد که وقتی از یزد پیاده رفتم به مشهد مقدس از آن راه بیابان(کویر)که مشقت‏بسیار دارد.در مسیر منازل،وارد قریه‏ای از دهکده‏های خراسان شدم قریب نیشابور.چون غریب بودم رفتم به مسجد آنجا.چون مغرب شد اهل ده جمع شدند و چراغی روشن کردند و پیشنمازی آمد و نماز مغرب و عشاء را به جماعت کردند.آنگاه پیشنماز رفت‏بالای منبر نشست،پس خادم مسجد دامن را پر از سنگ کرد و برد بالای منبر نزد جناب آخوند گذاشت.متحیر ماندم برای چیست؟!آنگاه مشغول روضه خوانی شد.چند کلمه که خواند خادم برخاست و چراغها را خاموش کرد.تعجبم بیشتر شد.در این حال دیدم بنای سنگ انداختن شد از بالای منبر بر آن جماعت،و فریادها بلند شد،یکی می‏گوید:ای وای سرم،دیگری فریاد از بازو،سومی از سینه،و هکذا گریه‏ها و شیونها بلند شد.قدری گذشت، سنگ تمام و آخوند مشغول دعا شد و چراغ را روشن کردند.مردم با سر و صورت خونین و دیده اشکبار رفتند.پس به نزد پیشنماز رفتم و از حقیقت این کار شنیع پرسیدم.گفت:روضه می‏خوانم و این جماعت‏به غیر از این قسم عمل گریه نمی‏کنند.لا بد باید(برای اینکه به ثواب گریه بر ابا عبد الله برسند)به این نحو ایشان را بگریانم.»
19.صفحه 187:
«دوم:استقرار سیره علما در مؤلفات خود بر نقل اخبار ضعیفه و ضبط روایات غیر صحیحه در ابواب فضائل و قصص و مصائب،و مسامحه ایشان در این مقامات،خصوص مقام اخیر چنانکه مشاهد و محسوس است.» مرحوم حاجی بعدا وارد بحث در مساله تسامح در ادله سنن می‏شود و فرق می‏گذارد میان حدیث ضعیف و موهون،و می‏گوید:آنچه قابل تسامح است احادیث ضعیفه است نه موهونه.
20.در صفحه 193 می‏گوید:
«قصه زعفر جنی و عروسی قاسم در روضه کاشفی،و دومی در منتخب شیخ طریحی هم هست.منتخب طریحی مشتمل بر موهونهایی از قبیل زنده دفن کردن حضرت عبد العظیم در ری است.»
21.صفحه 194:
«قصه عروسی،قبل از روضه کاشفی در هیچ کتابی دیده نشده است.اما قصه زبیده و شهربانو و قاسم ثانی در خاک ری و اطراف آن که در السنه عوام دائر شده،پس آن از خیالات واهیه است...تمام علمای انساب متفقند که قاسم بن الحسن عقب ندارد(بلکه صغیر بوده).»
22.صفحه 195،می‏گوید:
«مسعودی که شیعه است و معاصر کلینی است،در اثبات الوصیة عدد کشتگان امام را به 1800 تن رسانده است آنهم به عبارت‏«و روی انه قتل بیده ذلک الیوم الفا و ثمانمائة‏»و محمد بن ابیطالب به هزار و نهصد و پنجاه نفر رسانده است.اما در کتابی که هزار سال بعد نوشته شده(اسرار الشهادة در بندی)عدد مقتولین امام را به سیصد هزار و عدد مقتولین حضرت ابوالفضل را به بیست و پنج هزار و از سایرین نیز به بیست و پنج هزار نفر رسانده است.»
اگر فرض کنیم امام در هر ثانیه یک نفر کشته باشد،سیصد هزار نفر مقدار هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت می‏خواهد که با روز هفتاد و دو ساعت نیز قابل اصلاح نیست،و بیست و پنج هزار نفر اگر هر نفر در یک ثانیه کشته شود،شش ساعت و پنجاه و شش دقیقه و چهل ثانیه وقت می‏خواهد.به علاوه جمعیت‏یک میلیون و ششصد هزار نفر در صحرای کربلا جا نمی‏گیرد.وسائل و اسبابش از کجا فراهم می‏شود؟آنهم همه از مردم کوفه بودند،از حجاز و شام کسی نبود (16) .خداوند عقلی بدهد.
23.در صفحه 202 اشاره می‏کند به افسانه دیگری که ما نظر به آنچه قبلا نقل کرده‏ایم آن را دوازدهم قرار می‏دهیم:
یب.روزی حضرت امیر در بالای منبر خطبه می‏خواند.حضرت سید الشهداء علیه السلام آب خواست.حضرت به قنبر امر فرمود آب بیاور.عباس در آن وقت طفل بود،چون شنید تشنگی برادر را،دوید نزد مادر و آب برای برادر گرفت در جامی و آن را بر سر گذاشت و آب از اطراف می‏ریخت.به همین قسم وارد مسجد شد.چشم پدر بر او افتاد،گریست و فرمود امروز چنین و روز عاشورا چنان...
البته قصه باید در کوفه باشد زیرا سخن از خطابه و منبر است،و در آن وقت امام حسین یک مرد سی و چند ساله است و ممکن نیست در حضور جمع در حین خطبه پدر از پدر آب بخواهد.به علاوه در هیچ مدرکی وجود ندارد.
یج.حضرت ابوالفضل در صفین هشتاد نفر را یکی پس از دیگری به هوا انداخت که هنوز اولی بر نگشته بود،و هر کدام بر می‏گشت‏با شمشیر دو حصه می‏نمود...
ید.[می‏گوید:]«برای ذریه طاهره دوشیزگانی بهم بافتند خصوص برای حضرت ابی عبد الله علیه السلام،بعضی را در مدینه گذاشتند و بعضی را در کربلا شوهر دادند و بعضی را به جهت صدق کلام جبرئیل(صغیرهم یمیتهم العطش)در کربلا از تشنگی بکشتند و بعضی را در قتلگاه شبیه عبد الله بن الحسن شهیدش کنند...»
24.صفحه 208:
«خاتمه،در مذمت گوش دادن به اخبار کاذبه و حکایات و قصص دروغ مجالس تعزیه داری. خداوند در مقام مذمت‏یهودان بلکه منافقین و بیان صفات خبیثه و افعال قبیحه ایشان می‏فرماید: سماعون للکذب اکالون للسحت (17) .در باره اهل بهشت می‏فرماید: لا یسمعون فیها لغوا و لا کذابا (18) .در باره اهل دوزخ که در این جهان به دروغ عادت کرده‏اند و در آخرت و موقف نیز ترک نکنند می‏فرماید: و یوم تقوم الساعة یقسم المجرمون ما لبثوا غیر ساعة کذلک کانوا یؤفکون (19) .ایضا: یوم یبعثهم الله جمیعا فیحلفون له کما یحلفون لکم و یحسبون انهم علی شی‏ء الا انهم هم الکاذبون (20) .ایضا: ثم لم تکن فتنتهم الا ان قالوا و الله ربنا ما کنا مشرکین×انظر کیف کذبوا علی انفسهم و ضل عنهم ما کانوا یفترون (21) .ایضا: و اجتنبوا قول الزور (22) .ایضا: و الذین لا یشهدون الزور (23) ».
25.صفحه 213:
«و نیز دلالت کند بر قبح و مذمت آن،استقراء غالب معاصی که محل آن مانند غالب اقسام دروغ،زبان است مثل غیبت و غنا و سب و بهتان و استهزاء و نظایر آنها،زیرا که چنانکه غیبت در شرع حرام است،گوش دادن به آن نیز حرام است،خوانندگی حرام است،گوش دادن به آن نیز حرام است،سب اولیاء خداوند یا مؤمن کفر یا معصیت است،گوش دادن به آن نیز حرام است.خدای تعالی فرماید: و قد نزل علیکم فی الکتاب ان اذا سمعتم ایات الله یکفر بها و یستهزا بها فلا تقعدوا معهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره انکم اذا مثلهم (24) ...
هر کس مرتکب گناهی شد،به آیه‏ای از آیات الهی استهزاء کرده است.»
26.حال سزاوار است که ارباب دانش و بینش،مجالس مصائب جدیده حضرت ابی عبد الله علیه السلام را ترتیب می‏دادند و صدماتی که بر آن وجود مبارک می‏رسد از زائر و مجاور و خدام و حامل علوم آن حضرت و متعبدین و ناسکین و مامومین و غیر ایشان به انواع و اقسامش در شب و روز جمع کرده به دست دیندار دلسوزی دهند که در مجالس اهل تقوا و دیانت و غیرت و عصبیت‏بخوانند و بسوزند و بگریند و از خداوند متعال تعجیل فرج و ظهور سلطان ناشر عدل و امان و باسط فضل و احسان و قامع کفر و نفاق و عدوان را بخواهند.
27.این بحث در چهار فصل بیان می‏شود:
الف.معنی تحریف و انواع تحریفها و اینکه در حادثه عاشورا انواعی از تحریف واقع شده است.
ب.عوامل تحریف به طور عموم و عوامل تحریف به طور خصوص در حادثه عاشورا،و به عبارت دیگر مسؤولان تحریف در حوادث به طور عموم و در این حادثه به طور خصوص.
ج.تشریح تحریفهایی که لفظا یا معنی،شکلا یا روحا در حادثه عاشورای حسینی صورت گرفته است.
د.وظیفه علمای امت در این باب به طور عموم و در این حادثه به طور خصوص که:اذا ظهرت البدع فعلی العالم ان یظهر علمه و الا فعلیه لعنة الله (25) .ایضا:و ان لنا فی کل خلف عدولا ینفون عنا تحریف الغالین و انتحال المبطلین (26) ،و وظیفه ملت مسلمان در این باب به طور عموم و در این حادثه به طور خصوص از نظر حرمت‏شرکت در استماع و لزوم مبارزه عملی و نهی از منکر.
28.معنی تحریف:راغب در مفردات می‏گوید:
«حرف الشی‏ء طرفه...و تحریف الشی‏ء امالته کتحریف القلم.و تحریف الکلام ان تجعله علی حرف من الاحتمال یمکن علی الوجهین.قال عز و جل:یحرفون الکلم عن مواضعه...و من بعد مواضعه...» (27)
در تفسیر امام فخر رازی جلد 3 صفحه 134 ذیل آیه 75 از سوره بقره می‏گوید:
«قال القفال:التحریف:التغییر و التبدیل،و اصله من الانحراف عن الشی‏ء و التحریف عنه،قال تعالی:الا متحرفا لقتال او متحیزا الی فئة.و التحریف هو امالة الشی‏ء عن حقه.یقال:قلم محرف اذا کان راسه قط مائلا غیر مستقیم.قال القاضی:ان التحریف اما ان یکون فی اللفظ او فی المعنی.و حمل التحریف علی تغییر اللفظ اولی من حمله علی تغییر المعنی...» (28) تحریف لفظی به این است که مثلا لفظی کم یا زیاد می‏کنند و یا کلمه یا جمله‏ای را پس و پیش کنند و به هر حال معنی را کم یا زیاد[کنند]یا تغییر دهند.خطر بزرگ در تحریفات مغیر معنی است.
این گونه تحریفات در کتب و نوشته‏ها زیاد است‏حتی در متن اشعار خصوصا آنجا که به اصطلاح مصحح‏«شدرسنا»می‏کند.
مولوی در یکی از اشعار خود گفته است:
از محبت تلخها شیرین شود از محبت مسها زرین شود
بعد نساخ اضافه کرده‏اند:«از محبت دردها صاف،و دردها شفا،و خارها گل،و سرکه‏ها مل،و دار تخت،و بار بخت،و سنگ روغن،و حزن شادی،و غول ماری،و مرده زنده،و شاه بنده می‏شود». مانده است‏بگویند سقف دیوار و خربوزه هندوانه و استکان نعلبکی می‏شود.
اما تحریف معنوی-سه مثال:
الف.یا عمار!تقتلک الفئة الباغیة.
ب.لا حکم الا لله.
ج.اذا عرفت فاعمل ما شئت (29) .
اولی مورد سوء استفاده معاویه،دوم مورد سوء استفاده خوارج،سوم مورد سوء استفاده شیعیان از حدیث امام صادق شد که خود آن حضرت به طور صحیح توضیح دادند.
در قرآن تحریف لفظی واقع نشده ولی تحریف معنوی که عبارت است از سوء تفسیر،زیاد واقع شده است.
منطقیین در باب صنعت مغالطه گفته‏اند یا لفظی است و یا معنوی،و اقسامی ذکر کرده‏اند که برای‏«ما نحن فیه‏»مخصوصا از نظر پیدا کردن مثال عربی و فارسی بسیار مفید است.
قرآن از تحریف کلمه در آیات زیادی یاد و نکوهش کرده است.اما همان طور که‏«کلمه‏»در اصطلاح قرآن اعم است از جمله و شخصیت و حادثه،قهرا تحریف نیز اقسامی پیدا می‏کند: تحریف عبارات،تحریف حادثه‏ها و تاریخچه‏ها،تحریف شخصیتها.(برای قسم سوم رجوع شود به سخنرانی سید مرتضی جزائری در گفتار ماه).
29.بحث ما در نوع دوم یعنی تحریف حادثه است که هم ممکن است تحریف لفظی شود یعنی کم و زیاد در نقل آن بشود،و هم ممکن است تحریف معنوی بشود یعنی روح حادثه که عبارت است از علل و انگیزه‏ها و از هدفها و منظورها،مسخ بشود.از همین جا معلوم می‏شود که اهمیت تحریف بستگی دارد به اهمیت موضوع آن یعنی محرف فیه که یک سخن عادی یا یک حادثه عادی و یا یک شخصیت عادی باشد یا آنکه در سخنی یا حادثه‏ای یا شخصیتی واقع شود که سند تاریخی و اخلاقی و تربیتی و دینی یک اجتماع است.لهذا کذب بر خدا و رسول، اشنع اقسام کذب است و مبطل روزه است.از نظر قوانین نیز جعل و تحریف در اسناد رسمی از نظر جرمی جنایت تشخیص داده می‏شود نه جنحه.
30.واقعا حادثه‏های اخلاقی و نهضتهای بزرگ الهی،آیه‏ای هستند از آیات الهی در کتاب مقدس تکوین.مردم وظیفه دارند حداکثر رعایت را در حفظ و رعایت و صیانت آنها بنمایند،و الا مناطا مشمول این جمله می‏شوند:من فسر القرآن برایه فلیتبوا مقعده من النار (30) .ایضا: فبما نقضهم میثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسیة یحرفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذکروا به (31) .ایضا: فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون (32) .
31.در حادثه عاشورا،هم تحریف لفظی صورت گرفته و بند و بیلها و کم و زیادهای زیاد در آن صورت گرفته که در کمتر حادثه‏ای اینهمه برگ و ساز پیدا شده است.به قول شاعر:
بس که ببستند بر او برگ و ساز گر تو ببینی نشناسیش باز
دوستان و اصحابی،دشمنانی،فرزندانی،جمله‏هایی،کارهایی،سخنانی به امام نسبت داده شده که اگر امام بشنود هیچ تشخیص نمی‏دهد که درباره او صحبت می‏کنند،با آنکه حادثه عاشورا بر خلاف توهم بعضی،از نظر تاریخی بسیار روشن و خالی از ابهام است،کمتر حادثه تاریخی مثل این حادثه اسناد صحیح و درست دارد به علت اهمیت این حادثه،و مخصوصا اهل بیت جزئیات این حادثه را فاش کردند (33) .[و هم در این حادثه تحریف معنوی صورت گرفته است.]
32.اما عاملها:
گفتیم که عامل تحریف به طور کلی دو قسم است:عامل عداوت و غرض،و دیگر عامل اسطوره سازی.اینجا باید عامل سومی هم اضافه کنیم،دوستی و تمایل.مثال عامل غرض، جعلها و تحریفهای مسیحیان درباره رسول اکرم و جعل و تحریفهای امویین درباره حضرت امیر است،و مثال عامل دوستی،همه اکاذیبی است که افراد و اقوام برای نیاکان خود جعل می‏کنند.در مورد امام،او را اخلالگر و تفرقه انداز خواندند که قبلا گذشت.
اما«اسطوره سازی‏»خود یک حس اصیل است در بشر که قبلا اشاره کردیم.افسانه مجروح شدن پر جبرئیل در جنگ خیبر و همچنین افسانه دو نیم کامل شدن‏«مرحب‏»و نفهمیدن خودش.ایضا افسانه پرتاب کردن ابی الفضل هشتاد نفر را در صفین به هوا که هشتادمین رفته بود بالا و هنوز اولی بر نگشته بود،و پس از برگشتن یکی یکی را دو نیم کرد.همچنین است افسانه ششصد هزار کشته و هفتاد و دو ساعت‏بودن روز عاشورا.
عوامل سه گانه فوق در همه جهان بوده و هست.
اما عامل خصوصی:از طرف اولیاء دین پیشنهاد شده که اقامه عزای حسین بن علی بشود و قبرش زیارت شود و او به عنوان یک فداکار بزرگ همیشه نامش زنده و پاینده باشد.این موضوع تدریجا سبب شد که بعضی مرثیه خوانان حرفه‏ای پیدا شوند و کم کم مرثیه خوانی به صورت یک فن و هنر از یک طرف،و وسیله زندگانی از طرف دیگر در آید،از طرفی فکری پیدا شود که چون گریاندن بر ابی عبد الله ثواب جزیل و اجر عظیم دارد پس به حکم‏«الغایات تبرر المبادی‏»(هدف،وسیله را مباح می‏کند)از هر وسیله‏ای می‏شود استفاده کرد.
اینجاست که جعل و دروغ در نظر عده‏ای مشروع می‏شود.
به قول حاجی[نوری]اگر اینچنین است،پس چون ادخال سرور در دل مؤمن نیز مستحب است و هدف وسیله را مباح می‏کند،از غیبت و حتی از بوسه و زنا نیز می‏توان استفاده کرد. اینجاست که داستان روضه خوان سنگ پران که قبلا گذشت‏به یاد می‏آید.و اینجاست که باید آن خواب روضه خوانی که دید گوشت‏بدن امام را با دندانهای خود می‏کند صادق دانست.
عجبا که در پنج قرن پیش یک مرد بوقلمون صفت که معلوم نیست‏شیعه است‏یا سنی به نام ملا حسین کاشفی[کتابی می‏نویسد به نام روضة الشهداء.]این مرد،واعظ است و چون اهل سبزوار و بیهق بوده و آنجا مرکز تشیع بوده ذکر مصیبت هم می‏کرده است.این مرد تا توانسته ساخته و پرداخته و حتی اسمهایی در این کتاب هست از اصحاب و از مخالفین که معلوم است مجعول است و ظاهرا از خود ساخته.بعد این کتاب چون فارسی بوده به دست مرثیه خوان‏ها می‏افتد و سند و مدرک آنها می‏شود که این کتاب را از رو می‏خوانده‏اند و به همین مناسبت آنها را روضه خوان گفته‏اند،و این کتاب بعد بجای همه کتابهای درست،منبع و ماخذ روضه‏های دروغ شده است.این کتاب در اواخر قرن نهم یا اوایل قرن دهم نوشته شده است زیرا ملا حسین کاشفی در 910 وفات کرده است.بعد در اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم کتاب دیگری که صد چوب به سر آن کتاب زده به نام اسرار الشهادة نوشته و چاپ می‏شود و کار را می‏رساند به آنجا که رسانده‏اند.البته کتابهایی از قبیل محرق القلوب نیز بی تاثیر نبوده‏اند.
تحریفهای لفظی از قبیل:داستان لیلی و علی اکبر،داستان عروسی قاسم،داستان آب آوردن حضرت ابی الفضل در کودکی برای امام حسین،آمدن زینب در حین احتضار به بالین ابا عبد الله علیه السلام،عبور اسرا در اربعین از کربلا،عدد مقتولین،هاشم بن عتبه با نیزه هجده ذرعی،روز عاشورا 72 ساعت‏بود،امام حسین با زی شاهان از مکه خارج شد،بی خبر بودن امام سجاد علیه السلام از وقایع،افسانه اسب آوردن زینب برای ابا عبد الله و بوسیدن گلوگاه آن حضرت،بیهوش شدن امام سجاد علیه السلام و امام صادق علیه السلام.
این تحریفها بعضی مربوط است‏به قبل از حادثه نظیر آب آوردن حضرت ابی الفضل در کودکی برای امام،بعضی مربوط است‏به بین راه مثل خروج امام از مکه با زی پادشاهان، بعضی مربوط است‏به روز عاشورا مثل داستان لیلی،عروسی قاسم،آمدن زینب در حین احتضار به بالین ابا عبد الله،اسب حاضر کردن زینب برای امام،افتادن سکینه روی سم اسب، بوسیدن زیر گلو،آمدن هاشم مرقال،آمدن زعفر جنی، و عدد مقتولین،و بعضی مربوط ست‏به بعد،مثل حادثه اربعین،بیهوش شدن امام سجاد،افتادن امام صادق در کفش کن.
33.اما تحریف معنوی:
تحریف معنوی یعنی منحرف کردن روح و معنی یک جمله یا یک حادثه،و چون بحث در اطراف حادثه است پس تحریف معنوی یک حادثه یعنی اینکه علل و انگیزه‏ها و همچنین هدف و منظورهای آن حادثه را چیز دیگر غیر از آنچه هست معرفی کنیم.مثلا شما به دیدن شخصی می‏روید،یا شخصی را به خانه یا مجلس خودتان دعوت می‏کنید،دیگری می‏آید می‏گوید:می‏دانی منظور فلانی از آمدن به خانه تو چیست؟(یا از دعوت تو چیست؟) می‏خواهد مثلا دخترش را به پسر تو بدهد،در صورتی که شما چنین منظوری هرگز ندارید.
تحریف در جمله‏ها سه مثال دارد که قبلا اشاره کردیم.
در بسیاری از حوادث تاریخی جهان،از نظر تفسیر و توجیه،تحریف شده یا عمدا یا جهلا،که فعلا وارد آنها نمی‏شویم.
حادثه بزرگ و با عظمت عاشورا گذشته از تحریفهای لفظی و شکلی مربوط به حوادث و جریاناتی که بوده است،دچار یک سلسله تحریفهای مهمتر در ناحیه روح و معنی و تفسیر و توجیه گردیده است.
می‏دانیم امام حسین نهضتی کرده است که شرایط سه گانه عظمت را دارا بوده است:
الف.مقدس بودن هدف و شخصی نبودن آن،به خاطر انسانیت‏بودن آن که توام با فداکاری و گذشت از منافع فردی بوده است.به همین دلیل بشریت این گونه افراد را که مرز میان خود و دیگران را شکسته‏اند از خود می‏داند و خود را از آنها می‏داند،او را فدای امت و مصالح امت می‏بیند.
ب.اینکه توام بوده با یک بصیرت قوی و نافذ،و آنچه دیگران در ظاهر نمی‏دیدند او در پشت پرده می‏دیده است.آنچه دیگران در آینه نمی‏دیدند،او در خشت‏خام می‏دیده است.به عبارت دیگر از محیط خودش پیش بود.
ج.اینکه نوری بوده که در میان یک ظلمت کامل درخشیده است‏به شرحی که قبلا گفته‏ایم.
از طرف دیگر اولیاء دین سخت توصیه کرده‏اند به مردم راجع به اخبار این حادثه و عزاداری دائم و زیارت تربت او.
در اینجا سخن این است که امام چرا نهضت کرد و بعد چرا پیشوایان اسلام توصیه کردند که این حادثه زنده بماند؟
تحریفی که در اصل حادثه رخ داد این بود که[گفتیم امام حسین]کفاره گناه امت را بدهد و سنگر گنهکاران باشد،بیمه کند معصیتکاران را.
تحریف دوم این بود که این حادثه جنبه خصوصی و فردی دارد،یعنی آن را به آسمان بردیم و غیر قابل پیروی قرار دادیم و از مکتب بودن و درس بودن خارج کردیم،آن را در اوضاع و احوال عصر و زمان خود از یک طرف و دستورهای اسلام در این زمینه‏ها از طرف دیگر قرار ندادیم که بتواند مکتب و مدرسه و الهام بخش باشد.
پس دو کار به سرش آوردیم.اول آن را از مکتب بودن-از راه خصوصی کردن-خارج کردیم.دوم اینکه به علاوه آن را به صورت یک مکتب گنهکار سازی در آوردیم و گفتیم هر گناهی بکنیم سینه سه ضربه آن را جبران می‏کند.
تحریف دیگر،در موضوع دستورها درباره فلسفه عزاداری است.در اینجا گاهی گفتیم برای تسلی خاطر حضرت زهراست چون ایشان در بهشت همیشه بیتابی می‏کنند و هزار و چهار صد سال است آرام ندارند،با گریه‏های ما ایشان آرامش پیدا می‏کنند!پس آن را یک دمت‏خصوصی به حضرت زهرا تلقی کردیم.
دوم اینکه به چشم یک آدم نفله شده که حداکثر مقامش این است که بی‏تقصیر به دست‏یک ظالم کشته شد پس باید برایش متاثر بود به امام نگاه کردیم،فکر نکردیم که تنها کسی که نفله نشد و برای هر قطره خون خود ارزش بی‏نهایت قرار داد او بود.کسی که موجی ایجاد کرد که قرنها کاخهای ستمگران را لرزاند و می‏لرزاند و نامش با آزادی و برابری و عدالت و توحید و خدا پرستی و ترک خود پرستی یکی شده چگونه هدر رفته است؟!ما هدر رفته‏ایم که عمری را جز در پستی و نکبت زندگی نکرده و نمی‏کنیم.
هدف نهضت امام را خود امام از همه بهتر بیان کرده است.هدفش همان هدف پیغمبر بود. خطبه‏های امام مبین هدف نهضت امام است.امام هدف نهضت‏خود را اصلاح امت اسلامیه معرفی کرد،خواست عملا درسهای اسلام را بیاموزد و به جهان بفهماند که خاندان پیغمبر اسلام که نزدیکترین مردم به او هستند،از همه مردم دیگر به تعلیمات او بیشتر ایمان دارند و این خود دلیل حقانیت این پیغمبر است. اما اینکه فلسفه اقامه عزای حسین چیست؟برای اینکه صحنه‏ای بالاتر و بهتر از این صحنه در جهان وجود ندارد که:اولا این اندازه درس توحید و ایمان کامل به جهان غیب را بدهد و مظهر نفس مطمئنه باشد.پس روحش توحید بود.
ثانیا همه تربیتها برای این است که روح بشر در برابر حوادث،شکست‏ناپذیر شود،تنش با شمشیرها قطعه قطعه،ثروتش به باد،فرزندانش کشته،خاندانش اسیر،ولی روحش ثابت و محکم بماند.
ثالثا چقدر فرق است میان ادعا و عمل.مدعیان آزادی و آزادیخواهی،حقوق بشر،عدالت، [زیادند]اما داستان پادشاه و وزیر و گربه تربیت‏شده است،ولی مردان الهی عملا نشان دادند که اگر یک طرف حق باشد با محرومیتها،با کشته شدن‏ها،با قطعه قطعه شدن‏ها،و طرف دیگر مال و ثروت و همه چیز باشد با پامال شدن حق و حقیقت،کدام طرف را می‏گیرند.
چند چیز که علامت‏شکست دشمن بود:
الف.پرهیز از جنگ تن به تن.
ب.تیراندازی و سنگ پرانی.
ج.دستور عمر سعد که از جنگ با شخص حسین پرهیز کنند:هذا ابن قتال العرب،و الله نفس ابیه بین جنبیه (34) .
د.دستور عمر سعد که مانع سخنرانی او بشوند و نگذارند سخنانش شنیده شود.نه در مقابل شمشیر و بازویش و نه در مقابل منطق و سخنش تاب نمی‏آوردند.
آنچه از امام ظهور کرد:
الف.شجاعت‏بدنی.
ب.قوت قلب و روح.
ج.ایمان به حق و قیامت،که ساعت‏به ساعت‏بر بشاشتش افزوده می‏شد.
د.صبر و تحمل.
ه.رضا و تسلیم.
و.طمانینه و عدم هیجان روحی و نشنیدن یک سخن[از او]که حاکی از غضب و خشم و از جا در رفتن باشد.
ز.روح حماسی که چنان خطبه‏ای انشاء کرد.
دو چیزی که چشم امام را روشن داشت:
الف.خاندان.
ب.یاران.ههنا مناخ رکاب و مصارع عشاق (35) .اصحاب و خاندان نشان دادند که عاشقانه عمل می‏کنند.
پس بی نظیری و آموزندگی آن،علت اصلی و فلسفه اصلی عزاداریهاست.
34.اما وظیفه ما:
این وظیفه در دو قسمت‏باید بیان شود:وظیفه علما و وظیفه عامه و توده مردم،و به زبان مردم این عصر و بلکه برای مردم این عصر:رسالت علما(خواص)و رسالت توده(عوام).معمولا علما این انحرافات را به گردن توده و عامه مردم می‏گذارند و تقصیر عوامی و جهالت مردم می‏دانند،و مردم عوام متقابلا می‏گویند تقصیر علماست که نمی‏گویند،زیرا:«ماهی از سر گنده گردد نی ز دم‏».
ولی حقیقت این است که در این جریان،هم خواص مسؤولند و هم عوام،هم علما مسؤولند و هم توده،این ماهی،هم از سر گنده گردیده و هم از دم،سر و دم مشترکا مسؤول این گندیدن هستند.
در حقیقت قبل از آنکه وظیفه خواص و وظیفه عوام بیان شود باید معلوم شود که تقصیر از کی بوده است.چون اینکه وظیفه الآن متوجه کیست کی مطلب است،و تقصیر از کی بوده مطلب دیگر است.چنانکه گفتیم در تقصیر هر دو شرکت داشته‏اند و این ماهی،هم از سر گنده گردیده است و هم از دم.و از لحاظ وظیفه نیز بیان خواهیم کرد که هر دو طبقه مسؤولند.نه گناه،گناه یک طبقه است و نه وظیفه فعلی وظیفه یک طبقه بالخصوص است.
قبل از اینکه بیان وظیفه بشود،برای درک اهمیت این وظیفه باید خطرات تحریف بیان شود.
به طور کلی هر چیزی آفتی دارد،از جماد،نبات،حیوان و انسان.مثلا موریانه آفت کتاب یا چوب است،کرم خاردار و سن و ملخ آفت گیاه است و بعضی میکروبها آفت‏حیوانها یا انسانهاست،خود دین نیز آفتی دارد.پیغمبر اکرم فرمود:«افة الدین ثلاثة:فقیه فاجر،و امام جائر، و مجتهد جاهل‏» (36) .
بدیهی است که آفت هر چیزی یک شی‏ء خاص است متناسب با خود او.هرگز کرم خار دار آفت دین نیست،و سن و ملخ هم هرگز دین را نمی‏خورد،خوره و سرطان نیز آن را از میان نمی‏برد.
تحریف و قلب و بدعت،آفت‏بزرگ دین است (37) .تحریف،چهره و سیما را عوض می‏کند، خاصیت اصلی را از میان می‏برد،بجای هدایت،ضلالت می‏آورد و بجای تشویق به سوی عمل صالح،مشوق معصیت و گناه می‏شود و بجای فلاح،شقاوت می‏آورد.تحریف،از پشت‏خنجر زدن است،ضربت غیر مستقیم است که از ضربت مستقیم خطرناکتر است.یهودیان که قهرمان تحریف در تاریخ جهان‏اند همیشه ضربتهای خود را از طریق غیر مستقیم وارد کرده‏اند.علی علیه السلام را دوستانه و از طریق تحریف،بهتر و بیشتر می‏شود خراب کرد تا به صورت دشمنانه.قطعا ضرباتی که از طرف دوستان جاهل علی بر علی وارد شده،از ضربات دشمنانش کاری‏تر و براتر بوده است.
تحریف،مبارزه بدون عکس العمل است.تحریف،مبارزه است‏با استفاده از نیروی خود موضوع.
تحریف سبب می‏شود که سیمای شخص بکلی عوض شود،مثلا علی علیه السلام به صورت یک پهلوان مهیب بد قیافه سبیل از بنا گوش در رفته تجسم پیدا کند،به صورتی در آید که هرگز نتوان باور کرد که این همان مرد محراب،خطابه،حکمت،قضا و زهد و تقوا و خوف از خداست.
تحریف است که امام سجاد را در میان ما به نام‏«امام بیمار»معروف کرده است.تنها در میان فارسی زبانان این نام به آن حضرت داده شده و کار به جایی رسیده که وقتی می‏خواهیم بگوییم فلانی خود را به ضعف و زبونی زده،می‏گوییم خود را امام زین العابدین بیمار کرده است،در صورتی که این شهرت فقط بدان جهت است که امام در ایام حادثه عاشورا مریض بوده‏اند نه اینکه در همه عمر تب لازم داشته و عصا به دست و کمر خم راه می‏رفته‏اند.
مرحوم آیتی در سخنرانی‏«راه و رسم تبلیغ‏»که در انجمن ماهانه دینی ایراد کرد و چاپ شد(جلد 2،صفحه 160)همین موضوع را عنوان کرد و گفت:چندی پیش شخصی در مجله اطلاعات از وضع دولت و کارمندان دولت انتقاد کرده بود که غالبا متصدیان امر یا بی عرضه و نالایقند و یا خائن و ناپاک،در صورتی که ما نیازمند افرادی هستیم که هم با عرضه باشند و هم پاک.مطلب را به این صورت بیان کرده بود:«اکثر رجال و مامورین ما یا شمرند یا امام زین العابدین بیمار،در صورتی که کشور اکنون بیش از هر موقع دیگر به حضرت عباس نیازمند است،یعنی افرادی که هم پاک باشند و هم کاربر».یعنی شمر کار بر بود و ناپاک،امام زین العابدین پاک بود ولی کار بر نبود،حضرت عباس خوب بود که هم پاک بود و هم کار بر (38) .
اینکه می‏گویند عارفا بحقه،معرفت امام لازم است،برای این است که فلسفه امامت،پیشوایی و نمونه بودن و سر مشق بودن است.امام،انسان ما فوق است نه مافوق انسان،و به همین دلیل می‏تواند سر مشق بشود،اگر ما فوق انسان می‏بود،به هیچ وجه سر مشق نبود.لهذا به هر نسبت که ما شخصیتها و حادثه‏ها را جنبه اعجاز آمیز و ما فوق انسانی بدهیم،از مکتب بودن و از رهبر بودن خارج کرده‏ایم.برای سر مشق شدن و نمونه بودن،اطلاع صحیح لازم است،اما اطلاعات غلط و تحریف شده نتیجه معکوس می‏دهد و به هیچ وجه الهام بخش نیکیها و محرک تاریخ در جهت صحیح نخواهد بود،بلکه اساسا نیرو نخواهد بود.نتیجه‏«امام زین العابدین بیمار»این است که امروز هر کس بیشتر آه بکشد و بنالد،مردم او را تقدیس کنند که آقا شبیه امام بیمارند.
تا اینجا خطر تحریف معلوم شد.
اکنون ببینیم مقصر کیست؟هم خواص یعنی علما مقصرند و هم عوام یعنی غیر علما.اما علما از آن نظر که در دوران شریعت‏ختمیه،آنها هستند که هم باید مانع تحریف و هم رافع و زایل کننده تحریف باشند:اذا ظهرت البدع فعلی العالم ان یظهر علمه و الا فعلیه لعنة الله.ایضا در حدیث کافی است:و ان لنا فی کل خلف عدولا ینفون عنا تحریف الغالین و انتحال المبطلین.
اولین وظیفه علما این است که با نقاط ضعف مردم مبارزه کنند نه آنکه از آنها استفاده کنند. مثلا در جریان مجالس عزاداری و وعظ و خطابه،امروز دو نقطه ضعف در مردم هست،یکی اینکه علاقه شدید دارند که در مجالس،اجتماع و ازدحام زیاد شود،دیگر اینکه می‏خواهند از لحاظ گریه،مجلس بگیرد و شور بپا شود و کربلا شود.اینجاست که یک خطیب،سر دو راهی قرار می‏گیرد:ازدحام را زیاد کند و مجلس را کربلا کند،یا حقایق را بگوید که احیانا نه ازدحام می‏شود و نه شور و واویلا.
علما باید با عوامل پیدایش تحریفات مبارزه کنند،جلو تبلیغات دشمنان را بگیرند،دست دشمنان را کوتاه کنند،با اسطوره سازی‏ها مبارزه کنند.مثلا کتاب لؤلؤ و مرجان حاجی نوری یک نوع قیام به وظیفه به نحو شایسته است که این مرد بزرگ کرده است و ما امروز از نتیجه کار این مرد بزرگ استفاده می‏کنیم.علما باید فضایح و رسوایی دروغگویان را ظاهر کنند. (لهذا می‏گویند از موارد جواز غیبت،«جرح‏»راوی حدیث است.)علما باید متن واقعی احادیث معتبر،سیمای واقعی شخصیتهای بزرگ،متن واقعی حوادث تاریخی را در اختیار مردم بگذارند و به دروغ بودن دروغها اشاره و تصریح کنند.
نگاهی به زبان حال‏های امروز کافی است که بفهمیم چقدر شخصیتها تحریف شده‏اند.بعضی زبان حال‏هاست که واقعا آینه شخصیت امام است،مثل اشعار اقبال لاهوری و بعضی اشعار بر«حجة الاسلام تبریزی‏»ولی بعضی زبان حال‏هاست که تحریف شخصیت است،مثل:افسوس که مادری ندارم...ای خاک کربلا تو به من مادری نما...
اینها نه تنها زبان حال امام حسین با آن شخصیت عظیم و بی نظیر نیست،اساسا زبان حال یک مرد پنجاه و هفت‏ساله نیست که در این سن دنبال آغوش مادر بگردد.این سن،سنی است که بر عکس،مادر به فرزند پناه می‏برد.امام حسین از مادر یاد کرده است اما به صورت حماسه و افتخار:انا ابن علی الطهر من ال هاشم...و فاطم امی...یابی الله ذلک لنا و رسوله و حجور طابت و طهرت و نفوس ابیة و انوف حمیة،و امثال اینها.
اما تقصیر عوام و وظیفه آنها
اولا یک اصل کلی که حاجی نوری در لؤلؤ و مرجان ذکر کرده‏اند ذکر کنم و آن اینکه:چیزی که گفتنش حرام است،(عموما یا غالبا)استماع و شنیدنش نیز حرام است،مثل غیبت،تهمت، سب و دشنام به مؤمن یا اولیاء حق،آواز خوانی به باطل،و استهزاء.پس اگر دروغ گفتن در روضه و ذکر مصیبت‏حرام است،شنیدن و استماع آن هم حرام است.
ثانیا خداوند در قرآن می‏فرماید:
و اجتنبوا قول الزور (حج/30)و الذین لا یشهدون الزور (فرقان/72)سماعون للکذب،سماعون لقوم اخرین (مائده/41)سماعون للکذب اکالون للسحت (مائده/42)
و قد نزل علیکم فی الکتاب ان اذا سمعتم ایات الله یکفر بها و یستهزا بها فلا تقعدوا معهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره انکم اذا مثلهم. (النساء/140)به طور کلی عامه مصرف کننده این کالا هستند.اینها اگر این کالاها را که غالبا خودشان می‏دانند کالای تقلبی است مصرف نکنند،عرضه کننده،آن را عرضه نمی‏کند.عیب قضیه این است که عامه حتی مشوق هم هستند.
مردم عوام به جای اینکه به مبارزه تحریفات بر خیزند،از آنها حمایت می‏کنند،مثلا می‏گویند: چه مانعی دارد که عروسی قاسم هم راست‏باشد؟می‏گوییم:اولا که هیچ عقلی قبول نمی‏کند،و ثانیا اینچنین چیزی در یک مدرک معتبر یا نیمه معتبر قدیم که مدارک اصلی هستند نقل شود،آنوقت‏بحث‏بشود که آیا مانعی دارد یا مانعی ندارد.فرض این است که در هیچ جا نقل نشده است.
اگر کسی بگوید:صبح عاشورا اصحاب و اهل بیت اول یک ساعت جفتک چهار کش بازی کردند چه مانعی دارد؟ولی آیا چنین کاری کرده‏اند یا خیر؟
[رشد اجتماع]
اینجا باید بحثی در باره رشد اجتماعی بکنیم،بلکه بهتر است در باره رشد اجتماع بحث‏شود نه رشد اجتماعی.رشد اجتماع نظیر رشد فرد است.رشد چیست؟رشد یعنی اینکه انسان در یک ناحیه از نواحی زندگی مثلا در امر ازدواج(رشد معتبر در ازدواج)،آنچنان حدی از فکر و عقل را داشته باشد که مصالح خود را در انتخاب همسر و در اداره زندگی خانوادگی درک کند. به عبارت دیگر ارزشهای لازم را در باب ازدواج درک کند که در زندگی خانوادگی چه چیزهایی لازم است و چه چیزهایی لازم نیست،چه چیزهایی مهم است و چه چیزهایی مهم نیست،چه چیزهایی در درجه اول اهمیت است و چه چیزهایی در درجه دوم و سوم،و به عبارت دیگر سود و زیان و عوامل سود و زیان خود را تشخیص دهد.تنها رشد جسمی و جنسی برای ازدواج که تشکیل یک واحد اجتماعی است کافی نیست.
رشد اقتصادی یعنی اینکه انسان به حدی برسد که مصالح خود را و عوامل لازم را از لحاظ حفظ و نگهداری و بلکه تکثیر و توسعه ثروت درک کند،اگر نه هنوز رشید نیست،و اگر از سنین رشد بگذرد و واجد رشد نباشد،«سفیه‏»نامیده می‏شود،اما اگر هنوز به آن نرسیده است و کودک است،ممکن است رشید نباشد،ولی البته سفیه خوانده نمی‏شود. و ابتلوا الیتامی حتی اذا بلغوا النکاح فان انستم منهم رشدا فادفعوا الیهم اموالهم (39) .
پس رشید،در هر ناحیه‏ای،کسی است که سود و زیان را در آن موضوع درک می‏کند و هم ارزش موضوعات مربوط را درک می‏کند.تا ارزشها درک نشود،قدرت بر حفظ و نگهداری و انجام وظیفه در کار نیست.رشید در ازدواج،پسر یا دختری است که ارزشهای لازم در تشکیل خانواده را درک کند.پسری که فقط به خاطر ژست قشنگ فلان دختر یا به خاطر لبهای دالبری او می‏خواهد ازدواج کند،یا از راه رفتنش خوشش آمده و امثال اینها،رشید نیست،این را نمی‏فهمد که عوامل لازم در سعادتمندانه بودن ازدواج صدها چیز است که لبهای دالبری به حساب نمی‏آید،ارزشهای عوامل را درک نکرده است.و همچنین کسی که ارزشهای مربوط به ثروت را درک نمی‏کند،راه معامله را نمی‏داند،افراد خادم و خائن را تشخیص نمی‏دهد، نمی‏داند چه کسی را باید به خود نزدیک کند و از چه کسی باید دوری گزیند،اینچنین فردی رشید نیست.
اما رشد اجتماعی،بهتر این است که بجای رشد اجتماعی که صفت فرد است،رشد اجتماع را که صفت جامعه رشید است موضوع بحث قرار دهیم که جامعه نیز گاهی رشید است و گاهی سفیه و حداکثر نابالغ.جامعه‏ای که خود را به عنوان یک واحد درک نکند،ارزش سرمایه‏های خود را از قبیل شخصیتهای تاریخی و حوادث تاریخی نشناسد،آنچنان جامعه رشید نیست.
یکی از آن سرمایه‏ها شخصیتهای گذشته است.یکی دیگر آثار هنری،علمی،صنعتی،ادبی گذشته است.یکی هم تاریخ گذشته است،آنهم گذشته پر افتخار و آموزنده و سعادتبخش. جریانهای تاریخی گذشته سندهای اخلاقی و تربیتی آیندگان است.
آثار هنری و صنعتی در میان یک ملتی پیدا می‏شود و بعد آنها ارزش اینها را درک نمی‏کنند، آنها را خراب می‏کنند.چه بسیار شده که یک نسخه نفیس خطی یک کتاب به دست‏یک بقال افتاده و به عنوان کاغذ چای از آن استفاده شده است.بعضی آثار هنری و صنعتی از قبیل محرابها،کاشی کاری‏ها،نقاشیها به دست افراد ناصالح که افتاده است ملعبه کودکان واقع شده است.
از همین قبیل است تاریخ.گاهی بعضی از ملتها فرازهای تاریخی دارند مملو از حماسه،افتخار، آموزندگی،زیبایی،عظمت،الهام بخشی،ولی همان طوری که یک تابلو نفیس نقاشی را به دست کودکان می‏دهند و آنها با قلم آن را خراب می‏کنند،اینها نیز آنقدر افسانه و خرافه از وهم خود به آنها ملحق می‏کنند که بکلی عظمت،زیبایی،الهام بخشی،حماسه،آموزندگی و افتخار آن را از میان می‏برند و نابود می‏کنند و بجای آنکه الهام بخش عظمت و حماسه و محرک روح سلحشوری باشد،الهام بخش زبونی و بدبختی و تسلیم در مقابل حوادث می‏گردد.
واقعه تاریخی کربلا از آن نوع حوادث است که در اثر عدم رشد اجتماع،مسخ و معکوس شده است،تمام عظمتها و زیباییهایش فراموش شده،حماسه و شور و افتخاراتش محو شده و بجای آنها زبونی و ضعف و جهالت و نادانی آمده است.
این،نشانه عدم رشد این ملت است‏برای حفظ و نگهداری تاریخ با عظمت و پر افتخار خویش.
این از نظر عموم ملت.اما از نظر خصوص طبقه توده و عامه،باید بگوییم که مسؤولیت‏حفظ و نگهداری تاریخ پر افتخار گذشته اختصاص به علما ندارد،هر فردی باید خود را مسؤول بداند. همان طوری که دروغ بستن به این حوادث به صورت دروغ گفتن حرام است،دروغ شنیدن، دروغ مصرف کردن هم حرام است.در قرآن کریم یک جا می‏فرماید: «و اجتنبوا قول الزور» (40) و هم می‏فرماید: «و الذین لا یشهدون الزور و اذا مروا باللغو مروا کراما» (41) .
در تفسیر کشاف ذیل آیه اول،«قول زور»را قول باطل و کذب معنی می‏کند،می‏گوید:«و جمع الشرک و قول الزور فی قران واحد و ذلک ان الشرک من باب الزور لان المشرک زاعم ان الوثن تحق له العبادة،فکانه قال:فاجتنبوا عبادة الاوثان التی هی راس الزور»تا آنجا که می‏گوید: «الزور من الزور و الازوار و هو الانحراف‏» (42) .
در تفسیر آیه دوم می‏گوید:
«یحتمل انهم ینفرون عن مجالس الکذابین و مجالس الخطائین فلا یحضرونها و لا یقربونها الباطل شرکه (44) فیه.و لذلک قیل فی النظارة الی کل ما لم تسوغه الشریعة:هم شرکاء فاعلیه فی الاثم،لان حضورهم و نظرهم دلیل الرضا به و سبب وجوده،لان الذی سلط (45) علی فعله هو استحسان النظارة و رغبتهم فی النظر الیه.و فی مواعظ عیسی علیه السلام:ایاکم و مجالسة الخطائین.» (46) پس آیه اول فقط اجتناب از قول زور را می‏گوید که هم شامل گفتن است و هم استماع،و البته گفتن اظهر مصداقین است،ولی آیه دوم رسما حضور در مجالس باطل را منع می‏کند خواه حضور برای شنیدن باطل باشد و یا برای دیدن باطل.
این آیه در واقع نوعی اعانت‏به اثم را نهی می‏کند.
آیه دیگر: «و قد نزل علیکم فی الکتاب ان اذا سمعتم ایات الله یکفر بها و یستهزا بها فلا تقعدوا معهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره‏» (47) .
تفسیر صافی:«عن الصادق علیه السلام:و فرض الله علی السمع ان یتنزه عن الاستماع الی ما حرم الله،و ان یعرض عما لا یحل له مما نهی الله عنه و الاصغاء الی ما اسخط الله،فقال فی ذلک: و قد نزل علیکم...» (48) .
ایضا صافی:«القمی:آیات الله هم الائمة علیهم السلام‏».
ظاهرا مقصود از آیات اعم است از آیات تدوینی و آیات تکوینی الهی،اعم از شخصیتها مانند ائمه علیهم السلام یا حوادث تاریخی که آیات تکوینی الهی می‏باشند.تواریخی که مظهر و مجلای روح ایمان است نیز جزء آیات الهی می‏باشند.
تفسیر صافی:ذیل آیه «و اذا رایت الذین یخوضون فی ایاتنا فاعرض عنهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره...» (49) می‏گوید:العیاشی:عن الباقر علیه السلام فی هذه الایة قال:الکلام فی الله و الجدال فی القران.قال:منه القصاص‏» (50) .
ایضا صافی ذیل آیه فوق:«فی العلل:عن السجاد علیه السلام:لیس لک ان تقعد مع من شئت لان الله تبارک و تعالی یقول:و اذا رایت الذین یخوضون...» (51) .
خلاصه بحث در وظیفه توده:
الف.بحثی اسلامی و اخلاقی در باره اینکه هر چیزی که گفتنش حرام است.شنیدنش نیز حرام است.گوش و زبان نوعی اشتراک در وظیفه دارند زیرا گوش مصرف کننده کالاهای زبان است،اگر گوش مصرف نکند،زبان تولید نمی‏کند،و اگر اهل گوش مصرف نکنند اکاذیب و مجعولات و غیبتها و دشنامها و کفرها را،اهل زبان نمی‏گویند،همان طوری که چشم و قرائت مصرف کننده آثار قلمها و فیلمها هستند،اگر اینها مصرف نکنند،آنها تولید نمی‏کنند.
ب.آیات قرآن در این زمینه.
ج.بحثی اجتماعی:همان طور که فرد گاهی رشید است و گاهی غیر رشید،و شرط صحت ازدواج و همچنین جواز تسلیم کردن ثروتش به خودش رشد است،جامعه نیز چنین است، گاهی یک اجتماع رشید است و گاهی سفیه.
معنی رشد،درک ارزشها و سرمایه‏ها و طرز استفاده و بهره برداری از آنهاست.رشد در ازدواج این است که[شخص]بداند سرمایه‏های لازم برای زندگی خانوادگی چیست؟ارزش هر کدام از آنها چیست؟مثلا[اینکه]دختر از خانواده‏های سر شناس باشد،چقدر برای ازدواج مفید است. همچنین رشد فرد برای در اختیار گرفتن ثروت.
رشد اجتماع این است که خود اجتماع اولا خود را به صورت یک واحد درک کند،ارزشها و سرمایه‏هایی را که سرمایه عمومی و ملی محسوب می‏شود بشناسد و سپس در حفظ و نگهداری آنها بکوشد.آن سرمایه‏ها یا از قبیل شخصیتهاست‏یعنی شخصیتهای تاریخی،و یا از قبیل آثار علمی،فلسفی،هنری،صنعتی،ادبی است،و یا از قبیل تاریخهای پر افتخار است.
جامعه‏ای که تاریخی مانند تاریخ حسین بن علی دارد مملو از افتخار و حماسه و عظمت و زیبایی و آموزندگی و الهام بخشی،و آن را پر می‏کند از افسانه‏های احمقانه روضة الشهدائی و اسرار الشهاده‏ای،حقا چنین جامعه‏ای سفیه است نه رشید.ما امروز باید همان طوری که به حفظ آثار تاریخی و ملی می‏خواهیم بکوشیم،به حفظ تاریخ خودمان بکوشیم.
یاد داشت:
1.تحریف در قرآن و توجیه و تفسیر قرآن،نظیر تفسیر صافی و علی بن ابراهیم.
2.تحریف در شخصیت علی علیه السلام،مثل داستان شیر در کربلا که علی از آب در آمد!
3.تحریف در تاریخ اسلام:اسلام با ثروت خدیجه و شمشیر علی پیش رفت!
4.تحریف در شخصیتهای شقی هم خود نوعی انحراف و مانع عبرت گرفتن است،مثل اینکه غالبا آنها را یک ولد الزنای هفت جوش معرفی می‏کنند و در نتیجه مردم هرگز از معاویه چهارده قرن پیش عبرت نمی‏گیرند.مثلا می‏گویند شمر هفت پستان داشت مثل سگ.بعضی هم می‏گویند اسمش شیخ عبد الله بوده است.
پی‏نوشتها:
1- [مطالب این ورقه‏ها در سلسله یاد داشتها به چاپ خواهد رسید.]
2- این تحریفات لفظی را چه عاملی به وجود آورده است؟به طور کلی شخصیتهای بزرگ جهان از طرف مردم عوام موضوع افسانه‏ها قرار می‏گیرند.وقتی که مردم برای بو علی سینا افسانه می‏سازند،وقتی که رستم و سهراب افسانه‏ای خلق می‏کنند،قهرا برای علی بن ابیطالب علیه السلام و حسین بن علی علیه السلام نیز افسانه می‏سازند،نظیر افسانه ضربت علی در خیبر و آسیب بدن و بال جبرئیل،و نظیر هفتصد هزار نفر بودن دشمن در کربلا و هفتاد و دو ساعت‏بودن روز عاشورا.اینجاست که باید قصه کسی[را]که گفت نیزه سنان بن انس شصت گز بود و شخصی گفت نیزه شصت گزی در دنیا کسی ندیده است،و او گفت آن را خدا از بهشت‏برایش فرستاده بود،[به یاد آورد.]عامل دیگر که اختصاصی است،موضوع گریانیدن بر حسین است که بعدا در باره تاثیر این عامل سخن خواهیم گفت.
3- در منتخب طریحی و اسرار الشهادة دربندی،از یک مرد اسدی نیز نقل شده که شبها شیری می‏آمد و عاقبت معلوم شد که آن شیر علی بن ابیطالب است(العیاذ بالله).
4- امام حسین در سه مرحله شهید شد و سه نوع شهادت داشت:شهادت تن،شهادت نام، شهادت هدف.
5- مائده/33.
6- [اگر نجات خواهی به زیارت حسین برو تا خداوند را با چشم روشن دیدار کنی.زیرا آتش دوزخ به جسمی که غبار پای زائران حسینی بر روی آن نشسته،نمی‏رسد.]
7- بقره/79.
8- و شاید اگر مانند ما به آیات تحریف متمسک می‏شد بسیار مناسب بود.
9- [پس حضرت با گوشه چشم به وی نگاهی انداخت و فرمود:به خیمه باز گرد که دلم را شکستی و غمم را افزودی.]
10.[سید طاووس،مؤلف لهوف.]
11.این داستان به طول و تفصیل در روضة الشهداء کاشفی آمده و محرق القلوب علی الظاهر از آنجا گرفته است.در روضة الشهداء می‏گوید فضل بن علی علیهما السلام به کمک هاشم شتافت!!!
12- کذا[یعنی مطلب مبهم است.]
13.تعبیر به‏«طرید و جولان‏»در روضة الشهداء کاشفی نیز آمده است.
14- دو سه روز قبل از محرم امسال(1389 قمری)به مناسبت اینکه می‏خواستم در اطراف‏«تحریفات در
واقعه تاریخی کربلا»بحث کنم،به وسیله تلفن از آقای[علی اکبر]غفاری مدیر مؤسسه کتابفروشی صدوق دروغترین کتابهای مقتل را خواستم.نظر هر دو نفر به اسرار الشهادة بود. آقای غفاری این کتاب را نداشت و قول داد تهیه کند.اما بعد از دو سه روز تلفن کرد که از هر کتابفروش خواستم او هم دنبال این کتاب بود زیرا مشتری زیاد دارد و همه اهل منبر هستند، با این تفاوت که شما برای انتقاد و آنها برای نقل و استفاده می‏خواهند.
15- [و او را دید که مشغول جان دادن است.خود را به روی بدن او انداخت و می‏گفت:تو برادر منی،تو امید مایی،تو پناه مایی،تو پشتیبان مایی.]
16- در اینجا انسان به یاد آن افسانه می‏افتد که یک نفر اغراق‏گو در بزرگی شهر هرات در یک تاریخی گفت که در آن وقت در هرات بیست و یک هزار احمد یک چشم کله پز بود.نظیر اینها را در باره سرو کاشمر و عدد بنی اسرائیل و متقابلا لشکریان فرعون و غیره گفته‏اند.
17- مائده/42.[به دروغ گوش دهند و حرام خورند.]
18.نبا/35.[در آنجا سخن لغو و دروغ نشنوند.]
19.روم/55.[روزی که قیامت‏بر پا شود مجرمان سوگند خورند که جز ساعتی درنگ نکرده‏اند. اینچنین از حق منحرف و منصرف می‏شوند.]
20.مجادله/18.[روزی که خدا همه آنها را بر انگیزد،پس برای او سوگند خورند چنانکه برای شما سوگند می‏خورند،و پندارند که بر حقند.آگاه باشید که اینان دروغگویانند.]
21.انعام/23 و 24.[سپس پاسخ آنها جز این نبود که گفتند به الله پروردگارمان سوگند که ما مشرک نبودیم.بنگر که چگونه بر خود دروغ می‏بندند و چگونه افتراهایشان از نظرشان گم شده است.]
22.حج/30.[و از گفتار باطل و دروغ بپرهیزید.]
23.فرقان/72.[و کسانی که شاهد و ناظر کارهای لغو و باطل نمی‏شوند.]
24.نساء/140.[و حال آنکه در کتاب بر شما این حکم را فرستاده که چون شنیدید به آیات خدا کفرمی‏ورزند و ریشخند می‏زنند با آنان منشینید تا در سخنی دیگر فرو روند،که(اگر چنین نکنید)شما هم مثل آنان خواهید بود.]
25.اصول کافی،ج 1/ص 54 با کمی اختلاف.[هر گاه بدعتها روی داد بر عالم است که علم خویش آشکار کند،و گرنه لعنت‏خدا بر اوست.]
26.اصول کافی،ج 1/ص 32،و در آن‏«ینفون عنه‏»است.[ما را در هر نسلی عادلانی است که تحریف افراطیان و دروغزنی مبطلان را از ما(از دین)دور می‏سازند.]
27- [حرف یک چیز طرف و کنار آن است...و تحریف یک چیز کج کردن آن است مانند کج کردن و مایل ساختن قلم.و تحریف سخن آن است که آن را بر یکی از دو طرف احتمال حمل کنی در حالی که امکان هر دو معنی را دارد.خدای عز و جل فرموده:سخن را از جای خود تحریف می‏کنند...]
28.[قفال گفته:تحریف،تغییر دادن و عوض کردن است،و ریشه آن از منحرف شدن از چیزی است.خدای متعال فرموده:جز اینکه بخواهد برای جنگ جا عوض کند یا در گروهی جای گیرد.و تحریف،کج کردن و مایل ساختن چیزی از محل شایسته آن است.گفته می‏شود:قلم محرف،یعنی قلمی که سرش کج‏شده است.قاضی گفته:تحریف گاه در لفظ است و گاه در معنی.و تحریف را تغییر در لفظ بگیریم بهتر است از تغییر در معنی....]
29- [ترجمه سه جمله به ترتیب:ای عمار!گروه متجاوز تو را می‏کشند.هیچ حکمی جز برای خدا نیست.چون شناختی هر چه خواهی بکن.]
30- تفسیر صافی،مقدمه پنجم.[هر کس قرآن را به رای و نظر خویش تفسیر کند جایگاه خویش را در آتش فراهم کند.]
31.مائده/13.[چون پیمان خویش بشکستند آنان را لعنت کردیم و دلهایشان را سخت نمودیم. آنان سخن را از جای خود تحریف می‏کنند و بهره‏ای را که از آنچه بدان تذکر داده شدند نصیبشان می‏شد فراموش نمودند.]
32.بقره/79.[وای بر کسانی که کتاب را با دست‏خود می‏نویسند سپس می‏گویند این از نزد خداست تا بهره اندکی بخرند.پس وای بر آنان از کاری که کرده‏اند و وای بر آنان از آنچه به دست می‏آورند.]
33-مطلب مهم این است که تمام این تحریفها در جهت پایین آوردن است و امام را در سطح یک آدم پست‏کم فکر،العیاذ بالله کم شعور پایین می‏آورد،مثل آب خواستن وسط سخنرانی پدر در سن سی و چند سالگی،یا عروسی قاسم.
34- [این،فرزند کشنده عرب است.به خدا سوگند جان پدرش در میان دو پهلوی اوست.]
35- [اینجا بارانداز سواران و قتلگاه عاشقان است.]
36- [آفت دین سه چیز است:دانشمند فاجر،و پیشوای ستمکار،و در عبادت کوشای جاهل.]
37.داستان حدیث‏«اذا عرفت فاعمل ما شئت‏»مثال خوبی است‏برای اینکه تحریف نتیجه معکوس می‏دهد.
[این داستان در کتاب حق و باطل(اثر استاد شهید)بخش‏«احیای تفکر اسلامی‏»نقل شده است.]
38- مرحوم شمس واعظ می‏گفت:چندی پیش در مشهد ما را به منزلی دعوت کردند.ما هم نمی‏دانستیم،خیال می‏کردیم رسما یک مهمانی است.موقع ناهار شد.جمعیت هم زیاد بود. آش آوردند،اما چه آشی!از لحاظ نیرو مثل ماش سفت که به هر جا دست می‏زدی،تمامش از بشقاب بیرون می‏جست.به صاحبخانه گفتم:خدا پدرت را بیامرزد این چیست که به حلق خلق الله فرو می‏کنی؟!گفت:آقا!اختیار دارید،شما چرا همچو حرفی می‏زنید؟!این آش امام زین العابدین بیمار است.گفتم:پس قطعا بیماری ایشان از همین آش بوده!
39- نساء/6.[و کودکان یتیم را بیازمایید تا وقتی به سن بلوغ رسند.پس اگر در آنان رشد(عقلی)یافتید اموالشان را در اختیارشان قرار دهید.]
40- حج/30.
41- فرقان/72.[و آنان که در مجالس باطل شرکت نکنند و چون به کار لغوی گذر کنند با کرامت عبور نمایند.]
42.[و شرک و قول زور در یک ردیف گرد آمده‏اند چرا که شرک،خود از باب زور است،زیرا مشرک چنین پندارد که بت‏شایسته پرستش است.و گویا در این آیه فرموده:از پرستش بتها که راس همه زورهاست‏بپرهیزید...و زور از زور و ازورار گرفته شده که به معنی انحراف است.]
43 و 44.کذا.
45- کذا.
46- [ممکن است معنی آیه این باشد که آنان از مجالس دروغگویان و خطا کاران دوری می‏کنند و در آنها شرکت نکرده و بدان نزدیک نمی‏شوند تا از آمیختن با بدی و بدان منزه باشند و دینشان را از رخنه محفوظ دارند،زیرا حضور در باطل به منزله شرکت در آن است،و به همین دلیل به کسانی که به آنچه شریعت جایز ندانسته می‏نگرند،گویند:اینان با کننده‏های همان کارها در گناه شریکند،زیرا حضور و نظرشان در آنجا دلیل رضایت دادن به آن کار و سبب وجود آن است،زیرا آنچه انگیزه عمل فاعل آن می‏شود همان تشویق بینندگان و رغبتشان در دیدن اوست.و در پندهای عیسی علیه السلام آمده:از همنشینی با خطاکاران بپرهیزید.]
47- نساء/140.
48- [امام صادق علیه السلام فرمود:خداوند بر گوش واجب نموده که از شنیدن آنچه حرام فرموده پرهیز کند و از آنچه برایش حلال نیست و خداوند نهی فرموده و از شنیدن آنچه خدا را به خشم می‏آورد دوری جوید،و در این مورد فرموده:و بر شما این دستور فرستاد که...]
49.انعام/68.
50- [فرمود:مراد،سخن در باره ذات خدا و کشمکش در مورد قرآن است.و فرمود:و از آن جمله افسانه سرایان هستند.]
51.[فرمود:اختیار با تو نیست که با هر کس خواستی نشست و برخاست کنی،زیرا خدای تبارک و تعالی می‏فرماید:و چون دیدی کسانی را که در(مسخره و تکذیب کردن)آیات ما فرو می‏روند....]

No comments: