Thursday, February 15, 2007

عنصر تبلیغ در نهضت‏حسینی


.نهضت‏حسینی نهضتی متشابه است (1) و ذو وجوه و عمیق و چند جانبه و چند بعدی و چند لایه است.یکی از وجوه و ابعاد این است که تبلیغ است.هم امتناع و تمرد و عصیان و سر پیچی است(از نظر امتناع از بیعت)،هم جهاد است،هم امر به معروف و نهی از منکر است،هم اتمام حجت است(از نظر دعوت کوفیان)و هم تبلیغ است،ابلاغ پیام اسلام و ندای اسلام است‏به جهان و جهانیان.
2.مشکلات رساندن پیام اسلام در عصر جدید که هزاران پیام از ناحیه هزاران مرکز-از مراکز شهوانی جنسی اقتصادی گرفته تا مراکز فکری سیاسی-به مردم احاطه کرده است.
3.جنگ تبلیغاتی نیازمند به هماهنگی نیروها،مهارت،تاکتیک،جبهه گیری،تشکیلات، فرماندهی و انضباط است.
4.چون شکل جنگ به خود می‏گیرد،اصل «و اعدوا لهم ما استطعتم‏» (2) در اینجا نیز حکمفرماست.البته تبلیغ از جنبه مردم و پیامگیرها جز یک ابلاغ دوستانه نیست ولی از نظر خنثی کنندگان و تبلیغات مخالف،جنگ است.
5.شرایط چهار گانه موفقیت‏یک پیام:
الف.غنا و قدرت محتوا(غنای منطقی،غنای احساسی،غنای عملی).به عبارت دیگر قابل جذب بودن برای عقل و برای دل،و دیگر قدرت بر حل مشکلات زندگی.اینجاست که راز اصلی پیشرفت اسلام را با نداشتن دستگاه تبلیغی،در مقابل اکثریتها مانند مسیحیت،و اقلیتها مانند یهودیت و فرقه پوشالی بهائیت‏باید به دست آورد.
ب.امکانات از نظر وسائل و ابزارهای تمدن،و دیگر شرایط اجتماعی محیط که‏«سنگ را بسته سگ رها کرده‏»نباشد.
ج.متد تبلیغ،در مقابل متد تحقیق،متد تعلیم(تعلیم مسائل علمی،و اما تبلیغ مربوط است‏به هدفهای اجتماعی و معنوی)،متد یاد گیری و بهره گیری از هوش و حافظه،متد کتابداری، متد مدیریت.
د.صلاحیت فنی و اخلاقی پیام رسان.
6.اولین مطلب این است که استفاده از تبلیغ در نهضت‏حسینی آنوقت درست است که عامل نهضت را تنها امتناع از بیعت ندانیم.استفاده از تبلیغ با دو عامل دیگر یعنی اجابت مردم کوفه برای در دست گرفتن زمام امور،و دیگر امر به معروف و نهی از منکر جور می‏آید،و البته از زمان سقوط کوفه به بعد هر اندازه از عنصر تبلیغ استفاده شده باشد اختصاص دارد به امر به معروف و نهی از منکر.
خروج امام از مدینه به مکه و اقامت در مکه در ماههای شعبان تا ذی الحجه که ایام عمره و سپس حج است،به نظر نمی‏رسد که به خاطر این بوده که دشمن احترام حرم امن الهی را حفظ می‏کرد،بلکه به سه علت دیگر بوده است:یکی اینکه نفس مهاجرت ارزش تبلیغاتی داشت و تکاندهنده بود و ندای امام را بهتر می‏رساند و این خود اولین ژست مخالفت و امتناع بود.دوم اینکه در مکه تماس بیشتری با افراد نواحی مختلف ممکن بود.سوم اینکه مکه را انتخاب کردن علامت امنیت نداشتن بود گو آنکه در آنجا هم[امام]امنیت نداشت.
7.خروج امام از مکه در روز«ترویه‏»یعنی روز هشتم ذی الحجه که روز حرکت‏به منی و عرفات است ارزش تبلیغی تکاندهنده‏تری از خود اقامت در مکه داشت.و از نظر رساندن پیام اسلام، این پشت کردن به کعبه تسخیر شده امویان و حجی که گرداننده‏اش دستگاه یزیدی بود-حجی که ظاهرش اسلامی و روحش جاهلی بود-نشان داد که اسلام این صورت خالی نیست که خاطرها آسوده باشد،معنی و حقیقت است که به خطر افتاده است.
8.سومین ژست تبلیغاتی و بلکه تاکتیک تبلیغاتی آن حضرت این بود که اهل بیت و کودکان خود را نیز همراه خود آورد،و به این وسیله در واقع خود دشمن را نا آگاهانه استخدام کرد که حامل یک عده مبلغ برای امام حسین و برای اسلام حسینی علیه یزید و اسلام یزیدی باشد و این یکی از مهمترین عناصر تبلیغی نهضت امام است.
9.چهارمین تاکتیک تبلیغی ابا عبد الله نشان دادن مروت و انسانیت در همه خلال حادثه بود-از بین راه تا دهم محرم-از قبیل آب دادن به دشمن و ابتدا به جنگ نکردن.
10.پنجمین تاکتیک،ایجاد صحنه‏هایی برای رساندن بهتر[پیام خود]و رنگ آمیزی‏ها از قبیل پاشیدن خون شیر خوار به آسمان که‏«عند الله احتسبه‏» (3) ،سر و روی خود را با خون خود مخضب کردن که اینچنین می‏خواهم خدا را ملاقات کنم.در مورد صحنه‏ها قصه دست‏به گردن کردن با قاسم،حبیب بن مظاهر.عجبا چقدر صحنه‏های طبیعی شکل مصنوعی دارد!از این جهت نظیر استعداد آهنگ پذیری آیات قرآن است.
11.آنچه امروز به ما الهام می‏بخشد،قلمهای کسانی که اسلام را روی کاغذها توصیف کرده‏اند نیست،بلکه قلمهای کسانی است که با خون خود خطوط برجسته اسلام را بر روی بدنهای خودشان،بر پیشانیشان،بر فرق شکافته‏شان(و قتل فی محرابه لشدة عدله) (4) ،بر روی دانه دانه موهای مقدس محاسنشان،بر روی سینه و قلبشان،بر پیشانی شکسته‏شان،بر دندان شکسته‏شان،بر رگهای گردنشان نوشته‏اند.
چقدر اشتباه است که ما با جمله‏«مداد العلماء افضل من دماء الشهداء» (5) ارزش شهید و شهادت را پایین بیاوریم.
آری آنچه الهام بخش امروز ماست آن قلمها نیست،آن جانبازیهای تاریخی و آن خونهای بر زمین ریخته است،آن سرگذشتهای نورانی است.پیام اسلام را جهادها،هجرتها،فداکاریها، جانبازیها به جهان رسانده است.
12.گویی سید الشهداء در خونین ساختن و رنگ قرمز دادن به نهضت تعمد خاصی داشته است-و به قول مرحوم آیتی-چون رنگ قرمز ثابت‏ترین و لا اقل نمایان‏ترین رنگهاست.خلاصه در عاشورا نوعی عمل رنگ آمیزی دیده می‏شود.
خود مساله اینکه داغترین سخنان امام بعد از یکطرفه شدن و قطع امید موفقیت است‏یک مطلب است،امر نکردن خاندان به رفتن از آنجا و اجازه دادن و بلکه تشویق کردن به شهادت مطلب دیگر است،استنصار برای شهادت مطلب دیگر است،اجازه دادن به حر همین طور، شب عاشورا رفتن حبیب میان بنی اسد همین طور.
13.کارهای عجیب و رنگ آمیزی ابا عبد الله نهضت را به رنگ خون:
الف.ابصار العین صفحه 15(پس از استغاثه و گریه زنان و آمدن برای ساکت کردن آنها):
و اخذ طفلا له من ید اخته زینب فرماه حرملة او عقبة بسهم فوقع فی نحره(نحر الطفل)-کما سیاتی فی ترجمته-فتلقی الدم بکفه و رمی به نحو السماء و قال:هون علی ما نزل بی انه بعین الله (6) .
ب.ص 15:
ثم جرد سیفه فجعل ینقف الهام و یوطی‏ء الاجسام،و رماه رجل من بنی دارم بسهم فاثبته فی حنکه الشریف فانتزعه و بسط یدیه تحت‏حنکه،فلما امتلاتا دما رمی به نحو السماء و قال:اللهم انی اشکو الیک ما یفعل بابن بنت نبیک (7) .
ج.ص‏16:
و جعل ینوء برقبته(برکبته)و یکبو فطعنه سنان فی ترقوته،ثم انتزع السنان فطعنه فی بوانی صدره،و رماه سنان (8) ایضا بسهم فوقع فی نحره،فجلس قاعدا و نزع السهم و قرن کفیه جمیعا حتی امتلاتا من دمائه فخضب بهما راسه و لحیته و هو یقول:هکذا القی الله مخضبا بدمی مغصوبا علی حقی (9) .
14.گفتیم همان طور که قرآن کریم در عین اینکه شعر نیست آهنگ پذیر است آنهم آهنگهای مختلف،آنهم هر آهنگی متناسب با آیاتی و متناسب با معانی آن آیات-آنچنانکه طه حسین در مرآة الاسلام(آئینه اسلام،ترجمه مرحوم آیتی)بیان کرده است-جریان حادثه کربلا نیز شبیه پذیر یعنی نمایش پذیر است و سوژه فراوان دارد و با اینکه یک حادثه واقعی و طبیعی است آنچنان صورت گرفته که گویی خواسته‏اند با آن یک نمایشنامه تهیه کنند. اکنون می‏گوییم این پر سوژه بودن و شبیه پذیر بودن معلول یک چیز دیگر است و آن این است که گویی در حادثه کربلا بنا بوده است که اسلام در همه ابعادش و همه جنبه‏هایش تجلی کند و به عبارت دیگر عملا و واقعا-نه ظاهرا و برای تماشای دیگران-تجسم داده شود و به مرحله عمل در آید.
مساله تجسم دادن فکر گاهی صرفا نقش است و شکل است و صورت است و نمایش است، یعنی بی روح است و به بازی گرفتن خیال است،مثل آنچه آقای راشد نقل می‏کرد که در یکی از موزه‏های خارجی مجسمه زنی فوق العاده زیبا را بر روی تختی دیده بود که جوانی در حالی که نشان می‏داد قبلا هماآغوش زن بوده است، در حالی که یک پا را به پایین گذاشته و رو گردانده بود در حال فرار بود و خود جوان نیز فوق العاده زیبا بود.گفتند:این،تجسم فکر افلاطون است که هر عشقی پس از رسیدن تبدیل به بیزاری می‏شود و معشوقها در اثر وصال منفورها می‏شوند.
ولی این تجسم یک تجسم بی روح بود.در اسلام تجسمهای زنده و روحدار و جاندار و واقعی است.حادثه کربلا یک تجسم است از اسلام در همه جنبه‏ها اما جاندار و روحدار.
حادثه امام حسین گویی برای ایجاد یک نمایش حماسی و پرخاشگری و تراژدی و وعظی و عشق الهی و مساوات اسلامی و عواطف انسانی،همه در آخرین اوج،به وسیله قهرمانهای مختلف از پیر و جوان،زن و مرد،آزاد و برده و یا آزاد شده،بالغ و کودک به وجود آمده و همه ابعاد اسلام را هم نشان می‏دهد،هم توحید و عرفان و عشق الهی و تسلیم و رضا و نرد محبت‏با حق باختن و پاکبازی با خدا،و هم در عین حال جنبه اعتراض و پرخاشگری شدید و همدردی با محرومان،و هم حماسه اخلاقی تحرک و تحمس شجاعت و حماسه انسانی،و هم وعظ و اندرز و سکون خاص به آن،و هم برابری و مساوات اسلامی،و هم تجلی عالیترین عواطف اخلاقی و اسلامی،مثلا ایثار(داستان ابوالفضل علیه السلام)،فداکاری و سبقت در آن.این است معنی جامع بودن قیام حسینی.اولا از نظر هدف و مقصد و ایده و فکر،حامل همه ایده‏های اصلی اسلام است نه یک جنبه خاص.ثانیا از نظر بازی کنندگان و متعهدان به نقش.
من شعرایی نظیر محتشم را نفی کلی نمی‏کنم،همچنانکه شعرایی مانند عمان سامانی و صفی علیشاه را.اولی تکیه بر جنبه تراژدی و مظلومیت کرده است و دو تای دیگر بر جنبه عرفانی و عشق الهی،همچنانکه اقبال لاهوری بیشتر بر جنبه‏های اجتماعی آن تکیه کرده است.چون این قیام،این حرکت،این نهضت(و همه این کلمه‏ها برای نشان دادن این حادثه، کوچک است)همه این جنبه‏ها را داشته است و هر یک از اینها یک بعد از ابعاد و یک لا از چند لای این حادثه است.البته یک حادثه توحیدی کامل،جامع همه مراتب است.
اما بعد توحیدی و عرفانی:رضی الله رضانا اهل البیت-رضا بقضائک و تسلیما لامرک،لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین.اشراق چهره آن حضرت در لحظات آخر.حدیث امام سجاد علیه السلام در باره بعضی از اصحاب.زمزمه شب عاشورا و یا معراج حسینی.نماز روز عاشورا.«عند الله احتسب‏»ها در همه شدائد و مصائب.
اما پرخاشگری:الا و ان الدعی...
و اما بعد حماسی،حماسه آفرینی،مردانگی و شرافت:الموت اولی من رکوب العار،هیهات منا الذلة.ابن ابی الحدید می‏گوید:سید اهل الاباء(اباة الضیم) (10) .لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید.ویلکم یا شیعة آل ابی سفیان ان لم یکن لکم دین فکونوا احرارا فی دنیاکم.لا اری الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما.
بعد اخلاقی
الف.مروت.
در شجاعت‏شیر ربانیستی در مروت خود که داند کیستی
داستان آب دادن به لشکر حر.قبول توبه حر.حاضر نشدن به اینکه ابتدا به تیر اندازی کند. حاضر نشدن به اینکه قبل از شروع جنگ تیری به سوی شمر پرتاب شود،همان طور که پدرش علی برای ابن ملجم...
ب.ایثار.داستان سه نفر یا ده نفر در جنگ موته یا غیر آن.ایثار اهل بیت و سوره دهر.ایثار ابو الفضل.
ج.صداقت و راستی.
د.وفا:عمرو بن قرظه[در حال شهادت خطاب به امام حسین علیه السلام]:اوفیت (11) نفس المهموم،ص 140)
بعد موعظه‏ای
الف.اندرزهای خود ابا عبد الله:الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم.موعظه‏ها ضمن خطابه‏ها.مواعظ جناب زهیر و جمله ابا عبد الله که تو نصیحت را به اکمال رساندی.موعظه حنظله شبامی.
اصول اجتماعی و برابری اسلامی
داستان جون مولی ابی ذر(نفس المهموم،ص 155):فوقف علیه الحسین علیه السلام و قال: اللهم بیض وجهه،و طیب ریحه،و احشره مع الابرار،و عرف بینه و بین محمد و اله (12) .
داستان جوان ترک(نفس المهموم،ص‏156).
15.زمینه تبلیغ پس از شهادت شهدا و وقوع فاجعه و خاموش شدن احساسات کینه توزانه و طمعکارانه و جانشین شدن احساسات رقت انگیز و پیدایش جنبه مظلومیت و حق به جانبی طبعا بیشتر فراهم شد و در حقیقت مرحله بهره برداری از یک طرف و معرفی حقیقت آنچه بوده و دریدن پرده‏های تاریکی که تبلیغات دروغین ایجاد کرده بود[از طرف دیگر]از بعد از شهادت ابا عبد الله به وسیله اهل بیت مکرمش انجام یافت.امیر المؤمنین علیه السلام می‏فرماید:«ان الفتن اذا اقبلت‏شبهت و اذا ادبرت نبهت‏» (13) .علت این است که در غوغای فتنه، انسان در آن غرق است و وقتی که انسان در داخل جریان باشد نمی‏تواند درست‏ببیند،از کنار بهتر می‏تواند دید.این است که زمینه روشن کردن اذهان طبعا بعد از ختم جریان بهتر فراهم است و لهذا نقش عمده تبلیغات بر عهده اهل بیت و اسیران است.
اینجا ذکر دو مقدمه لازم است:
الف.از نظر منطق روایات و طبق اعتقاد خاص ما به جنبه ما فوق بشری،یعنی جنبه ارتباط و اتصال امام به عالم ما فوق بشری،تمام کارهای امام حسین حساب شده و از روی پیش بینی بوده،تصادف و اشتباه در آنها وجود ندارد.لهذا مساله همراه آوردن زنان و کودکان با خود در سفری پر خطر که در همان وقت عقلایی که بر محور حفظ جان ابا عبد الله و اهل بیتش قضاوت می‏کردند این کار را جایز نمی‏شمردند،و حتی پس از شنیدن خبر قتل مسلم و قطعی و مسلم شدن سرنوشت،باز هم لا اقل این کار را نمی‏کند که اهل بیت را به مدینه برگرداند[این مساله یک کار حساب شده است.]در روایات هم آمده است که در عالم رؤیا پیغمبر[به امام حسین]فرمود:«ان الله شاء ان یراک قتیلا،و ان الله شاء ان یراهن سبایا» (14) . البته مقصودی که در آن زمان می‏فهمیده‏اند اراده تشریعی بوده نه اراده تکوینی.مقصود از اراده تکوینی،قضا و قدر حتمی الهی است و مقصود از اراده تشریعی،مصلحت و رضای الهی است،مثل «یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر» (15) .
نتیجه این است که طبق منطق روایات،حمل اهل بیت و زنان و کودکان بر اساس یک مصلحت‏بوده که امثال ابن عباس نمی‏توانسته‏اند درک کنند.
ب.مقدمه دوم این است که زن در تاریخ سه گونه نقش داشته و یا می‏توانسته است داشته باشد.یکی اینکه شی‏ء بوده و گرانبها و در نتیجه منفی محض و در ردیف قاصران بوده،بی نقشی بوده در ردیف اشیاء گرانبها،و آن همان منطق کنج‏خانه و خدمت‏به مرد و زاییدن و شیر دادن[است]بدون آنکه استعدادهای روحی او رشد کند،بدون اینکه تعلیم و تربیت واقعی بیابد و شخصیت پیدا کند،هر چه دست و پا شکسته‏تر بهتر و گرانبهاتر،هر چه بی زبان‏تر بهتر و گرانبهاتر،هر چه بی خبرتر گرانبهاتر و بهتر،و هر چه بی اراده‏تر بهتر،هر چه ناآگاه‏تر بهتر، هر چه اسیرتر و مسلوب الارادة‏تر بهتر،و هر چه منفعلتر و بی هنرتر بهتر،یعنی از سه اصلی که شخصیت انسانی انسان را تشکیل می‏دهد(آگاهی،آزادی،خلاقیت)هر چه نداشته باشد بهتر.ولی در این نقش،زن ملعبه فرد مرد هست اما ملعبه جامعه مردان نیست.
نقش دوم این است که اساسا تفاوت مرد و زن را ندیده بگیریم و هر گونه حریم را که احترام زن بسته به اوست‏بر داریم و زن را مورد دستمالی و بهره برداری کامل قرار دهیم،فاصله و حریم را بکلی از میان ببریم.در این نقش،زن شخص بوده و عامل تاریخ اما بی بها و نقشش بیشتر در جهت فساد تاریخ بوده است.به عبارت دیگر زن در آن نقش تا حدی عزیز و محبوب و گرانبها بود اما ضعیف،یک ضعیف گرانبها و یک‏«شی‏ء»گرانبها.و در نقش دوم یک‏«شخص‏»بود اما شخص بی بها.
نقش سوم و یا مکتب سوم آن است که‏«شخص گرانبها»باشد و آن به دو چیز وابسته است:یکی رشد استعدادهای خاص انسانی یعنی علم،اراده،قدرت ابتکار و خلاقیت،و دیگر دوری از ابتذال و مورد بهره گیری مرد بودن.پس رشد استعدادها در عین نگه داشتن حریم.در این مکتب،حریم و نه محبوسیت و نه اختلاط.
از این رو یک تاریخ ممکن است مذکر محض باشد و تاریخ دیگر ممکن است مختلط باشد و به واسطه اختلاط پلید باشد،و یک تاریخ دیگر ممکن است مذکر-مؤنث‏باشد اما به این نحو که مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش.پس گاهی زن عامل مؤثر در تاریخ نیست،گاهی عامل است اما مختلط و در حقیقت‏بازیچه مرد،و گاهی عامل است اما در مدار خودش.
زن در تاریخ مذهبی طبق تلقی قرآن کریم عامل مؤثر بوده است،یعنی تاریخ مذهبی قرآنی مذکر-مؤنث است،یعنی انسانی است،اما با حفظ مدارهای خاص به هر یک،به عبارت دیگر«مذنث‏»است،زوج است.
در ورقه‏های‏«زن در قرآن‏» (16) در این باره بحث کرده‏ایم.
حادثه کربلا نیز یک تاریخ‏«انسانی‏»است‏یعنی تاریخ زوج است نه فرد،«مذنث‏»است نه مذکر و نه مؤنث،مذکر و مؤنث است نه مذکر محض.به عقیده ما زن تا آنجا که فقط نقش وسیله عشقبازی و چشم چرانی را[دارد]و نقش خود را در آرایش و در حقیقت رونق بخشیدن به محفل مرد-آنهم عموم مردان-می‏بیند،هرگز نقش مستقل و مؤثری در تاریخ ندارد.
البته ما نقش اساسی تاثیر غیر مستقیم زن را در تاریخ منکر نیستیم که گفته‏اند زن مرد را می‏سازد اعم از فرزند و شوهر،و مرد تاریخ را.بحث ما در نقش مستقیم است قرآن به موازات مردان قدیس و صدیق،از زنان قدیسه و صدیقه‏ای یاد می‏کند که در حد مردان صدیق بلکه بالاتر مقام ملکوتی داشته‏اند.زکریا از مریم در شگفت می‏ماند.همسر آدم،ساره،هاجر،آسیه، مادر موسی،خواهر موسی،مریم،حضرت زهرا(کوثر)زنان قدیسه قرآنند.خدیجه خود قدیسه تاریخ اسلام است.
قرآن از مؤمنین و مؤمنات،مهاجرین و مهاجرات،قانتین و قانتات،صادقین و صادقات، صالحین و صالحات و...یاد کرده است.
در بعضی آئینها زن فقط عنصر فریب و گناه است و از آنجا شروع می‏شود که شیطان از طریق حوا بر آدم مسلط می‏شود و این فلسفه را می‏رساند که شیطان زن را فریب می‏دهد و زن مرد را،ولی قرآن این منطق را قبول ندارد.
16.در خطبه زینب(علیها سلام)مجموعا چند قسمت است:
الف.ملامت:
یا اهل الکوفة،یا اهل الختل و الغدر و الخذل!الا فلا رقات العبرة و لا هدات الزفرة،انما مثلکم... هل فیکم الا الصلف و العجب... (17) ب.آگاه ساختن آنها به اشتباهشان:
فابکوا فانکم احریاء بالبکاء،فقد ابلیتم بعارها و منیتم بشنارها،و لن ترحضوها ابدا،و انی ترحضون قتل سلیل خاتم النبوة و معدن الرسالة و سید شباب اهل الجنة و ملاذ حربکم و معاذ حزبکم و مقر سلمکم و اسی کلمکم و مفزع نازلتکم و المرجع الیه عند مقاتلتکم و مدرة حججکم و منار محجتکم (18) .
ج.تحریک عواطف که با پیغمبر چه کردید:
ویلکم اتدرون ای کبد لرسول الله فریتم،و ای عهد نکثتم،و ای کریمة له ابرزتم،و ای حرمة له هتکتم،و ای دم له سفکتم (19) .
عظمت فوق العاده این کار:
لقد جئتم شیئا ادا تکاد السموات یتفطرن منه (20) ...
د.انتقام الهی:
فلا یستخفنکم المهل فانه عز و جل لا یحفزه البدار و لا یخشی علیه فوت الثار،کلا ان ربک لنا و لهم لبالمرصاد (21) .
17.در بحث‏«تبلیغ‏»گفته‏ایم که موفقیت‏یک پیام چند شرط دارد:غنای محتوای خود پیام، استخدام وسائل مشروع و پرهیز از وسائل ضد،استفاده از متد صحیح،شخصیت‏حامل پیام.
بحث ما فعلا در باره دو مطلب است:یکی بحث کلی در باره شرایط حامل پیام،دیگر بحثی شخصی در باره تاثیر شخصیت اهل بیت در تبلیغشان،که البته تبلیغشان دو جنبه دارد،یکی اینکه اسلام را شناساندند،دیگر اینکه مردم را به ماهیت اوضاع آگاه ساختند.
راجع به قسمت دوم باید چه زمینه‏ای ساخته بودند،چه پرده‏ای بر روی اوضاع کشیده بودند و چگونه بودند و چگونه می‏خواستند وانمود کنند و چگونه اهل بیت این پرده نفاق را دریدند. پسر زیاد در مجلس خودش خطاب به حضرت زینب می‏گوید:«الحمد لله الذی قتلکم و فضحکم و اکذب احدوثتکم‏»و از جمله‏«اکذب احدوثتکم‏»کاملا پیداست که می‏خواهد بگوید ببینید!بهترین دلیل بر اینکه حکومت،به حق باید دست ما باشد و سخنان شما ناحق بود این است که خداوند شما را مغلوب کرد.این منطق،منطق کسانی است که همیشه وضع موجود را بهترین وضع و دلیل آن را امضای خدا می‏دانند که اگر بد می‏بود که خدا خودش آن را از بین می‏برد،چون هست پس درست است و باید باشد،رابطه‏ای است میان هست و باید باشد، چون هست پس باید باشد و خوب است (22) ،آنچنانکه در جاهلیت می‏گفتند:انطعم من لو یشاء الله اطعمه (23) ،و یا آنچنانکه آیه کریمه «تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء» (24) را این طور تفسیر و تعبیر می‏کنند و این یک مغالطه عظیمی است.
اما زینب جواب می‏دهد:
الحمد لله الذی اکرمنا بنبیه محمد و طهرنا من الرجس تطهیرا،انما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا و الحمد لله (25) .
ابن زیاد گفت:کیف رایت صنع الله باخیک؟قالت:
کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم،و سیجمع الله بینک و بینهم،فانظر لمن یکون الفلج،هبلتک امک یا ابن مرجانة...فغضب ابن زیاد و استشاط (26) ...
وقتی که علی بن الحسین عرضه می‏شود بر پسر زیاد،[ابن زیاد]می‏گوید:من انت؟فقال:انا علی بن الحسین.فقال:الیس قد قتل الله علی بن الحسین؟فقال له علی علیه السلام:قد کان لی اخ یسمی علیا قتله الناس.فقال له ابن زیاد:بل الله قتله.فقال علی بن الحسین:الله یتوفی الانفس حین موتها...فغضب ابن زیاد فقال:و بک جراة لجوابی و فیک بقیة للرد علی!اذهبوا به فاضربوا عنقه... (27)
از مجموع روشن می‏شود که پسر زیاد می‏خواست منطق جبر گرایی در عین عدل گرایی را پشتوانه کار خود قرار دهد.
هر جریانی بالاخره به یک فلسفه‏ای برای پشتیبانی و حمایت احتیاج دارد.جنگ تبلیغاتی آنجاست که فلسفه‏ها با هم می‏جنگند.
اهل بیت پیغمبر یکی از آثار وجودیشان این بود که نگذاشتند فلسفه اقناعی دشمن پا بگیرد.
کار دیگرشان این بود که از نزدیک به وسیله خود دشمن توانستند با مردم تماس بگیرند،در صورتی که قبلا آحاد و افراد جرات تماس نداشتند.زینب از تریبون دشمن استفاده کرد. استفاده از تریبون دشمن در حقیقت جنگ را تا خانه دشمن کشیدن است.
استفاده[اهل بیت امام]از فرصت‏برای معرفی شخصیت واقعی خود که کوفه را تبدیل کردند به پایگاه انقلاب.همان مردم گفتند:کهولهم خیر الکهول و شبابهم (28) ...
مجموعا کوفه و شام و بین راه،قبل از رفتن آنها و بعد از رفتن آنها دو جور بود.انقلاب کوفه آنچنان شد که توابین را به وجود آورد و بعد همین کوفه علیه شام و ابن زیاد قیام کرد و ابن زیاد در جنگ با همین کوفیان کشته شد،و[در]شام اثرش آن است که در مسجد اموی ظاهر گشت.
اینکه یزید روزهای آخر روش خود را عوض کرد علامت این بود که مغلوب شده بود و اینکه دستور داد[اهل بیت امام]مکرما و محترما به مدینه باز گردند به همین جهت‏بود.اینکه در قیام حره دستور داد مخصوصا متعرض علی بن الحسین نشوند به همین جهت‏بود.
پی‏نوشتها:
1- «متشابه‏»بنا بر آنچه آقای طباطبائی تحقیق کرده‏اند بیشتر مربوط می‏شود به معانی طولی و بطون،که القرآن عبارات و اشارات و لطائف و حقایق،العبارات للعوام،الاشارات للخواص،اللطائف للاولیاء و الحقایق للانبیاء.و به عبارت بهتر[نهضت‏حسینی]نهضتی جامع است.همان طوری که کلمات،برخی جامع است و برخی نه،که پیغمبر اکرم فرمود:«اوتیت جوامع الکلم‏»،نهضتها و حرکتها نیز برخی چند معنی است و برخی تک معنی.
2- انفال/60.
3- [این را به حساب خدا می‏گذارم.]
4.[و در محراب عبادتش به خاطر شدت عدالتش کشته شد.]
5.[مرکب عالمان از خون شهیدان برتر است.]
6- [و طفلی از خود را از دست‏خواهرش زینب گرفت،پس حرمله یا عقبه تیری به سوی وی افکند که در گلوی طفل جای گرفت.حضرت خونها را با کف دست‏خویش گرفت و به طرف آسمان پاشید و فرمود:آنچه بر سر من می‏آید چون در معرض دید خداوند است‏بر من آسان است.]
7.[سپس شمشیر بر کشید و همین طور بر فرق کوفیان می‏کوفت و بدنهای آنان را به زیر پا می‏گرفت تا اینکه‏مردی از«بنی دارم‏»تیری به سویش پرتاب کرد که در زیر گلوی شریف حضرتش جای گرفت.حضرت تیر را بیرون آورد و دو دست‏خویش به زیر گلو گرفت و چون از خون پر شدند به سوی آسمان پاشید و عرض کرد:پروردگارا!من به تو شکوه می‏کنم از اینکه با پسر دختر پیامبرت این گونه رفتار می‏شود.]
8.بعید نیست که‏«سنان‏»اشتباه باشد و همان‏«دارمی‏»است.
9- [و همین طور که به زحمت‏بر می‏خاست و دوباره به صورت به زمین می‏خورد،سنان نیزه‏ای به گرده حضرت زد و سپس نیزه را بیرون کشید و در استخوانهای سینه حضرت فرو برد.و همین سنان تیری پرتاب کرد که در گلوی حضرت نشست.حضرت بر زمین نشست و تیر را بیرون کشید،سپس دو دست مبارک به زیر خون گرفت تا از خونش پر شد،و با دو ست‏خون آلود خود سر و صورت خویش رنگین ساخت و در همین حال می‏گفت:این گونه خدا را دیدار می‏کنم که به خونم آغشته باشم و حقم به تاراج رفته است.]
10- سرور ابا کنندگان(کسانی که زیر بار زور نمی‏روند).
11- [آیا به عهد خود وفا کردم؟]
12- [حسین علیه السلام بالای سر او ایستاد و گفت:خداوندا صورتش را سپید کن،و بویش را خوش گردان،و با نیکوکاران محشورش بدار،و میان او و محمد و آل محمد آشنایی برقرار فرما. ]
13.نهج البلاغه،خطبه 91:[شان فتنه‏ها این است که چون رو آورند حق را مشتبه سازند،و چون بر طرف شوند بیداری آورند.]
14- [همانا خداوند خواسته است که تو را کشته و خانواده تو را اسیر ببیند.]
15.بقره/185[خداوند راحتی و آسایش شما را خواسته و زحمت و سختی شما را نخواسته است.]
16- [مطالب این ورقه‏ها در سلسله یاد داشتها به چاپ خواهد رسید.]
17- [ای کوفیان!ای حیله گران و دغلبازانی که به هنگام یاری دست‏باز می‏دارید!هان که اشکتان خشک و آهتان سرد مباد.داستان شما به کسی ماند...آیا جز چاپلوسی و خود بینی و... در میان شما چیزی هست؟]
18.[پس بگریید که سزاوار گریه‏اید.راستی که شما به عار این کار گرفتار آمدید و به ننگ آن مبتلا گشتید و هرگز این لکه ننگ را نتوانید شست.و کجا می‏توانید ننگ کشتن زاده ختم نبوت و معدن رسالت،و سرور جوانان بهشتی و پشتیبان جنگتان و جایگاه سلامتی خود و طبیب زخمهایتان و پناه مشکلاتتان و بیانگر حجتتان و مشعلگاه راهتان را بشویید؟!]
19.[وای بر شما!می‏دانید چه جگری از رسول خدا بریدید؟و چه پیمانی شکستید؟و چه دخترانی از او در معرض دید آوردید؟و چه حرمتی از او دریدید؟و چه خونی از او ریختید؟]
20- [راستی که کار ناپسندی کردید که نزدیک است آسمانها از شدت آن بشکافد.]
21.[پس این مهلت الهی شما را سبکسار نسازد که عجله و شتاب،خدا را به شتاب نیندازد و بیم از دست رفتن انتقام بر خدا نرود،هرگز،که خداوند در کمین ما و آنها نشسته است.]
22.به عبارت دیگر جبر گرایی در عین عدل گرایی،آنچنانکه مرجئه کردند.
23- یس/47.[آیا به کسی خوراک دهیم که اگر خدا می‏خواست‏خوراکش می‏داد؟]
24.آل عمران/26.[حکومت را به هر که خواهی می‏دهی،و از هر که خواهی می‏ستانی،و هر که را خواهی عزت می‏بخشی،و هر که را خواهی خوار و ذلیل می‏سازی.]
25.[سپاس خدایی را که ما را به پیامبرش محمد گرامی داشت،و از هر گونه پلیدی به خوبی پاک ساخت.جز این نیست که فاسق رسوا می‏شود و فاجر دروغ می‏گوید،و او بحمد الله ما نیستیم و غیر ماست.]
26.[کار خدا را نسبت‏به برادرت چگونه دیدی؟فرمود:خداوند شهادت را در سرنوشت آنها مقرر فرموده بود و آنان به قتلگاه خویش پیوستند،و به زودی خداوند میان تو و آنان جمع کند.پس بنگر که پیروزی از آن کیست؟مادرت به عزایت‏بنشیند ای پسر مرجانه!...پس ابن زیاد به خشم آمد و بر افروخت...]
27.[ابن زیاد گفت:تو که هستی؟فرمود:من علی بن الحسین‏ام.گفت:مگر علی بن الحسین را خدا نکشت؟حضرت فرمود:برادری داشتم به نام علی که مردم او را کشتند.ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت.حضرت فرمود:البته خداوند جانها را به هنگام مردن می‏ستاند...ابن زیاد خشم گرفت و گفت:بر پاسخ من جرات می‏کنی و هنوز توان رد بر مرا داری؟او را ببرید و ! <{.lیغrf co ¢غkpت 28- [پیرانشان بهترین پیرانند،و جوانانشان...]

No comments: