.معنی معروف و منکر،و معنی امر به معروف و نهی از منکر.کلمه«معروف»شامل همه هدفهای مثبت اسلامی،و کلمه«منکر»شامل همه هدفهای منفی اسلامی میگردد،و لهذا با چنین تعبیر عامی آمده است.و اما امر به معروف و نهی از منکر گر چه با تعبیر امر و نهی است ولی به نص حدیث و فقه و تاریخ قطعی اسلامی،شامل هر وسیله مشروعی است که برای این هدفها بشود استفاده کرد و این ساختمان را نگه داشت و توسعه داد.
2.ارزش واقعی و ثبوتی امر به معروف از نظر اسلام.قرآن و سنت چه اهمیت و چه موقع و ارزشی برای آن قائل است؟(آیات امر به معروف و نهی از منکر،و روایات عجیبی که در این زمینه رسیده است.)پس این اصل در متن اسلام و در مقام ثبوت،ارزش بسیار اصیلی دارد و از ارکان تعلیمات اسلامی است.
3.در نهضتحسینی سه عامل و سه عنصر دخالت داشته است و این نهضتبه حسب هر یک از این سه عنصر یک ارزش و اعتبار خاصی پیدا میکند.
4.قبول این مسؤولیتشرایط سنگینی دارد،چه از نظر اطلاعات و آگاهیها و چه از نظر قدرت اجرایی.اشکال کار ما تنها در این نبوده و نیست که ما توجه کافی به این اصل نداشتهایم،اشکال بیشتر ما در این بوده که ما خود را آماده برای انجام چنین وظیفه خطیری که نامش مسؤولیت عمومی اجتماعی (1) برای پیشبرد هدفهای اسلامی است نداشتهایم.نه آگاهی ما کامل بوده و نه قدرت اجرائی ما.لهذا ما زیانی که از راه انجام و اجرای جاهلانه این اصل بردهایم،از ناحیه ترک آن نبردهایم.مظاهر فعالیت ما در این راه نشان میدهد که ما تا چه حد آمادگی داشتهایم.به عبارت دیگر کارنامه ما در امر به معروف و نهی از منکر خیلی خراب و سیاه است.معلوم میشود آگاهی ما تا چه حد بوده و قدرت ما تا چه حد.البته اشکال کار ما بیشتر در ناحیه آگاهی است نه در ناحیه قدرت (2) ،و هر دو شرط به اصطلاح شرط وجودند نه شرط وجوب،یعنی شرطی هستند که باید آنها را تحصیل کرد.نمونههای کار ما،از حساسیتهای ما در باره مسائل،کتابهایی که منتشر میکنیم که تا چه حد با پیشبرد هدفهای اسلامی منطبق است،پولهایی که انفاق میکنیم،تبلیغهایی که میکنیم،مسائلی که بیشتر فکر ما را به خود مشغول میسازد،از اینها میتوان فهمید که چه اندازه ما ارزش این اصل را درک کردهایم.
5.مطلب پنجم این است که کارنامه ما در باره این اصل چگونه است؟متاسفانه ما کارنامه درخشانی در اجرای این اصل نداریم.کارهای ما تحت این عنوان به جای اینکه امر به معروف و نهی از منکر باشد،نوعی منکر بوده است.فعالیتهای ما در این زمینه چه به صورت تبلیغ،یا کتاب و نوشته،یا هیئتهای اعزامی به خارج،یا صرف پول،یا ایجاد مؤسسه و یا هر شکل دیگر، صفر و یا نزدیک به صفر بوده است.
6.هر یک از امر به معروف و نهی از منکر،مراتب و اقسامی دارد:لفظی،عملی،مستقیم،غیر مستقیم،فردی و اجتماعی.
7.آخرین مطلب این است که پس از آنکه ارزش این اصل را از نظر اسلام و در مقام ثبوت دانستیم،و پس از آنکه دانستیم ارزش بیشتر نهضتحسینی از ناحیه این عنصر است (3) ،و پس از آنکه دانستیم نهضتحسینی که تا پای گذشت از جان و عزیزان و یاران و همه چیز در راه امر به معروف و نهی از منکر بود،به این اصل ارزش و اعتبار و آبروی شایسته داد (4) ،یعنی در حالی که دیگران آن را در مرز ضرر شخصی متوقف میکنند و ارزش آن را پایین میآورند، نهضتحسینی مرزی برای آن نمیشناسد،پس از همه اینها،آن چیزی که به عنوان نتیجه گیری باید ذکر شود این است که ما چه کنیم که ارزش پیدا کنیم،به خودمان ارزش بدهیم، قیمتخودمان را نزد خدا بالا ببریم،نزد پیغمبر خدا بالا ببریم،آبروی خودمان را نزد سایر ملل جهان بالا ببریم،برای ما ارزش قائل شوند.ما چه کنیم؟و هم اینکه چه کنیم که ارزش عزاداری حسین را بالا ببریم؟آن اینکه شعارهای زنده و حسینی انتخاب کنیم نه«نوجوان اکبر من»که یک شعار پیر زنی است،یا:«زینب مضطرم الوداع الوداع».
جواب این سؤال را خداوند در قرآن داده است: «کنتم خیر امة اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر» (5) .شما بهترین و با ارزشترین مردم جهان هستید در پرتو این اصل مقدس:امر به معروف و نهی از منکر،تعاون اجتماعی،همدردی،همبستگی،احساس مسؤولیت در مقابل جامعه اسلامی.
ما باید فرصتشناس و موقع شناس باشیم.ما باید بدانیم که به قول سید شرف الدین(قریب به این مضمون):لا یقضی علی الباطل الا عن حیث جاء (6) .
گفتیم که ما نه تنها حوادثی که روزگار در بطن خود مستتر دارد و میپروراند درک نمیکنیم، حتی ظاهرترین پدیدهها را درک نمیکنیم،نیز گفتیم اشکال بیشتر ما در این است که آگاه نیستیم نه اینکه توانایی نداریم.محال است که یک جمعیت هفتصد میلیونی (7) ،دنیا روی آنها حساب نکند.
اکنون مثالی برای هر دو مطلب ذکر میکنیم که اولا نا آگاهی ما چقدر است؟و ثانیا ما قدرت داریم،و آن داستان غم انگیز و در عین حال بیدار کننده فلسطین در سی سال اخیر است.
سابقه یهود در فلسطین چه اندازه است؟تنها در زمان داود و سلیمان،اینها دولتی تشکیل دادهاند و پس از آن هیچ وقتیک دولتیهودی نداشتهاند و حتی اکثریت هم نداشتهاند.در زمان فتح فلسلطین به دست مسلمین (8) ...
1.چرا امام به مردم بصره نامه نوشت و آنها را دعوت کرد؟آیا این خود نوعی نقشه توسعه خونریزی و انقلاب نبود؟بالاتر اینکه چرا در شب عاشورا«حبیب بن مظهر»را به میان«بنی اسد»فرستاد؟چرا یاران و کسان خود را الزام نکرد که خود را به کشتن ندهند؟
امام مخصوصا میخواست اعتراض و انتقاد و اعلام جرم و فریاد عدالتخواهی و حقیقتخواهی خود را با خون خود بنویسد که هرگز پاک نشود.امام خطبههای داغش را پس از برخورد با«حر»و پس از وقوع در بن بست ایراد میکند.(رجوع شود به نمره 3)
به طور کلی تاریخ نشان میدهد که سخنانی که با خون نوشته شده هرگز پاک نشده است زیرا از نهایت تصمیم و عمق اندیشه حکایت میکند.
2.این قسمت که در شماره 1 بیان کردیم مؤید آن است که امام تحت تاثیر عامل امر به معروف و نهی از منکر منطق شهید به خود گرفته بود که ما فوق منطق عقل منفعت جو است.در این منطق تنها یک چیز مورد نظر است و آن پیشبرد هدف استبه هر قیمت که شده است.ولی در سایر عوامل یعنی عامل امتناع از بیعت و عامل دعوت کوفیان برای تشکیل حکومت،نمیشود دامنه اقدام تا این حدود گسترش یابد.
3.عطف به نمره 1:بسیاری از سلاطین مایل بودهاند که نامشان و سخنشان و پیامشان(هر چند پیامی نداشتهاند)باقی بماند،آن را بر لوحههای سنگی حک کردهاند که منم مثلا شاه شاهان،بغ،ایزد نژاد و از نژاد خدایان،و امثال این چرندها.(رجوع شود به تواریخ سنگ نبشتهها.)ولی اینها هرگز در دلها و سینهها ثبت نشده،اما پیام امام حسین بدون آنکه روی سنگی و یا فلزی حک شود،و با اینکه صرفا روی صفحه لرزان هوا ثبتشد،در سینهها و دلها حک شد و مانند خطوط نورانی وحی در دل اولیاء خدا برای همیشه باقی ماند(ان للحسین محبة مکنونة فی قلوب المؤمنین)،در عالیترین مقام و مرکز احساسی روحها ثبتشد که بردن نامش اشکها را جاری میسازد،و خدا میداند تا کنون چند هزار تن جاری ساخته است، چرا؟چون نهضتی بود از نظر هدف و مقصد،انسانی،عالی،برای عدالت و تقوا بود و از نظر انگیزه مؤثر در وجود امام حسین،الهی و ما فوق شخصی بود.
4.در شرایطی که فساد و تباهی بر جامعهای حکومت میکند و ظلم و ستم و فساد همه جا را فرا گرفته،اگر از هیچ حلقومی به خاطر حفظ جان و حیثیت ندایی بر نخیزد،دیگران که در مکان دور و یا زمان دور هستند،قضاوتشان این است که آنچه میگذرد نماینده روح مردم و به رضا و میل مردم است و احیانا آن را نوعی اعراض از اسلام و یا بالاتر انقلاب علیه اسلام تلقی میکنند.
5.عکس العملهای خود امویان که در ورقههای«یاد داشت نهضتحسینی»نمره36 نقل کردهایم از زبان عثمان بن زیاد،مرجانه،یحیی بن الحکم،هند همسر یزید،معاویة بن یزید، نشان میدهد اثر تکان دهنده شهادت ابا عبد الله علیه السلام را و اینکه این حادثه پرده نفاق را درید و باطن کار را بر ملا کرد و حساب امویان را از اسلام برای همیشه جدا کرد.و این خود نشان دهنده این است که امام حسین حق داشت منطق شهید به خود بگیرد.
6.جمله امام در روز عاشورا:«انی لارجو ان یکرمنی الله بهوانکم» (9) مؤید این است که امام مطمئن بوده به حسن اثر شهادتش و اینکه این شهادت آبروی امویها و هدفهای آنها را از بین خواهد برد و آبروی امام را بیشتر خواهد کرد.این نیز مؤید مدعای شماره فوق است.
7.عوامل خاصی که ایجاب میکند قیام امر به معروف را،به قرار ذیل است:
الف.موروثی کردن حکومت و خلافت و تحقق بخشیدن به آرزوی ابو سفیان.
ب.نقض مواد صلح امام حسن علیه السلام-معاویه و وضع تحمل ناپذیر شیعیان که حتی بخشنامه شد با اتهام به تشیع آنها را بگیرید،و محبت علی کافی بود که نام شخص را از دیوان دولتی ساقط کند.محرومیتشیعیان از حقوق اجتماعی از شهادت، قضاوت،امامت جماعت. قتل اکابر شیعیان از قبیل حجر بن عدی،عمرو بن حمق خزاعی و غیره.
ج.سب علی علیه السلام در منابر.
د.تبلیغات به نفع امویها خصوصا معاویه و قرار دادن او در صف صحابه کبار.
8.عطف به نمره فوق،به طور کلی سیاست امویها بر این بود که شکل اسلام را حفظ کنند و محتوا را خالی کنند و به عبارت دیگر همچنانکه پیغمبر اکرم در عالم رؤیا دید،سیاست امویها بر این بود که در حالی که روی مردم به طرف اسلام است،آنها را از اسلام دور کنند.
2.ارزش واقعی و ثبوتی امر به معروف از نظر اسلام.قرآن و سنت چه اهمیت و چه موقع و ارزشی برای آن قائل است؟(آیات امر به معروف و نهی از منکر،و روایات عجیبی که در این زمینه رسیده است.)پس این اصل در متن اسلام و در مقام ثبوت،ارزش بسیار اصیلی دارد و از ارکان تعلیمات اسلامی است.
3.در نهضتحسینی سه عامل و سه عنصر دخالت داشته است و این نهضتبه حسب هر یک از این سه عنصر یک ارزش و اعتبار خاصی پیدا میکند.
4.قبول این مسؤولیتشرایط سنگینی دارد،چه از نظر اطلاعات و آگاهیها و چه از نظر قدرت اجرایی.اشکال کار ما تنها در این نبوده و نیست که ما توجه کافی به این اصل نداشتهایم،اشکال بیشتر ما در این بوده که ما خود را آماده برای انجام چنین وظیفه خطیری که نامش مسؤولیت عمومی اجتماعی (1) برای پیشبرد هدفهای اسلامی است نداشتهایم.نه آگاهی ما کامل بوده و نه قدرت اجرائی ما.لهذا ما زیانی که از راه انجام و اجرای جاهلانه این اصل بردهایم،از ناحیه ترک آن نبردهایم.مظاهر فعالیت ما در این راه نشان میدهد که ما تا چه حد آمادگی داشتهایم.به عبارت دیگر کارنامه ما در امر به معروف و نهی از منکر خیلی خراب و سیاه است.معلوم میشود آگاهی ما تا چه حد بوده و قدرت ما تا چه حد.البته اشکال کار ما بیشتر در ناحیه آگاهی است نه در ناحیه قدرت (2) ،و هر دو شرط به اصطلاح شرط وجودند نه شرط وجوب،یعنی شرطی هستند که باید آنها را تحصیل کرد.نمونههای کار ما،از حساسیتهای ما در باره مسائل،کتابهایی که منتشر میکنیم که تا چه حد با پیشبرد هدفهای اسلامی منطبق است،پولهایی که انفاق میکنیم،تبلیغهایی که میکنیم،مسائلی که بیشتر فکر ما را به خود مشغول میسازد،از اینها میتوان فهمید که چه اندازه ما ارزش این اصل را درک کردهایم.
5.مطلب پنجم این است که کارنامه ما در باره این اصل چگونه است؟متاسفانه ما کارنامه درخشانی در اجرای این اصل نداریم.کارهای ما تحت این عنوان به جای اینکه امر به معروف و نهی از منکر باشد،نوعی منکر بوده است.فعالیتهای ما در این زمینه چه به صورت تبلیغ،یا کتاب و نوشته،یا هیئتهای اعزامی به خارج،یا صرف پول،یا ایجاد مؤسسه و یا هر شکل دیگر، صفر و یا نزدیک به صفر بوده است.
6.هر یک از امر به معروف و نهی از منکر،مراتب و اقسامی دارد:لفظی،عملی،مستقیم،غیر مستقیم،فردی و اجتماعی.
7.آخرین مطلب این است که پس از آنکه ارزش این اصل را از نظر اسلام و در مقام ثبوت دانستیم،و پس از آنکه دانستیم ارزش بیشتر نهضتحسینی از ناحیه این عنصر است (3) ،و پس از آنکه دانستیم نهضتحسینی که تا پای گذشت از جان و عزیزان و یاران و همه چیز در راه امر به معروف و نهی از منکر بود،به این اصل ارزش و اعتبار و آبروی شایسته داد (4) ،یعنی در حالی که دیگران آن را در مرز ضرر شخصی متوقف میکنند و ارزش آن را پایین میآورند، نهضتحسینی مرزی برای آن نمیشناسد،پس از همه اینها،آن چیزی که به عنوان نتیجه گیری باید ذکر شود این است که ما چه کنیم که ارزش پیدا کنیم،به خودمان ارزش بدهیم، قیمتخودمان را نزد خدا بالا ببریم،نزد پیغمبر خدا بالا ببریم،آبروی خودمان را نزد سایر ملل جهان بالا ببریم،برای ما ارزش قائل شوند.ما چه کنیم؟و هم اینکه چه کنیم که ارزش عزاداری حسین را بالا ببریم؟آن اینکه شعارهای زنده و حسینی انتخاب کنیم نه«نوجوان اکبر من»که یک شعار پیر زنی است،یا:«زینب مضطرم الوداع الوداع».
جواب این سؤال را خداوند در قرآن داده است: «کنتم خیر امة اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر» (5) .شما بهترین و با ارزشترین مردم جهان هستید در پرتو این اصل مقدس:امر به معروف و نهی از منکر،تعاون اجتماعی،همدردی،همبستگی،احساس مسؤولیت در مقابل جامعه اسلامی.
ما باید فرصتشناس و موقع شناس باشیم.ما باید بدانیم که به قول سید شرف الدین(قریب به این مضمون):لا یقضی علی الباطل الا عن حیث جاء (6) .
گفتیم که ما نه تنها حوادثی که روزگار در بطن خود مستتر دارد و میپروراند درک نمیکنیم، حتی ظاهرترین پدیدهها را درک نمیکنیم،نیز گفتیم اشکال بیشتر ما در این است که آگاه نیستیم نه اینکه توانایی نداریم.محال است که یک جمعیت هفتصد میلیونی (7) ،دنیا روی آنها حساب نکند.
اکنون مثالی برای هر دو مطلب ذکر میکنیم که اولا نا آگاهی ما چقدر است؟و ثانیا ما قدرت داریم،و آن داستان غم انگیز و در عین حال بیدار کننده فلسطین در سی سال اخیر است.
سابقه یهود در فلسطین چه اندازه است؟تنها در زمان داود و سلیمان،اینها دولتی تشکیل دادهاند و پس از آن هیچ وقتیک دولتیهودی نداشتهاند و حتی اکثریت هم نداشتهاند.در زمان فتح فلسلطین به دست مسلمین (8) ...
1.چرا امام به مردم بصره نامه نوشت و آنها را دعوت کرد؟آیا این خود نوعی نقشه توسعه خونریزی و انقلاب نبود؟بالاتر اینکه چرا در شب عاشورا«حبیب بن مظهر»را به میان«بنی اسد»فرستاد؟چرا یاران و کسان خود را الزام نکرد که خود را به کشتن ندهند؟
امام مخصوصا میخواست اعتراض و انتقاد و اعلام جرم و فریاد عدالتخواهی و حقیقتخواهی خود را با خون خود بنویسد که هرگز پاک نشود.امام خطبههای داغش را پس از برخورد با«حر»و پس از وقوع در بن بست ایراد میکند.(رجوع شود به نمره 3)
به طور کلی تاریخ نشان میدهد که سخنانی که با خون نوشته شده هرگز پاک نشده است زیرا از نهایت تصمیم و عمق اندیشه حکایت میکند.
2.این قسمت که در شماره 1 بیان کردیم مؤید آن است که امام تحت تاثیر عامل امر به معروف و نهی از منکر منطق شهید به خود گرفته بود که ما فوق منطق عقل منفعت جو است.در این منطق تنها یک چیز مورد نظر است و آن پیشبرد هدف استبه هر قیمت که شده است.ولی در سایر عوامل یعنی عامل امتناع از بیعت و عامل دعوت کوفیان برای تشکیل حکومت،نمیشود دامنه اقدام تا این حدود گسترش یابد.
3.عطف به نمره 1:بسیاری از سلاطین مایل بودهاند که نامشان و سخنشان و پیامشان(هر چند پیامی نداشتهاند)باقی بماند،آن را بر لوحههای سنگی حک کردهاند که منم مثلا شاه شاهان،بغ،ایزد نژاد و از نژاد خدایان،و امثال این چرندها.(رجوع شود به تواریخ سنگ نبشتهها.)ولی اینها هرگز در دلها و سینهها ثبت نشده،اما پیام امام حسین بدون آنکه روی سنگی و یا فلزی حک شود،و با اینکه صرفا روی صفحه لرزان هوا ثبتشد،در سینهها و دلها حک شد و مانند خطوط نورانی وحی در دل اولیاء خدا برای همیشه باقی ماند(ان للحسین محبة مکنونة فی قلوب المؤمنین)،در عالیترین مقام و مرکز احساسی روحها ثبتشد که بردن نامش اشکها را جاری میسازد،و خدا میداند تا کنون چند هزار تن جاری ساخته است، چرا؟چون نهضتی بود از نظر هدف و مقصد،انسانی،عالی،برای عدالت و تقوا بود و از نظر انگیزه مؤثر در وجود امام حسین،الهی و ما فوق شخصی بود.
4.در شرایطی که فساد و تباهی بر جامعهای حکومت میکند و ظلم و ستم و فساد همه جا را فرا گرفته،اگر از هیچ حلقومی به خاطر حفظ جان و حیثیت ندایی بر نخیزد،دیگران که در مکان دور و یا زمان دور هستند،قضاوتشان این است که آنچه میگذرد نماینده روح مردم و به رضا و میل مردم است و احیانا آن را نوعی اعراض از اسلام و یا بالاتر انقلاب علیه اسلام تلقی میکنند.
5.عکس العملهای خود امویان که در ورقههای«یاد داشت نهضتحسینی»نمره36 نقل کردهایم از زبان عثمان بن زیاد،مرجانه،یحیی بن الحکم،هند همسر یزید،معاویة بن یزید، نشان میدهد اثر تکان دهنده شهادت ابا عبد الله علیه السلام را و اینکه این حادثه پرده نفاق را درید و باطن کار را بر ملا کرد و حساب امویان را از اسلام برای همیشه جدا کرد.و این خود نشان دهنده این است که امام حسین حق داشت منطق شهید به خود بگیرد.
6.جمله امام در روز عاشورا:«انی لارجو ان یکرمنی الله بهوانکم» (9) مؤید این است که امام مطمئن بوده به حسن اثر شهادتش و اینکه این شهادت آبروی امویها و هدفهای آنها را از بین خواهد برد و آبروی امام را بیشتر خواهد کرد.این نیز مؤید مدعای شماره فوق است.
7.عوامل خاصی که ایجاب میکند قیام امر به معروف را،به قرار ذیل است:
الف.موروثی کردن حکومت و خلافت و تحقق بخشیدن به آرزوی ابو سفیان.
ب.نقض مواد صلح امام حسن علیه السلام-معاویه و وضع تحمل ناپذیر شیعیان که حتی بخشنامه شد با اتهام به تشیع آنها را بگیرید،و محبت علی کافی بود که نام شخص را از دیوان دولتی ساقط کند.محرومیتشیعیان از حقوق اجتماعی از شهادت، قضاوت،امامت جماعت. قتل اکابر شیعیان از قبیل حجر بن عدی،عمرو بن حمق خزاعی و غیره.
ج.سب علی علیه السلام در منابر.
د.تبلیغات به نفع امویها خصوصا معاویه و قرار دادن او در صف صحابه کبار.
8.عطف به نمره فوق،به طور کلی سیاست امویها بر این بود که شکل اسلام را حفظ کنند و محتوا را خالی کنند و به عبارت دیگر همچنانکه پیغمبر اکرم در عالم رؤیا دید،سیاست امویها بر این بود که در حالی که روی مردم به طرف اسلام است،آنها را از اسلام دور کنند.
No comments:
Post a Comment